چند خط پایینتر بروید متوجه می شوید که این پست از
لحاظ محتوایی و ساختاری و انتخاب واژگان و لحن بیان و طرز مخاطب قرار دادن مخاطب و
... وصله ناجوری است برای «خیال ِ دست» و بعید از نویسنده آن. بله. حق با شماست.
خودمان میدانیم! منتها کمی دندان بر جگر بگذارید و تحمل کنید و ببینید چه خبر است
و صفحه را نبندید!
بله. شما هم اکنون صدای یکی از خودتان را میشنوید –یکی
از خوانندگان پروپاقرص و قدیمی «خیالِ دست». (گفتیم از همین اول بگوییم که حساب این
پست را از باقی پستها جدا کنید)
چند روزی است جرقهای در ذهنم زده که هرچه کردم
نتوانستم مهارش کنم. گویی سیمکشی داخلی مغزم داغ کرده است و دیگر جوابگو نیست و
مدام پالس شبکهسازی می دهد. دیدم صداقت و روراستی و البته مشورت بهترین شیوه زندگی
و تعامل است و هرچند در فضای مجازی دُر کمیابی است اما نایاب نیست! یعنی میتواند
نباشد! این شد که رخصتی گرفتم از صاحب ِ «خیالِ دست» تا موضوع را صاف و پوست کنده
با شما مطرح کنم و نظرتان را بپرسم تا شبکه شویم و به نتیجهای برسیم.
خوف نکنید. خوف نکنید. چیزی نشده است! الان برایتان
میگویم.
چه بدانید
چه ندانید، چه نویسنده این وبلاگ بخواهند شما بدانید، چه نخواهند شما بدانید، به
محضرتان عارضم که ایشان به زودی از رساله کارشناسی ارشدشان دفاع خواهند کرد. حتما
میگویید: «خب مبارک باشد، بعدش چه؟!» بله مبارک است انشالله. اما آنچه مهم است این
است که آن روز احتمالاً آخرین دفعه حضور ایشان، یا یکی از آخرین دفعات حضور ایشان
در تهران خواهد بود. بس که خاطره خوش دارند از این "گرگستان" ما!(توجه
کنید که گرگستان فحش نیست. فقط اشاره به نظر هابز در مورد انسان دارد و وضعیت بعضی
ساکنین تهران نسبت به بعضی دیگر را توصیف میکند. بنابراین به خودتان نگیرید و
ادامه دهید)
بگذریم. باز هم که میگویید: «خب، مبارک باشد، بعدش
چه؟!» همین دیگر، بیاید به رسم یادگاری و سپاسگزاری، و البته تلطیف ذهن ایشان نسبت
به جایی جز شیراز و آدمهایی جز شیرازیها همتی کنیم و هدیهای فراهم آوریم و پیشکشنماییم
از طرف اهالی کوچه باغ «خیالِ دست» به صاحب ِآن.
پیشنهاد من کتاب است. احتمالاً پیشنهاد شما هم همین
است. خودم هم به شرط بقا نمایندگی شما را بر عهده میگیرم در خرید و اعطا. اما کمک
کنید؛ چه کتابی؟! دقیقاً مساله همینجاست.
کتابدهندهها دو دستهاند: آنهایی که بر اساس سلیقه
خودشان کتاب هدیه میدهند و آنهایی که سلایقشان را ندید میگیرند و باب میل طرف
مقابلشان کتاب تهیه میکنند. به نظرم هر دو دسته تا حدودی محق هستند. جذابیت گرفتن
کتاب از افراد دسته اول بیشتر است. چون هم
احتمال ذوقزده شدن کتابگیرنده بیشتر است و هم کتابگیرنده میتواند سلیقه
کتابدهنده را تشخیص دهد و چیزی که برای او، و نه خودش، جالب بوده را بخواند.
افراد این دسته میتوانند اینگونه محق باشند که اگر کتابگیرنده سلیقه خاصی داشته
باشد در خواندنِ کتابهای خاصی، خودش میرود و آنها را تهیه میکند و منتظر هدیه
دادن کسی نمیماند.
اما دسته دوم. اینها میتوانند بگویند اگر کتابْ باب
ِمیل ِکتابدهنده باشد نه کتابگیرنده، ممکن است کتابگیرنده هرگز آن را نخواند و
اگر خیلی مردانگی به خرج دهد و به عنوان یادگاری نگهاش دارد، بشود برایش دردسرساز
و جاگیر. از طرفی هدیهی کتابی مطابق ِسلیقهی کتابگیرنده، میتواند نشان از
شناختِ درست او داشته باشد و همین امر میتواند کتابگیرنده را قلباً بیشتر خوشحال
کند. مخصوصاً اگر آدم پیچیدهای باشد که امیدی به شناختهشدنش ندارد! جسارتاً
مانند سوژه ما!
الان متوجه مساله شدید؟ نشدید؟! خب، زبان من از توضیح
بیشتر قاصر است! اصلاً مساله را رها کنید. مسالهها حل شدنی نیستند باید آنها را
تبدیل کرد به سوال. پس سوال ما این است: «با توجه به شناختی که از صاحب «خیالِ
دست» پیدا کردهاید، یا حتی بدون درنظر گرفتن یا داشتن چنین شناختی، دوست دارید چه
کتابی به ایشان هدیه دهید؟»
تبصره اول: لطفاً دست از سر گلستان و بوستان و حافظ
و شرح و تفسیر و ...آنها بردارید. مطمئناً ایشان انواع نسخ مختلف این کتابها را
در ویرایشها و نگارشهای مختلف و حتی در قطع مختلف و صفحهآراییهای متفاوت و ..
دارند. مگر اینکه خودشان چنین نظری نداشته باشند!
تبصره دوم: کتابهایی را پیشنهاد دهید که نسخه
الکترونیکی آنها موجود نباشد. مگر اینکه خودشان چنین نظری نداشته باشند!
تبصره سوم: کتابهایی را پیشنهاد دهید که در بازار یافت
شوند. اینجا دیگر "نظر ایشان [ضمن احترامی که برایشان قائل هستیم] چندان محل
اعتنا نیست"!
تبصره چهارم: خود نویسنده وبلاگ هم میتوانند بگویند
دوست دارند چه کتابهایی به آنها هدیه داده شود تا با بیشترین آرای خوانندگان کتاب
منتخب تقدیمشان شود. به هر حال آن فهرست پیشنهادی هم خود گنجینهای است که کمتر پیش
میآید از زیر زبان ایشان در برود!
تبصره پنجم: نام وبلاگ دوستانی که در این نظرسنجی
شرکت کنند، در صفحه نخست کتاب و ذیل نام تقدیمکنندگان درج میشود. بسم الله.
تبصره ششم: دوستان اگر همچنان بُعد سورپرایز کردن را
حائز اهمیت میدانید میتوانیم از طرق دیگری که خودتان میدانید با هم همفکری کنیم.
منتها دیگر این امکان را که کتاب توافقی ما مورد پسند ایشان باشد از دست میدهیم.
همچنین احتمال اینکه ایشان نسخه دیگری از عنوان توافقی ما را داشته باشند زیاد میشود.
خود دانید دیگر!
تبصره هفتم: لطفاً تا روز یکشنبه هفته آینده نظرهایتان
را بگویید شاید بتوان کتاب را در نمایشگاه کتاب پیدا کرد.
تبصره هشتم: نویسنده وبلاگ میتوانند این پست را بعد از مهلت مقرر
جهت منافع شخصی و حیثیتی یا هر چیز دیگری پاک کنند!
تبصره نهم: اگر پیش خودتان گفتید «یک کتاب خریدن که
دیگر این حرفها را ندارد». بله حق با شماست. کتابهای زیادی هر روز هدیه داده/
گرفته میشود اما قبول کنید کتاب ِخاطرهسازی میشود. قانع نشدید؟ به تبصره پنجم
بروید.
تبصره دهم: بسم الله.