یکم. «۱۹۸۴» یکی از میلیونها کتابی است که هنوز نخواندهام و یکی از دهها کتابی است که دوست دارم قبل از مرگم بخوانم. امروز جملهای از این کتاب خواندم که به فکرم فروبرد: «همهٔ آمارها خبر از توسعهٔ هرروزه میدهند، ولی من همچنان گرسنهام.»
دوم. البته کتابهایی هم خواندهام! یکی از کتابهایی که چند سال پیش خواندم، «چگونه با آمار دروغ میگویند» بود که ترجمهای است از یک کتاب نسبتاً قدیمی: How to lie with statistics. کتاب جالبی است. نشان داده بود چطور میشود عملکرد فاجعهبارت را طوری با اعداد و نمودارها تزئین کنی که همه فکر کنند نتیجهٔ کارَت چیزی جز «پیشرفت» نبوده.
سوم. هنوز یادم نرفته رئیسجمهور سابق چطور هرازگاه به مردم گزارش تلویزیونی میداد. وضعیت بشریت از زمان آدم ابوالبشر تا پیش از دولت ایشان در یک کفهٔ ترازو قرار میگرفت و دوران دولت ایشان در کفهٔ دیگر و عجیب این بود که ترازوی آمارهای رئیس، کفهاش همیشه به سمت دولت مطبوعش پایین بود.
چهارم. همان زمان هم مخالفت با آمارهای رئیسجمهور زیاد بود. عدهای -ازجمله در مناظرههای ریاستجمهوری سال ۸۸- او را دروغگو خواندند. من کاری به راست یا دروغ بودن آمارهای احمدینژاد ندارم. صلاحیت قضاوت دربارهاش را هم. ولی چیزی را میتوانم بگویم: بهرغم همهٔ این آمارها، زندگی خانوادهام و آشنایان نزدیکم تغییر چندانی نکرد. البته انتظار زیادی هم نباید داشت. هیچ دولتی قرار نیست معجزه کند، ولی آیا دولتی که اینقدر با اعداد و نمودارهایش پز میدهد، نباید تأثیر قابلتوجهی بر زندگی شهروندانش گذاشته باشد؟!
پنجم. البته که آمار دادن مختص دولت قبل نیست و این دولت هم -تا دلتان بخواهد- آمارهای محیرالعقول میدهد. تورم فلان شد و رکود بهمان شد و رونق اقتصادی چنان. باز من زندگی خانواده و آشنایان نزدیکم را میبینم: تغییر چندانی رخ نداده. سؤالم این است: این آمارها واقعیاند؟! و به فرض که باشند، چه فایدهای دارند وقتی چندان تأثیری نمیگذارند؟! ای کاش پزدهندگان بفهمند که اعداد و نمودارها را نمیشود شب، سر سفرهٔ شام، خورد!
ششم. چند شب پیش که دیبی (دیو مجموعهٔ کلاهقرمزی) بعد از شوخی کردن با «۱-۵» و توصیه کردن دربارهٔ تفکیک نکردن زباله گفت: «چقدر همهچی ارزون شده! مرغ چقدر ارزون شده!» حس کردم دارد ادای مسئولین مملکت را درمیآورد. برای همین کلی خندیدم. بعد که بیشتر فکر کردم، عرق کردم. نه، متأسفانه اینطور نبود؛ مسئولین مملکت ادای دیبی را درمیآورند!