معمولاً انسانها مرگ را امری نامطلوب میدانند. بعضی از آنها از آن میترسند و بعضی دیگر ترجیح میدهند که فعلاً با آن مواجه نشوند. ولی آیا این تصور درست است؟ آیا اینکه ما روزی میمیریم، برای ما رخداد بدی به حساب میآید؟ تامس نیگل تلاش میکند تا نشان دهد که مرگ آنقدرها که بهنظر میآید اتفاق بدی برای ما نیست. پیشفرض او این است که مرگ پایان زندگی است و پس از آن حیات دیگری وجود ندارد. حتی با چنین پیشفرضی، نیگل میگوید که مرگ اتفاق بدی برای انسان نیست.
ادعای کسانی که مرگ را بد میدانند این است که در زندگی خوشیها و لذتهای فراوانی وجود دارد که با مرگ همهی آنها از دست میرود. بنابراین میتوان گفت مرگ بد است زیرا ما را از خوبیهای زندگی محروم میکند. نیگل سه نقد به این ادعا وارد میکند و در انتها نتیجه میگیرد که مرگ برای ما بد نیست. نقد اوّل او بر این اساس استوار است که آنچه ما نمیدانیم نمیتواند ما را آزار دهد. اگر بهترین دوست شما پشت سرتان شما را مسخره کند و شما هیچوقت متوجه نشوید، هیچ آزاری از این تمسخر متوجه شما نمیشود. یا اگر پس از مرگتان برادرتان ادعا کند که چیزی از او دزدیدهاید، شما از او ناراحت نمیشوید چون شما دیگر زنده نیستید که بخواهید ناراحت شوید. بنابراین حتی اگر بپذیریم که با مرگمان از خوبیهای زندگی محروم میشویم، این محرومیت آسیبی به ما نمیزند و باعث رنجش ما نمیشود. نقد دوم نیگل هم با یک مثال ارائه میشود. فرض کنید که شخص باهوشی تحت عمل جراحی مغز قرار بگیرد و بر اثر این عمل جراحی، ضریب هوشیاش به اندازهی یک کودک سه ماهه شود. قضاوت ما این خواهد بود که این موضوع اتفاق بدی برای او بوده است چون او از موهبت هوش سرشارش محروم شده. ولی خود او چنین نظری ندارد و شرایطش را بد نمیداند. برای او همین کافی است که نیازهای اوّلیهاش تأمین شود و در صورت تأمین نیازهایش راضی و شاد خواهد بود. آن شخص باهوش دیگر وجود ندارد و شخص کنونی از زندگیاش راضی است. چرا باید فکر کنیم که این اتفاق برای او رخدادی نامطلوب بوده است؟ در مورد فرد مرده هم ماجرا به همین شکل است. فردی که زنده بود دیگر وجود ندارد، و فردی که مرده ناراضی نیست پس چرا باید فکر کنیم که مرگ برای فرد اتفاق بدی بوده است؟ پس اینجا هم نتیجه میگیریم که مرگ برای فرد مرده رخداد بدی نیست. نقد سوم نیگل از ادعای لوکریتوس، فیلسوف اپیکوری نشأت میگیرد. لوکریتوس میگفت که ما فقط در یک بازهی زمانی خاص زندگی میکنیم. همانطوری که پس از مرگ دیگر زندگی نمیکنیم، پیش از تولد هم زندگی نمیکردیم، و همانطور که زندگی نکردن پیش از تولد برای ما امر بد و نامطلوبی به حساب نمیآید، زندگی نکردن پس از مرگ هم نباید برای ما بد تلقی شود. البته بهنظر میرسد که لوکریتوس به این موضوع توجه نکرده که این دو زمان برای ما یکسان نیستند، زیرا اگر فرد نمیرد، میتواند در بازهی پس از مرگش زندگی کند. ولی او بههیچوجه این امکان را ندارد که در بازهی پیش از تولدش زندگی کند. استدلال نیگل این است که در این جهان زندگی ابدی غیرممکن است ولذا بههرحال دیر یا زود مرگ به سراغ فرد خواهد آمد. با این حساب، دیگر چندان تفاوتی نمیکند که چه زمانی این اتفاق رخ دهد، چون بههرحال فرد نمیتواند در بازهی پس از آن زندگی کند. پس بهنظر میرسد که حرف لوکریتوس درست است و مرگ برای کسی که مرده اتفاق بدی به حساب نمیآید.
پینوشت: این آخرین یادداشت از سلسله یادداشتها دربارهی مرگ بود.