خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

بالاخره خبری که مدّت‌ها منتظرش بودم را شنیدم؛ ویروس کرونا در سفر دور دنیایش به شهر ما رسید. آمدن چنین روزی البته اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. از خیلی‌وقت پیش منتظرانه نشسته بودم که واکنش خودم را به خطر ببینم. واکنشم این بود: کمی ناراحت شدم. نه از این جهت که ممکن است مبتلا شوم (هرچند واقعاً ترجیح می‌دهم که مبتلا نشوم) و نه از این جهت که ممکن است بمیرم؛ حتی نه از این جهت که از این به بعد لازم می‌شود دستورالعمل‌های بهداشتی را سرلوحه‌ی زندگی‌ام کنم؛ بیشتر از همه به‌خاطر اینکه می‌دانم حال و حوصله‌ی رعایت آن‌همه آداب و ترتیب بهداشتی را ندارم، و بعد به‌خاطر رعایت نکردنش کمابیش دچار عذاب وجدان خواهم شد. صادقانه بگویم، حوصله‌ی عذاب وجدان جدید نداشتم و این خواهی‌نخواهی معذّبم می‌کند.

«م» زنگ زد و گفت خبردار شده که فروشگاه‌ها شلوغ است و پیشنهاد کرد برویم مایحتاج هفته‌های پیش‌رو را بخریم که اگر از کرونا نمردیم، دست‌کم از قحطی هم نمی‌ریم. احتمالاً اگر شرایط عادی بود می‌گفتمش که حوصله‌ی خرید کردن ندارم—و هیچ‌وقت حوصله‌ی خرید کردن ندارم—ولی شرایط اصلاً عادی نبود: آقای رابرت آدامز در مقاله‌اش چنان چیزهای غامض و دردسرآوری درباره‌ی هست‌اندیشی موجّهاتی* نوشته بود که پیشنهاد خرید کردن در مقابل خواندن آن مقاله «مژده‌ی امان» بود. ساعتی میان قفسه‌های به‌سرعت‌خالی‌شونده پلکیدیم و چیزهایی برداشتیم؛ پیاده آمده بودیم، پیاده برگشتیم.

بعد از خرید و به‌منظور در کردن خستگی، مدتی را در خانه‌ی «م»، گل‌گاوزبان نوشیدیم و از هرآنچه ممکن بود حرف زدیم و حرف‌ها که ته کشید، برگشتم خانه. حالا من مانده‌ام و آغاز عذاب وجدان رعایت نکردن دستورات بهداشتی و مقاله‌ی نیم‌خوانده-نیم‌فهمیده‌شده‌ی رابرت آدامز.

 

* به‌نظرم «رقیب» به‌معنای هماورد توصیف خوبی از ویروس کرونا است. کل ماجرا را می‌شود رقابت گروهی از پستانداران با گروهی از ویروس‌ها برای زندگی دید.

** از این بهتر بلد نیستم modal actualism را ترجمه کنم. اگر کسی معادل بهتری یادم بدهد، بنابر آن روایت ظاهراً مجعول، مرا بنده‌ی خود کرده.

۴ نظر ۲۳ اسفند ۹۸

یک. اخیراً دو مصاحبه از حسین کچوئیان و سعید لیلاز دیده‌ام؛ اوّلی اصول‌گرا و دومی اصلاح‌طلب، و هر دو به‌اصطلاح نظریه‌پرداز. هر دو نفر اوّلاً کمابیش وجود بحران در جامعه و در حاکمیت را می‌پذیرند و ثانیاً ریشه‌اش را از طرف آمریکا می‌دانند. درباره‌ی راه حل این بحران هم تا حد زیادی دو طرف هم‌نظرند: کچوئیان می‌گوید که ما در حال تمدن‌سازی هستیم و باید زمان بگذرد تا مشکلات حل شوند. لیلاز می‌گوید ما در حال جنگ با آمریکا هستیم و اگر از این جنگ پیروز بیرون بیاییم مشکلات حل می‌شوند. این وضع نخبگان جریان‌های اصلی سیاسی داخل کشور است: هر دو ما را به صبر دعوت می‌کنند و وعده‌ی آینده‌ای را می‌دهند که قرار است وضعیت درست شود. چطور؟ معلوم نیست؛ لااقل هیچ‌کدامشان چشم‌انداز روشنی پیش چشم ما قرار نمی‌دهند. از آن طرف، با متنی مواجهیم به اسم «بیانیه‌ی گام دوم انقلاب». صدر تا ذیلش را که نگاه کنیم، هیچ راهکار روشن و مشخصی برای بیرون رفتن از وضع فعلی ترسیم نشده. بدتر، وضع فعلی بسیار مطلوب نشان داده شده.

دو. مسئولیت‌ناپذیری در میان هیئت حاکمه‌ی کشور به شکل فزاینده‌ای رشد کرده. هیچ کسی مسئولیت وضع موجود را گردن نمی‌گیرد. دولت مدعی است که اختیاراتش از طرف نهادهای موازی سلب شده و عملاً کاره‌ای نیست. مجلس حتی در موارد جزئی مثل قیمت بنزین توان تقنینی ندارد و با عباراتی مثل «مقتضی است که ... تخطی نشود» سرجایش نشانده شده. رهبری مسئولیت عملکرد نهادهایی مثل قوه‌ی قضائیه و صداوسیما را با وجود اختیار در عزل و نصب رؤسایشان نمی‌پذیرد، و حتی در فاجعه‌ای مثل شلیک به هواپیمای مسافربری و جنایتی مثل کشتن صدها نفر به‌خاطر اعتراض به قیمت بنزین هم از فرمانده‌ی کل قوا توضیحی درباره‌ی ماوقع نمی‌شنویم و پذیرش مسئولیتی نمی‌بینیم.

سه. در چند ماه گذشته در کشور ما اتفاقاتی افتاده که هر کدامشان برای بحرانی کردن وضع یک کشور نرمال کافی است. هنوز نه کسی به خاطر این اتفاقات محاکمه شده، نه کسی استعفا داده، و نه کسی حتی عذرخواهی کرده. تنها یک نفر در خصوص ساقط کردن هواپیما مسئولیت پذیرفت و عذرخواهی کرد که نه‌تنها برکنار نشد، که از آن زمان تبدیل به سردار دل‌ها شده و همان‌هایی که یک عمر برایمان روضه‌ی مدال افتخار دادن به فرمانده‌ی ناو وینسنس می‌خواندند، او را روی دوش از این مجلس به آن مجلس می‌برند و معلوم نیست دقیقاً برای چه از او تقدیر و تشکر می‌کنند. در حواشی خط و نشان کشیدن ایران و آمریکا، ده‌ها نفر از مردم کرمان در یک تشییع جنازه زیر دست و پا کشته شدند. و این هنوز پایان رکوردشکنی‌ها نیست: علی‌الحساب بعد از خود چین، رتبه‌ی دوم مرگ و میر بر اثر ویروس کرونا را در جهان داریم.

چهار. دهه‌ی چهارم انقلاب را «دهه‌ی پیشرفت و عدالت» نام گذاشته بودند و دیدیم چه بر سر پیشرفت و عدالت آمد. خوشبختانه هنوز برای دهه‌ی پنجم اسم نگذاشته‌اند. علی‌الحساب این موجود بی‌اسم چیزی است بی‌صاحب، بی‌چشم‌انداز، و فروغلتیده در انواع و اقسام بحران‌ها. نه کسی مسئولیت گذشته و حالش را می‌پذیرد و نه کسی برنامه‌ای برای آینده‌اش دارد. همه منتظر نشسته‌اند که سقف آسمان بشکند و منجی‌ای از آن بالا بیاید، یا کف زمین بشکافد و همه‌ی این دم و دستگاه قارونی را ببلعد. تاریخ «انتخابات»‌های اخیر تبدیل شده به تاریخ نه گفتن؛ قبل‌ترها با رأی به «لیست انگلیسی» و امثال ذلک و جدیدترها با رأی ندادن. برای خروج از این وضع نه نخبگان طرحی دارند، و نه مردم چاره‌ای؛ نه دل به آسمان می‌توان بست، و نه وحی از خاک می‌رسد.

پنج. داشتم برای خودم وضع موجود کشور را با وضع پیش از انقلاب مقایسه می‌کردم. پیش خود شرمنده شدم که هرچقدر هم فاسد و بی‌عرضه و نکبت بوده باشند، این‌قدر دیگر نباید به آن «خدابیامرز»ها جفا کرد. در تاریخ عقب‌تر رفتم و حس می‌کنم شرایط فعلی، ملغمه‌ای از عجز و ناتوانی مظفرالدین‌شاهی، استبداد و قلدری محمدعلی‌شاهی، و نابلدی و صغارت احمدشاهی است. امیدوارم تکرار تاریخ همین‌جا متوقف شود وگرنه باید منتظر کمدی سردار سپه بمانیم.

۹ نظر ۰۳ اسفند ۹۸