خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

کسی که کشته شد از قبیله‌ی ما نیست؟

يكشنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ب.ظ

در این جایی که کار می‌کنم، تقریباً هر ماه کارمندانی که اهل یک کشور هستند برنامه‌ای برگزار می‌کنند و درباره‌ی کشور و فرهنگشان توضیح می‌دهند. مثلاً کارمندانی که از غنا آمده‌اند درباره‌ی فرهنگ غنا صحبت می‌کنند و کارمندانی که از اوکراین آمده‌اند درباره‌ی فرهنگ اوکراین و قس علی هذا. این برنامه‌ها در وقت استراحت ناهار برگزار می‌شود و به‌عنوان «ناهار و یادگیری». هر کسی ناهارش را می‌آورد و می‌نشیند و هم‌زمان که به حرف‌ها گوش می‌دهد غذایش را هم می‌خورد. چند وقت پیش نوبت همکاران افغانستانی بود که درباره‌ی فرهنگ و کشورشان صحبت کنند. از قضا، تعداد همکاران افغانستانی‌مان نسبتاً زیاد است چون بعد از سقوط دولت قبلی، پناهده‌های زیادی از آن کشور به کانادا آمده‌اند.

وارد سالن برای شنیدن ارائه شدیم و دیدیم چند میز چیده‌اند و انواع و اقسام غذاهای محلی را روی آن گذاشته‌اند. از کل یک ساعت برنامه، حدود ۵ دقیقه به توضیح چند فکت جمعیتی و جغرافیایی راجع به افغانستان گذشت و بعدش هم گفتند بفرمایید ناهار! کل برنامه همین بود. بعداً و پس از صحبت با چند نفر از همکاران افغانستانی دوزاری‌ام افتاد که به‌خاطر اختلافات قومی-قبیله‌ای، امکان توضیحات بیشتر راجع به کشورشان را نداشته‌اند؛ چون هرچه می‌گفته‌اند با اختلاف نظر بین خودشان مواجه می‌شده‌. بنابراین، بهترین راه را در این دیده‌اند که هرکسی غذایش را درست کند و بیاورد و به‌جای حرف زدن راجع به افغانستان، همکاران را با خوردن غذاهای محلی سرگرم کنند.

این نشان می‌دهد که در میان خواهران و برادران افغانستانی، هنوز چیزی به اسم هویت ملّی پا نگرفته و آن‌ها اوّلاً خودشان را هزاره، پشتون، تاجیک و ... می‌بینند و نه افغانستانی. طرفه آن‌که حتی در پاسخ به این سؤال که آیا ما باید به آن‌ها «افغان» بگوییم یا «افغانستانی» هم اختلاف نظر داشتند.

این دیدگاه قومی یا امّی البته که منحصر به افغانستان نیست. این دیدگاهی است که جمهوری اسلامی بر اساس آن ۴۵ سال حکومت کرده. بنا به این دیدگاه، فلان «مستضعف»‌ در لبنان و یمن و ونزوئلا خودی است، و فلان روشنفکر، هنرمند، یا شهروند ایرانی ناخودی. بنا به این تفکر، دعوا بین امّت اسلام و امّت کفر است؛ یا بین ولایت خدا و ولایت شیطان و از این گونه رطب و یابس‌ها.

متأسفانه این دیدگاه امّی در شدید و غلیظ‌ترین مخالفان جمهوری اسلامی بازتولید شده. می‌بینیم که پس از بمب‌گذاری در کرمان و کشته شدن ده‌ها «هم‌وطن»،  نه‌تنها بعضی از ایرانی‌ها خم به ابرو نمی‌آورند، که متلک می‌اندازند و با «کتلت» جمله‌سازی می‌کنند. چرا این‌طور است؟ چون جمهوری اسلامی موفق شده ساختار فکری‌اش را به اپوزیسیونش دیکته کند. مخالف بی‌خرد ج.ا. به خیال خود دارد با مزه‌پرانی راجع به قاسم سلیمانی و کشته‌شده‌های کرمان با حکومت می‌جنگد، درحالی‌که عملاً در زمینی بازی می‌کند که قواعدش را جمهوری اسلامی برایش ترسیم کرده: یک دعوای قومی-قبیله‌ای که ایران و منافع مردمش کم‌ترین مدخلیتی در آن دعوا ندارد.

مبارزه‌ی واقعی با جمهوری اسلامی، مبارزه با تفکر و روش‌اش است و نه مبارزه با سیاست‌مداران فاسد و فرتوتش. آن مخالف‌خوانِ نافهمی که طریقِ مبارزه‌اش طابق النعل بالنعل از فکر و روش امّی این حکومت کپی شده، جز خودش با کسی مبارزه نمی‌کند.

صدای خنده‌های یواشکی پس از حادثه‌ی کرمان از هزار صدای جیغ ترسناک‌تر است و نوید فراگیری فاشیسم و فروپاشی اخلاقی را می‌دهد. اگر فکر می‌کنیم بزرگ‌ترین مشکل ما جمهوری اسلامی است کور خوانده‌ایم. این حکومت بالاخره یا به خواست مردمش تن می‌دهد یا روزی به‌نحوی از بین خواهد رفت. آن‌ روز ولی اگر این دیدگاه امّی بین‌مان غالب باشد همچنان روز خوش نخواهیم دید.

۰۲/۱۰/۱۷

نظرات  (۶)

۲۱ دی ۰۲ ، ۱۲:۲۲ استیو ‌‌

آره واقعا. «آن‌ روز ولی اگر این دیدگاه امّی بین‌مان غالب باشد همچنان روز خوش نخواهیم دید.»

 

شاید بی‌ربط به نظر برسه، ولی یاد اون‌جا افتادم که بامداد می‌گه: مدال ندادن به شهیدی که دشمن داده، چون ما خوبیم اونا بدن. پس عقل حکم می‌ده تمام مدالا مال ماست.

پاسخ:
نه، بی‌ربط نبود.

پیگیرتر که باشیم ردّش را می‌توانیم قبل از جمهوری‌اسلامی ببینیم.

به‌لحاظِ فکری مستقل‌تر که شویم حتی شاید بتوانیم خامیِ کلیتِ فرهنگی‌ِ درخشان‌مان را ببینیم.

پاسخ:
آره خیلی به قبل از جمهوری اسلامی برمی‌گرده.

امّت‌گرایی جمهوری‌اسلامی ریشه در اینترناسیونالیسم چپ‌ها هم دارد. بنی‌صدر در یکی از آخرین سخنرانی‌‌هایش در ایران جمله‌ی بامزه‌ای می‌گوید: انترناسیونالیسم دو جزء دارد، ناسیونالیسم‌ش روسی‌ست، عنترش ماییم. چه خیانت‌ها که نکردند این جماعت به "وطن" برای حفظ منافع زحمتکشان جهان.

 

حزب‌اللهی "هم‌وطن" ما امّا اولاً دغدغه فلسطین دارد و "ایران" برایش تقریباً بی‌معنی است مثلاً در همین چندماه سرخوردگی بزرگشان شده که چرا به جنگ اضافه نمی‌شویم... من هم کامنت‌های احمقانه بعد از اتفاق کرمان را خواندم. قبول هم دارم که قربانیان فاشیسم احتمالاً نتوانند ردّ خشونتی که متحمّل شده‌اند را به‌سادگی از ذهن‌شان پاک کنند. امّا آن کامنت‌های بعد از حادثه کرمان را بیشتر محصول نفهمیدن خوفناکی فاجعه کرمان و دم‌دستی شدن مرگ در شبکه‌های اجتماعی دیدم تا فقدان حسّ ملّی. علی‌رغم تبلیغ تجزیه‌طلبی توسط جریان‌های چپ و بی‌رحمی حکومت نسبت به اقوام در اعتراضات پارسال هم‌بستگی بین مردم در استان‌های مختلف فراتر از انتظار بود و کاملاً معطوف به هویتی به نام ایران.

 

 فکر می‌کنم این راهی‌ست برای ما به عنوان ملّتی که داریم تحت یک رژیم آپارتاید زندگی می‌کنیم که با برجسته‌کردن دوگانه‌های ایران/جمهوری‌اسلامی یا ایرانی/حزب‌اللهی به دنبال نجات "وطن" باشیم.

 

 

 

 

 

پاسخ:
اگر منظورت از «حزب اللهی» در جمله‌ی آخر حزب الله لبنان است که هیچ، ولی اگر حزب اللهی تبعه‌ی ایران است، همه‌ی حرفم همین بود که کسی که ملّت ایران برایش موضوعیت داشته باشد، باید حزب اللهی‌ها را هم به‌عنوان بخشی از این ملّت با حقوقی مساوی با دیگر آحاد ملّت بپذیرد--و اگر نمی‌پذیرد دچار نگاه امّی است. 

توی پرانتز می‌گویم وجه تسمیه لغت "امّی" را در متنت نمی‌فهمم.

 

امّا دلیل اختلاف‌نظری که داریم را در تفاوت تجربه‌ زیسته‌مان و احتمالاً شناخت متفاوت‌مان از "حزب‌اللهی" می‌بینم. و اینکه تو به جدّیت و استحکام و سفّاکی این نظام تبعیضی که ما داریم ازش حرف می‌زنیم توجّه نداری. درباره آپارتاید حرف می‌زنیم. از نظر من آن حزب‌اللهی که می‌تواند به حقوق مساوی با آحاد ملّت فکر کند حزب‌اللهی نیست. من آدمی نبوده‌ام که بخواهم از جمهوری اسلامی یک شر مطلق و موجودیتی غیرقابل‌اصلاح بسازم. اتّفاقاً یادم هست یک بار وقتی ایران بودی به‌ت گفته بودم وجه درخشان وبلاگت برای من در آن متن‌هایی‌ست که در خطاب و گفتگو با حزب‌الله و با استدلال‌هایی قابل پذیرش برای ایشان است. امّا حالا وقتی وبلاگت را می‌بینم حس می‌کنم خود تو هم از یک همچون گفتگوهایی ناامید شده ای.

 

چه کار دارم به لبنان. از اقلیّتی حاکم بر ایران، بی‌توجّه(بعضاً دشمن) نسبت به منافع و فرهنگ ایران، بسیار بی‌رحم نسبت به مردم ایران حرف می‌زنم که داری قربانیان زنده‌اش را پند می‌دهی؛ درباره‌ی رعایت حقوق زندان‌بان.

 

پاسخ:
امّی را در مقابل ملّی به‌کار می‌برم؛ کسی که نگاه امّی دارد، خلق را بر اساس امّتشان تقسیم‌بندی می‌کند (مثل امّت اسلام و امّت حزب‌الله و امّت شیطان) و کسی که نگاه ملّی دارد خلق را بر اساس ملّتشان تقسیم‌بندی می‌کند. برداشتم از کامنتت این است که تو هم نگاه امّی داری.

می‌پذیرم که لابد بخشی از علّت (و نه دلیل) اختلاف‌نظرمان به تجربه‌ی زیسته‌مان برمی‌گردد. ولی خودم فکر می‌کنم که به جدیّت و استحکام و سفّاکی این نظام تبعیض توجه دارم. لااقل علّت اصلی اینکه الآن در کشور خودم زندگی نمی‌کنم به همین چیزی که داریم درباره‌اش صحبت می‌کنیم برمی‌گردد.

درباره‌ی آپارتاید باید منظورمان را روشن‌تر کنیم. آپارتاید به‌لحاظ تاریخی و حقوقی به تبعیض سیستماتیک بر اساس نژاد ارجاع می‌دهد. به این معنی، در ایران آپارتاید نداریم. ولی می‌شود از چیزی به اسم «آپارتاید جنسیتی» نام برد؛ با این منظور که در ایران زنان به‌طور سیستماتیک مورد تبعیض واقع می‌شوند. احتمالاً منظورت از آپارتاید هیچ‌کدام از این دو نیست و داری به تبعیض سیستماتیک بین حزب‌اللهی و شهروند عادی ارجاع می‌دهی. ولی مطمئن نیستم که منظورت را درست فهمیده باشم.

گاهی که نوشته‌های سال‌های پیشم در این وبلاگ را می‌خوانم خجالت‌زده و شگفت‌زده می‌شوم که این من بودم که این‌ها را نوشته‌ام؟! بخشی از آن جدال و گفتگو با حزب‌الهی‌ها اوّلاً جدال و گفتگو با حزب‌الهی درون بود. آن سال‌ها من در حال گذار بودم و لازم می‌دیدم که مدام چیزهایی را اوّلاً به خودم و ثانیاً به مخاطب وبلاگم گوشزد کنم. از آن روزها زمانی گذشته و شاید بخش مهمی از علّت اینکه دیگر آن‌طور برای مخاطب حزب‌الهی منبر نمی‌روم همین باشد که نوعی جدا افتادگی بین خودم و او می‌بینم و دیگر چندان نمی‌توانم قضایا را از نگاه او ببینم و در دنیای او زندگی کنم. البته که از احتمال تأثیر حرف‌هایم هم ناامید شده‌ام.

ولی از این حرف‌ها که بگذریم، لازم می‌بینم این نکته را بگویم که من راجع به رعایت حقوق زندان‌بان اینجا چیزی ننوشته‌ام و اگر از متنم چنین برداشتی کرده‌ای خیلی از خودم ناامید می‌شوم. یادداشت من درباره‌ی رعایت حقوق هیئت حاکمه‌ی جمهوری اسلامی نبود، و گمان می‌کنم در شرایط فعلی هم قدری مضحک باشد که بخواهم اینجا از این حرف‌ها بزنم. حرف من درباره‌ی آن بیچارگانی بود که در حادثه‌ی تروریستی کرمان کشته شدند. می‌خواهیم اسمشان را بگذاریم حزب‌اللهی یا هرچیزی، آنچه تا حدی روشن است این است که آن‌ها دلبسته‌ی نظام و شخص قاسم سلیمانی بوده‌اند. حرفم این بود که اگر از کشته شدن این‌جور آدم‌ها خوشحال می‌شویم تبدیل به دیو شده‌ایم. به‌علاوه‌ی اینکه در چنین حالتی، نه تنها با رژیم ظالم مبارزه نمی‌کنیم، که با دنبال کردن خط فکری امّی آن رژیم، عملاً داریم گفتمانش را تقویت می‌کنیم. حرفم این بود که راه مبارزه‌ی صحیح با جمهوری اسلامی مبارزه با گفتمان امّی‌‌اش و در عوض تقویت گفتمان ملّی است.

من نمی‌دانم از کجای این حرف‌هایم پند به زندانیانِ این حکومت درباره‌ی رعایت حقوق زندان‌بان درمی‌آید. اگر پندی درمیان باشد، درباره‌ی اصلاح روش مبارزه است.

مشکلت اینه که با پیش‌فرض بد بودن قبیله‌گرایی شروع کردی حرف نایس بزنی. این نگاه اعورانه‌ در روح منطقی همه‌ی نوشته‌هات حاکمه که با پیش‌فرض می‌ری جلو.

می‌خوای بفهمی مشکلت کجاس؟

 

جمهوری اسلامی از اسمش مشخصه که اسلان براش پررنگه.

و اسلام قبیله‌گراست. حقوق اولیه‌ی زندگی به انسان‌ها می‌ده، اما برای قوم غیر خودش با جزیه و امثالهم دست به کنترل می‌زنه. قوم کافرین و مشرکین رو هم مستحق مرگ می‌دونه. همجنس‌گراها رو هم تکه‌تکه مب‌کنه. در نهایت هم معتقده که خودش برتره.

پس جمهوری اسلامی نمونه‌ی موفقی از حکومت اسلامیه.

حالا نظرت درباره‌ی اسلام چیه؟ بدو دنبالش :))))

پاسخ:
راستش نفهمیدم مشکل متن چی بود. چیزهایی که نوشته‌اید اطلاعات جدیدی به من اضافه نکرد.

من درباره‌ی بد بودن قبیله‌گرایی به‌طور مطلق حرف نزدم. قبیله‌گرایی برای جوامعی که قبایلی زندگی می‌کردند و می‌کنند خیلی هم خوبه. در اون جوامع اصلاً نظم اجتماعی حول محور قبیله تعریف می‌شه. اسلام هم با توجه به اینکه در یک جامعه‌ی قبایلی متولد شده، طبیعتاً بر اساس همون مدل اجتماعی امورات رو تنظیم کرده.

مشکل ما الآن اینه که جهان تغییر کرده و مفهومی به اسم ملت-دولت به وجود اومده، و به‌طور پیش‌فرض، جامعه‌ای که بخواد خودشو با این نظم جدید تطبیق نده خیلی زود از بین می‌ره: مثل داعش. بنابراین، دیگه اون تقسیم‌بندی قبایلی مثل قوم مؤمنین و کافرین برای انسانی که در این روزگار زندگی می‌کنه جواب نمی‌ده. اینکه جمهوری اسلامی نمونه‌ی موفق یا ناموفقی از حکومت اسلامی باشه درد کسی رو دوا نمی‌کنه. مهم اینه که نمونه‌ی ناموفقی از حکومت مدرنه و ما داریم در عصر مدرنِ ملت-دولت‌ها زندگی می‌کنیم.

نبایدم بفهمی. بعد خوندن اینم باز نمی‌فهمی. آخر نظرم می‌گم تنها راه فهمیدنت وه خواهد بود.

 

۱- قبیله‌گرایی اسلام به معنای قرابت عقاید اساسی‌ بوده نه به صورت قبیله‌ی عربی و عجمی! چه‌طور این‌ها رو با هم مخلوط می‌کنی؟

 

۲- داعش از بین رفت به دست یک قبیله‌گرای دیگه به اسم قبیله‌ی شیعه. نه به دست سیستم دولت - ملت‌. اینم ایگنور کردی تا به نتیجه‌ی دلخواهت برسی. خب برس :)))

من مدت‌هاست متوجه شدم که شما رو باید رها کرد تا جهان واقعی بکوبه به افکارتون و لهتون کنه. چون ذهنتون برای هر نتیجه‌ی دلخواهی که داخلش پرورش یافته، مقدمه می‌نویسه و استدلال میاره. شما از آخر به اول می‌رید. نتایج ثابتن و مقدمات عوض می‌شن. به جای اینکه از مقدمات و بدون پیش‌داوری به نتیجه برسید. عادت کردید و تنها راه نجاتتون اینه که گذر زمان بزنه توی نتایج انباشته‌شده‌ی پس‌زمینه‌ی ذهنی‌تون. البته اگه زنده بمونید.

 

در این خصوص با توجه به این پست:

پس بشین تا ببینیم تو دهه‌ی آینده سیستم دولت - ملت زودتر از بین می‌ره یا قبیله‌گرایی عقیده‌ای.

پاسخ:
کمی جستجو کنید و نقش آمریکا و روسیه در نابودی داعش را بخوانید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی