یک خداحافظی شاید موقتی
چند روز پیش داشتم به «ع» میگفتم که از جملهی هنرها عاریام. گفت: «ولی وبلاگ خوبی داری». هیچوقت فکر نمیکردم وبلاگنویسی را هم بشود یک هنر تلقی کرد؛ حتی اگر بشود هم من باز خودم را هنرمند نمیدانم. ولی این وسط چیزی مهم است؛ اینکه برعکس «هنر»های دیگری که موجب حرمان شدهاند، از وبلاگنویسیام راضیام. یک ماه و نیم دیگر، «خیالِ دست» سه ساله میشود. برای آدمی مثل من، سه سال انجام دادن مداوم و پیگیرانهی یک کار، رکورد است. گذشته از رکورد، وقتی به وبلاگم نگاه میکنم، انگار حاصل عمر من است. بله، عمر من همینقدر بیحاصل است ولی از آن راضیام.
خلاصه اینکه بعد از تقریباً سه سال، پرچم «خیالِ دست» مدتی به حالت نیمهافراشته درخواهدآمد. ممنونم از خوانندگان قدیم و جدید که این مدت همراهیام کردند. اگر این مدت چیزی گفتم/نگفتم که باعث رنجش کسی شد، عذرخواهی میکنم. میگویند برای تعطیلات عید چند روزی تعطیلمان میکنند. پست بعدی باشد برای آن موقع، انشاء الله.
و این نیز بگذرد...
+دکتر صائمی و دکتر طیبی هم مثل شما درگیر سربازی شدن... امروز یکی از بچه ها میگفت، دکتر صائمی کچل کردن و... :)) دیگه میبینید شتریه که جلوی خونه هر آقایی میشینه...