مطابق انتظارْ تعریفهای مختلفی از «دوران مدرن» وجود دارد، ولی رویهمرفته قرن ۱۸ میلادی به بعد (در اروپا) را دوران مدرن میخوانند [۱]. دوران مدرن با عصر روشنگری آغاز میشود و انسان مدرن انسانی است که خود را در نسبت به ارزشهای عصر روشنگری تعریف میکند [۲]. دورهی مدرن محل تنازع انواع و اقسام مکاتب فکری، اجتماعی، و سیاسی است: از خودِ اندیشهی روشنگری تا رمانتیسیسم، از مارکسیسم تا لیبرالیسم و ... . با همهی اختلاف بین نسخههایی که این «ایسمها» برای انسان میپیچند، آنها در یک چیز مشترکاند: در دوران مدرن جایی برای دینداری وجود ندارد.
با این فهم از مدرنیته، برای خیلیها از روز روشنتر است که «دینداری مدرن» عبارتی پاردوکسیکال است: دینداری انحصاراً متعلق است به انسان پیشامدرن و بنابراین، انسان نمیتواند هم دیندار باشد و هم مدرن. بعضی از این خیل نتیجه میگیرند که انسانْ مخیّر به انتخابِ تنها یک گزینه بین دینداری و مدرنیته است، و بعضی دیگر معتقدند که در دوران مدرن چنین اختیاری اساساً وجود ندارد زیرا دینداری در این دوران بنیاناً غیرممکن و ظواهر دینداری که در اطراف میبینیم صرفاً ادا و اطوار است.
امّا چه چیزی در دینداری است که جمعشدنش را با مدرنیّت ناممکن میکند؟ دو جواب به این پاسخ داده شده [۳]:
الف) جوهر دینداری اطاعت از یک مرجع خارجی و جوهر مدرنیّت رهایی از سیطرهی مراجع خارجی است. لذا جمع دینداری و مدرنیّت از بیخ و بن ناممکن است.
ب) دینداری نحوهی خاصی از جهانبینی را لازم میآورد و مدرنیّت نحوهای دیگر را؛ و این دو جهانبینی جمعناپذیرند.
در ادامهی این مجموعه یادداشت میخواهم نشان دهم که هیچکدام از این پاسخها درست نیست و لذا میتوان همزمان دیندار و مدرن بود.
[۱] بر سر اینکه آیا دوران مدرن تمام شده یا نه اختلاف زیاد است. در این یادداشت فرض میکنم که تمام نشده و ما هماکنون در دوران مدرن بهسر میبریم.
[۲] از جمله: عقلگرایی، فردگرایی، و شکگرایی.
[۳] تا جایی که من دیدهام. اگر شما جواب دیگری بهذهنتان میرسد لطفاً برایم بنویسید.