خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

از دوستی

چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ

اخیراً فیلم خانه‌ی دوست کجاست؟ کیارستمی را دیدم و با جمعی درباره‌اش صحبت کردیم. به‌علاوه، گفتگویی داشتم با دوستانی راجع به الزامات دوستی، که باعث شدند بخواهم اینجا چیزی راجع به دوستی بنویسم.

به‌نظرم دوستی از آن مفاهیمی است که تن به تعریف نمی‌دهد؛ یعنی غیر ممکن است که بتوان حدود و ثغور دقیقی برای این مفهوم ترسیم کرد چنان‌که همه‌ی موارد دوستی در آن جا شوند و چیزی اضافه بر دوستی‌ها باقی نماند. این امر می‌تواند علل و دلایل متفاوتی داشته باشد، ولی پررنگ‌تر و مهم‌تر از همه برای من این است که آدم‌ها به طرق مختلف دوستی می‌ورزند و انتظار دوستی دارند. اینجا نمی‌خواهم تعریف‌های مختلف ممکن از دوستی را بشمارم. صرفاً می‌خواهم تعریف غیر دقیق خودم از دوستی را ارائه کنم. به‌عبارت دیگر، می‌خواهم بگویم که چه کسی را به چه میزانی دوست می‌دانم.

برای من مهم‌ترین عنصر دوستی «دوست داشتن» است و بنابرین، هرچه دوست داشتن و دوست داشته شدن شدید‌تر، دوستی عمیق‌تر. دوست داشتن را شرط لازم دوستی می‌دانم و نه شرط کافی آن. اینکه هرکسی چطور دوست داشتنش را به دوستش ابراز می‌کند ممکن است حالات مختلفی به خود بگیرد بسته به شخص دوست دارنده، شخص دوست داشته شده، و زمینه‌ی دوستی. امّا اگر قرار باشد ترازویی برای سنجش دوست داشتن‌ها ارائه کنم، می‌گویم دوست داشتن مستلزم این است که فرد از خوشحالی دوستش شاد و از ناراحتی دوستش غمگین شود. البته که ابراز چنان خوشحالی و ناراحتی هم ممکن است به‌صورت‌های مختلفی باشد، و به‌علاوه، دوست داشتن یک دوست می‌تواند منجر به یک رشته کنش‌ها در قبال آن دوست شود: مثلاً سراغ گرفتن، با او وقت گذراندن، به خواسته‌های او تن دادن، او را نصیحت کردن، به او کمک کردن، و شریک کردن او در اسرار زندگی. ولی از نظر من، این‌ها صرفاً وقتی حاکی از دوستی هستند که از دوست داشتن طرف مقابل ناشی شده باشند. به عبارت دیگر، کاملاً ممکن است که فرد الف از ب سراغ بگیرد، یا با او وقت بگذراند، یا به خواسته‌ی او تن دهد،‌یا او را نصیحت کند، یا به او کمک کند، یا درباره‌ی خصوصی‌ترین اسرارش با او صحبت کند بدون اینکه او را دوست بدارد. در چنین حالاتی، به‌نظر من، الف و ب دوست نیستند.

اینکه یک نفر از کجا می‌فهمد که طرف مقابلش او را دوست دارد سؤالی است که پاسخ واحد و مشخصی ندارد. باز هم بسته به خودش، طرف مقابلش، و زمینه‌ی دوستی ممکن است از راه‌های مختلفی متوجه دوست داشته شدن خودش از طرف دوستش شود. این درباره‌ی میزان دوست داشته شدن هم صدق می‌کند: آدم‌ها از طرق مختلف دوستی می‌ورزند و اتفاقاً فکر می‌کنم این موضوع تا حدودی در انتخاب فرد مناسب برای دوستی تأثیر داشته باشد: محتمل‌تر است که آدم‌هایی که به‌شیوه‌های مشابهی دوستی می‌ورزند با هم دوست شوند چون راحت‌تر می‌توانند انتظارات یکدیگر در رابطه‌ی دوستانه را برآورده کنند.

آخرین حرفم این است که از نظر من، آنچه بیش از هر چیز دیگری عیان‌گر دوست نداشتن ولذا نبودن رابطه‌ی دوستانه بین دو معاشر است حسادت یکی به دیگری است. حسود، کاملاً برعکس دوست، از خوشحالی تو ناراحت می‌شود. بنابراین، فکر می‌کنم حسادت عیان‌ترین دلیل بر نبودن رابطه‌ی دوستانه است.

۰۳/۱۱/۱۷

نظرات  (۱)

۱۹ بهمن ۰۳ ، ۱۴:۰۳ زری シ‌‌‌

ممکن است که فرد الف از ب سراغ بگیرد، یا با او وقت بگذراند، یا به خواسته‌ی او تن دهد،‌یا او را نصیحت کند، یا به او کمک کند، یا درباره‌ی خصوصی‌ترین اسرارش با او صحبت کند بدون اینکه او را دوست بدارد.

چرا باید این‌ کار رو انجام بده ؟ 

پاسخ:
تصور کنید الف کلاً آدم کنجکاو و فضولی باشد و بخواهد بداند آدم‌هایی که می‌شناسد از جمله ب در چه حالی هستند یا حوصله‌اش سر رفته باشد و فرد دیگری به جز ب اطرافش نباشد که بتواند با او وقت بگذراند و از سر ناچاری با او وقت بگذراند. تصور کنید که الف شخصیتاً آدم تابعی باشد و برای همین به خواسته‌ی ب تن دهد، یا کلاً نصیحت کردن را دوست داشته باشد و برای همین ب را نصیحت کند. یا تصور کنید الف به ب مراجعه کند برای تراپی و درباره‌ی خصوصی‌ترین اسرارش با او صحبت کند. در هیچ کدام از این موارد الف و ب رابطه‌ی دوستانه ندارند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی