خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

قرار است درس بخوانم و فی‌الجمله هوا پس است و از جمله‌ی برنامه‌ها عقبم، ولی چیزی از بالا پایین افتاده. در لسان عوام انگار می‌گویندش قلب و علمای زمان یحتمل به ترشح هورمون‌ها مرتبطش کنند یا چیزی شبیه به این. نمی‌دانم آن چیز چیست که پایین افتاده، والله أعلم ببواطن الأمور. حالا چرا می‌گویم پایین افتاده؟ می‌دانم که چیزی جابجا شده و می‌دانم که بالا نرفته، که اگر بالا می‌رفت، من این پایین به دست و پا زدن مشغول نمی‌بودم. از آنجا که من حافظ نیستم که از شش جهتم راه ببندند—که بی‌حاجت به راه بستن، مذعن و معترفم به اینکه از پس و پیش مطلقاً بی‌خبرم و دست راست و چپم را از هم تشخیص نمی‌توانم داد—پس همین بالا و پایین می‌ماند، و چون آن چیزِ تکان خورده بالا نرفته، می‌گویم لابد پایین افتاده.

باری، وقتی آن چیز پایین می‌افتد درجا نمی‌شکند. انگار ولی منتظر تلنگری باشد برای شکستن. به تجربه دانسته‌ام که آن تلنگر خواندن شعری است یا شنیدن نغمه‌ای. شعر خواندن یا موسیقی شنیدن همان و چند روزی در ظلماتِ اندرون گم شدن و همچون بختک‌گرفتگان در خفگی دست و پا زدن و بر عبث به انتظار آمدن کسی پاییدن هم همان. چه می‌شود؟ چطور می‌شود؟ چرا این‌طور می‌شود؟ من چه دانم! من چه دانم! من چه دانم!

تا مدتی پیش، در کمال تواضع و فروتنی اسم فرو افتادن آن چیز را گذاشته بودم قبض و بسط. تا اینکه یار موافقی پیشنهاد کرد که به‌جای آنکه بگویم «دچار قبض شده‌ام» بگویم «فِس‌ام در رفته». راست می‌گفت و دیدم اگر قرار به نوشابه باز کردن برای خود باشد، همان بهتر که اسم حالات و مقاماتم خلایق را به‌یاد لحظه‌ی باز شدن در نوشابه بیاندازد.

فس‌دررفتگی چاه ویلی است که فروافتادن در آن به تلنگر شعر و ترانه‌ای بند است و بیرون شدن از آن کار شیر ژیان است و رستم دستان. و تازه بگذریم از شغادهایی که بیرون چاه، خوش‌خوشانه آب از دهانشان سرازیر شده و «موذیانه خنده‌های فتحشان بر لب» دست‌هایشان را به‌هم می‌مالند، همچنانِ کرکسانی که بالای سر طعمه به پرواز آمده باشند. داشتم می‌گفتم، بیرون شدن از این چاه از آن وصال‌هاست که به کوشش ندهند که پیرو هیچ قانون و قاعده‌ای نیست. چند باری باید بخوابی و بیدار شوی، تا آنکه زمانی بیاید که بیدار شوی و ببینی بر سطح زمینی و چاهی نیست، انگار که هیچ‌گاه نبوده.

کل ماجرا برایم همین‌قدر بی‌اختیار و جبری می‌نماید. قبل‌ترها بیشتر دست و پا می‌زدم و تازگی کمتر. یاد گرفته‌ام صبر کنم تا این دور بازی هم تمام شود. گاه‌به‌گاه وسط صبر کردن به خیام هم درودی می‌فرستم که گفت «ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز». صد البته می‌دانیم که «فلک» نام دیگر خدا بود برای آن‌هایی که حوصله و توان در افتادن با خداپرستانِ خدانشناس را نداشتند. در روزگار ما به‌جایش می‌گویند «کائنات»! حاشیه نروم و دردسر درست نکنم؛ همه‌ی این حرف‌ها برای این بود که بگویم و گزارش کنم که فس‌ام در رفته، و لابد خواننده‌ی آگاه قبض و بسط موجود در همین یادداشت را هم‌راستا با ادعای فس‌دررفتگی نویسنده‌ی وبلاگ می‌یابد

۱۲ نظر ۱۴ خرداد ۹۹

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ *

 

بعضی‌ها حرف زدن زنان از حقوق خود پیش از عقد (دائمی) ازدواج و درخواست اضافه کردن چنان حقوقی به عقدنامه را ناپسند می‌دانند. معمولاً استدلال علیه درج حقوقی مثل حق طلاق، حضانت فرزند، خروج از کشور و ... در عقدنامه این است که در ابتدای زندگی باید بنا را بر مهر و محبّت گذاشت و نباید بنا را بر طلاق گذاشت و درباره‌اش حرف زد. در این یادداشت می‌خواهم نشان دهم که این استدلال بسیار سست و خطرناک است.

بسیاری از چیزهایی که ادعا می‌شود در ازدواج وجود دارد، مثل عشق، شرعیّت و رسمیّت، و بسیاری از چیزهایی که ادعا می‌شود ازدواج پیش‌نیازش است مثل فرزندآوری و نهاد خانواده، کاملاً در روابطی که شکل ازدواج ندارند ممکن است. کافی است کمی به اطرافمان نگاه کنیم و ببینیم که بدون ازدواج کردن، در فرهنگ‌های دیگر‌ همه‌ی موارد مذکور قابل دستیابی است. لذا هیچ‌کدام از این موارد در ذات ازدواج (اگر ذاتی داشته باشد) وجود ندارند. پس ازدواج چیست و به چه کاری می‌آید؟ ازدواج کردن چیزی جز قرارداد حقوقی نوشتن و امضاء کردن نیست، و هدف از قرارداد نوشتن هم اصولاً متعهد کردن طرفین به تکالیفشان است. پس نکته‌ی اوّلی که نشان دادم این است که ازدواج کردن اساساً انجام دادن امری حقوقی است**.

نکته‌ی دوم این است که معمولاً در قراردادها یک‌سری قواعد و بندها به‌صورت پیش‌فرض وجود دارند، که ممکن است حتی در قرارداد ذکر نشود. مثلاً اگر شما منزلتان را به شخصی بفروشید، قوانین خرید و فروش آن کشور نقش پیش‌فرض‌های آن قرارداد را دارند. قرارداد ازدواج هم از همین قاعده پیروی می‌کند. وقتی در ایران ازدواج می‌کنید، این فرض را داشته باشید که فصل نکاح و طلاق قانون مدنی و فصل نکاح و طلاق رساله‌ی عملیّه به عقدنامه منگنه شده. طبق این قوانین و اصول فقهی، مثلاً مرد هرگاه که بخواهد می‌تواند زن را طلاق دهد ولی زن چنین اختیاری (جز در شرایطی استثنایی) ندارد.

از دو نکته‌ی فوق می‌خواهم نتیجه بگیرم که وقتی شما پای عقدنامه‌ی ازدواج را امضاء می‌کنید، همزمان زیر همه‌ی آن موارد ذکر شده در پیش‌فرض‌ها را هم امضاء می‌کنید. به‌عبارت دیگر، چنین نیست که شارع و قانون‌گذار قبول کرده باشند که در ابتدای زندگی نباید بنا را بر طلاق گذاشت و به‌جای آن باید بنا را بر مهر و محبّت گذاشت. کاملاً برعکس، آن‌ها بنا را بر طلاق گذاشته‌اند و مو به مو حقوق و تکالیف شما را برایتان معیّن کرده‌اند. پس کسانی که زنان را دعوت به حرف نزدن از حق طلاق و ... می‌کنند، درواقع آن‌ها را دعوت به پذیرفتنِ نداشتنِ حق طلاق و ... می‌کنند. اگر زنی از حقوق و تکالیف پیش‌فرض خود ناراضی است، لازم است که حتماً پیش‌فرض قرارداد را با شروطی که لازم می‌داند تغییر دهد***.

شنیده‌ام که بعضی از محضرداران در ایران از درج شروط ضمن عقد طفره می‌روند (معمولاً با استدلالی که ذکر شد) یا کلاً مخالفت می‌کنند. این‌طور به‌نظرم می‌رسد که جستجو برای پیدا کردن محلی که بشود قراردادی با رضایت حداقلی طرفین ثبت کرد امری است که نباید مورد غفلت واقع شود. و البته اگر روزی بیاید که هیچ محضرخانه‌ای در ایران شروط ضمن عقد را ثبت نکند، نظر بنده این است که قرارداد نبستن بهتر از قرارداد بد بستن است.

 

* بقره: ۲۸۲. ترجمه‌ی آیتی: اى کسانى که ایمان آورده‌اید، چون وامى تا مدتى معیّن به یکدیگر دهید، آن را بنویسید.

** در جامعه‌ی مسلمانان و میان افراد مسلمان، این حقوق بنا به فقه اسلامی پدید می‌آید. صد و چند سال پیش که مفهوم حقوق مدنی هنوز به ایران نرسیده بود، فقه و حقوق در واقع یک چیز بودند ولی بعد از آن حقوق هویّتی مستقل پیدا کرد، هرچند هنوز بسیار متأثر از فقه است.

*** البته می‌دانم که با وجود این شروط قرارداد برای بعضی‌ها کاملاً راضی‌کننده نمی‌شود.

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۹