خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۴ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

مثل ترم قبل کمک‌استاد درس منطق هستم. کارم این است که گاهی در اتاق گروه بنشینم تا اگر دانشجویی سؤالی داشت ازم بپرسد. در اتاق نشسته‌ام که یکی از اساتید وارد می‌شود. بعد از احوال‌پرسی نظرم را درباره‌ی سخنرانی‌ای که دیروز در آن شرکت کرده بودم می‌پرسد. می‌گویمش که جالب توجه ولی برای من بیش از حد تحلیلی بود. چند جمله‌ای رد و بدل می‌کنیم و بعد می‌رود در اتاقش پی کارش. چند دقیقه بعد استاد دوم وارد می‌شود. از لباس‌هایش معلوم است که همین حالا از بیرون آمده. تا من را می‌بیند می‌آید و می‌پرسد که با سرما چه می‌کنم. می‌گویمش که لباس زیاد می‌پوشم. برای چندمین بار توصیه‌هایی درباره‌ی لایه‌لایه لباس پوشیدن و گرم نگه داشتن سر می‌کند و می‌رود پی کارش. کارم که تمام می‌شود می‌روم طبقه‌ی پایین که وسایلم را بردارم. یکی از اساتید دیگر را می‌بینم. تا من را می‌بیند می‌گوید این دیگر سردترین حالت ممکن است و از این سردتر نمی‌شود. بعد هم امیدوارم می‌کند که این وضع تا چند روز آینده بیشتر ادامه پیدا نمی‌کند. می‌گویمش که هیچ‌کدام از دانشجوها برای سؤال پرسیدن نیامدند. می‌گوید طبیعی است چون هنوز چیز سختی درس نداده. او هم می‌رود پی کارش.

دارم می‌بینم که پس از چند ماه، بدون اینکه تلاش خاصی برایش کرده باشم، تبدیل به یکی از اعضای گروه شده‌ام. چنین حسی را در هفت سال درس خواندن در دانشگاه‌های ایران هیچ‌وقت نداشتم. خیلی از مواقع برای اساتید کسر شأن بود که خارج از محیط کلاس با دانشجو مراوده‌ای داشته باشند، چه رسد به اینکه خودشان پیش‌قدم شوند و حال یا نظرش را بپرسند. اینجا ما تابه‌حال چند بار با اساتید رستوران رفته‌ایم، به منزلشان دعوت شده‌ایم، و بارها سخنرانی‌هایشان را شنیده‌ایم. از همه جالب‌تر و عجیب‌تر، گروه ما ماهی یک بار جلسه‌ای را برگزار می‌کند که در آن تعدادی از دانشجویان و اساتید فلسفه شرکت می‌کنند و با هم درباره‌ی موضوعات مختلف (عموماً غیر فلسفی) صحبت می‌کنند. بار اولی که در این جلسه شرکت کرده بودم دائم منتظر بودم که این «حرف‌های الکی» تمام شود و برویم سراغ دستور جلسه. مدتی که گذشت فهمیدم دستور جلسه همین حرف‌های الکی است. چقدر عجیب است که استادی حاضر است یک ساعت و نیم از وقتش را بگذارد برای از هر دری سخنی گفتن با دانشجویان، و عجیب‌تر اینکه چنین جلساتی را خود گروه فلسفه به‌طور منظم برگزار می‌کند.

۶ نظر ۲۷ دی ۹۸

قطعه‌ی ترکمن حسین علیزاده اصالتاً بی‌کلام است ولی خود او لااقل دوبار آن را با آواز تلفیق کرده. به‌نظرم آمد که خود قطعه‌ی بی‌کلام و همین‌طور اشعار و آوازهایی که با آن همراه شده با حال این روزهایمان متناسب است. برای همین شنیدنشان را پیشنهاد می‌کنم.

آواز متأخرتر را رها (که فامیلی‌اش را نمی‌دانم) خوانده. شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی است و این‌طور آغاز می‌شود:

سوگواران تو امروز خموشند همه

که دهان‌های وقاحت به خروشند همه

گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست

زان‌که وحشت‌زده‌ی حشر وحوش‌اند همه

عبارت «وحشت‌زده‌ی حشر وحوش» تنها به‌لحاظ ادبی شاهکار نیست؛ به لحاظ تصویر دقیقی که از واقعیت امروز جامعه‌ی ما می‌دهد هم است. فیلم کنسرت را از اینجا می‌توانید ببینید. کاربران داخل ایران برای دیدن ویدئو به چیزی بیش از اتصال اینترنت نیاز خواهند داشت.

پیش از این هم محمدرضا شجریان روی این قطعه آواز خوانده که در آلبوم فریاد منتشر شده. شعر از فریدون مشیری است و این‌طور شروع می‌شود:

مشت می‌کوبم بر در

پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها

من دچار خفقانم، خفقان

من به تنگ آمده‌ام از همه‌چیز

بگذارید هواری بزنم

به این‌جای آواز که می‌رسیم شجریان با تحریرهای آوازی‌اش هوار می‌زند. می‌دانیم که او شجریان است و بالاتر و بلندتر از این هم می‌تواند فریاد بزند؛ احتمالاً ولی فریادِ کسی که دچار خفقان شده است بلندتر از این نمی‌شود. صوتش را از اینجا می‌توانید گوش کنید.

۱ نظر ۲۵ دی ۹۸

جهان ممکنی را تصور کنید دقیقاً‌ شبیه به همین جهان خودمان، با این تفاوت: یک هفته پیش سپاه پاسداران در یک عملیات تروریستی مهم‌ترین ژنرال ارتش آمریکا را ترور می‌کند و مسئولیتش را برعهده می‌گیرد. رهبر ایران در حساب توییتر خودش پرچم ایران را پست می‌کند. ترامپ اعلام می‌کند که از ایران انتقام سختی خواهند گرفت. از این طرف، رهبر ایران اعلام می‌کند که در صورت حمله‌ی آمریکا به ایران، ۵۲ نقطه از اسرائیل را هدف قرار می‌دهیم. پیکر ژنرال ترورشده به آمریکا برگردانده می‌شود و با عزت و احترام به خاک سپرده می‌شود. بعد از آن، ارتش آمریکا با اعلام قبلی به چند پایگاه نظامی سپاه حمله می‌کند، و چون قدرت نقطه‌زنی دارد، بدون تلفات انسانی خسارت زیادی می‌زند. بعد از این ماجرا، ترامپ اعلام می‌کند که این فعلاً یک سیلی بود و بحث انتقام جداست. از آن طرف، رهبر ایران به آمریکا پیشنهاد مذاکره می‌دهد و اعلام می‌کند که ما با آمریکا در قضیه‌ی داعش همکاری خوبی داشتیم و همچنان می‌توانیم همکاری کنیم.

اگر این سناریو پیش آمده بود، چطور قضاوت می‌کردیم؟ آیا جز این بود که می‌گفتیم آمریکا حساب‌شده و باتدبیر عمل کرده؟ پس چرا بعضی‌ها زبانشان نمی‌چرخد که بگویند در جهان واقعی ایران حساب‌شده و باتدبیر عمل کرد؟! این همه زخم زبان که کسی را نکشته‌اند و پایگاه‌های خالی را زده‌اند برای چیست؟ هیچ حساب این را می‌کنیم که ما در مقابل قدرتمندترین ارتش جهان بودیم؟ و هیچ به این فکر می‌کنیم که پس از جنگ جهانی دوم، ما اولین کشوری‌ هستیم که مواضع آمریکا را رأساً مورد حمله قرار می‌دهیم؟ و از همه مهم‌تر، هیچ اهمیتی ندارد که حاکمان ما توانستند با خردمندی، کشور را از مهلکه‌ی یک جنگ خانمان‌سوز نجات دهند؟ چطور است که هرکاری جمهوری اسلامی کند برای بعضی‌ها بد است؟!

سخن آخر. کاش این رفتار حساب‌شده و توأم با بردباری حاکمان را در قبال مردم ایران هم می‌دیدیم. شکر خدا، خطر جنگ فعلاً از سرمان گذشت. برمی‌گردیم بر سر مواضع قبلی.

 

بعدالتحریر: خیلی از ما تلاش کردیم که در روزهای سخت به‌خاطر کشور و منافع ملی‌مان پشت حکومت و در مقابل دشمن متجاوز بایستیم. در فاجعه‌ی شلیک به هواپیما، حاکمان ما ولی دوباره نشان دادند که نمی‌شود ذره‌ای خوش‌بینی و حسن‌نیت به آنها داشت. خطای انسانی البته اجتناب‌ناپذیر است. آنچه قابل گذشت نیست چند روز دروغ‌گویی مداوم است. این‌طور تصور می‌کنم که اگر یک هواپیمای پرواز داخلی مورد هدف قرار گرفته بود و فشاری از طرف کشورهای دیگر نبود، غیر ممکن بود که حاکمان ما به قصورشان اعتراف کنند. این همان چیزی است که خطا را تبدیل به جنایت می‌کند.

۳ نظر ۱۹ دی ۹۸

فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ [۱]

 

یک. ترور مهم‌ترین فرمانده‌ی نظامی یک کشور به‌وسیله‌ی ارتش کشور دیگر، چیزی جز شروع جنگ نیست. از این نظر، اگر خدای ناکرده جنگی در بگیرد، آمریکا شروع‌کننده‌اش بوده است.

 

دو. تابه‌حال بسیاری از ما (به‌درستی) منتقد و مخالف حکومت داخلی بودیم؛ علی‌الخصوص پس از آنچه در آبان ماه بر مردم ما رفت. برای این مخالفت، خیلی از ما استاندارد تقریباً روشنی داشتیم: زورگویی و قلدری حاکم داخلی را تاب نمی‌آوریم. اگر همین استاندارد را در شرایط فعلی اعمال کنیم، به‌نظر من غیر ممکن است که ترور سردار سلیمانی را محکوم نکنیم: زورگویی و قلدری قدرت خارجی را هم تاب نمی‌آوریم[۲]. کسانی که اولی را محکوم می‌کنند و دومی را نمی‌کنند استاندارد دوگانه‌ی بی‌وجهی دارند.

 

سه. اگر به کشور ما حمله‌ی نظامی شود، یک ایرانی نمی‌تواند همچنان با دو طرف درگیر مخالف باشد[۳]. در شرایطی که به خاک کشورت تجاوز شده، تو یا در جبهه‌ی کشورت و علیه متجاوز هستی، و یا در جبهه‌ی متجاوز و علیه کشورت. جنگ جایی برای جبهه‌ی سوم باقی نمی‌گذارد.

 

چهار. اگر به کشور ما حمله‌ی نظامی شود، اساساً اهمیتی نخواهد داشت که چه حکومتی در کشور ما برپاست و چه رفتاری با مردمش دارد. در چنان شرایطی، هیچ چیزی جز مقابله با حمله‌ی متجاوز خارجی اهمیت ندارد. آمریکا به جمهوری اسلامی حمله‌ی نظامی نمی‌کند، به ایران حمله‌ی نظامی می‌کند[۴].

 

پنج. طرفداران نظام که تکلیفشان معلوم است، امّا آنهایی که منتقد و مخالف بوده‌اند و هستند باید موقع جنگ تکلیفشان را روشن کنند: طرف کشورتان هستید یا طرف دشمن؟ و اگر طرف کشورتان نیستید، طرف دشمنید.

 

شش. بی‌شک سمت ایران می‌ایستم. تسویه حساب ما با جمهوری اسلامی می‌ماند برای بعد از جنگ احتمالی.

 

[۱] بقره: ۱۹۴. ترجمه‌ی فولادوند: پس هر کس بر شما تعدّى کرد، همان گونه که بر شما تعدّى کرده، بر او تعدّى کنید.

[۲] اینجا اساساً مهم نیست که سردار سلیمانی که بود و چه کرد. تنها چیزی که مهم است این است که او مهم‌ترین فرمانده‌ی نظامی کشور ما بود که به‌وسیله‌ی ارتش یک کشور دیگر، در کشور ثالثی ترور شد.

[۳] ولی مردم کشورهای دیگر می‌توانند؛ همان‌طوری که خیلی از ما در جنگ آمریکا علیه عراق با دو طرف مخالف بودیم.

[۴] چنان‌که رئیس جمهورشان با وقاحت و شناعت تمام تهدیدمان می‌کند که مکان‌های فرهنگی را هدف گرفته‌اند.

 

پی‌نوشت یک: ممکن است کسانی پس از خواندن این متن پیش خود بگویند که نفس نویسنده‌ی وبلاگ از جایی گرم بلند می‌شود و از آن‌سوی آب‌ها رجز می‌خواند؛ اگر راست می‌گوید برگردد و تفنگ دست بگیرد و برود بجنگد. به آنها می‌گویم که نه فقط در زمان جنگ، هر زمانی ببینم کشورم به من نیاز دارد برمی‌گردم. امّا اینکه کی و چطور می‌توانم کمک کنم را باید ببینم و بسنجم.

پی‌نوشت دو: دعا می‌کنم که جنگ نشود.

۸ نظر ۱۵ دی ۹۸