خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

چند خط پایین‌تر بروید متوجه می شوید که این پست از لحاظ محتوایی و ساختاری و انتخاب واژگان و لحن بیان و طرز مخاطب قرار دادن مخاطب و ... وصله ناجوری است برای «خیال ِ دست» و بعید از نویسنده آن. بله. حق با شماست. خودمان می‌دانیم! منتها کمی دندان بر جگر بگذارید و تحمل کنید و ببینید چه خبر است و صفحه را نبندید!

بله. شما هم اکنون صدای یکی از خودتان را می‌شنوید –یکی از خوانندگان پروپاقرص و قدیمی «خیالِ دست». (گفتیم از همین اول بگوییم که حساب این پست را از باقی پست‌ها جدا کنید)

چند روزی است جرقه‌ای در ذهنم زده که هرچه کردم نتوانستم مهارش کنم. گویی سیم‌کشی داخلی مغزم داغ کرده است و دیگر جوابگو نیست و مدام پالس شبکه‌سازی می دهد. دیدم صداقت و روراستی و البته مشورت بهترین شیوه زندگی و تعامل است و هرچند در فضای مجازی دُر کمیابی است اما نایاب نیست! یعنی می‌تواند نباشد! این شد که رخصتی گرفتم از صاحب ِ «خیالِ دست» تا موضوع را صاف و پوست کنده با شما مطرح کنم و نظرتان را بپرسم تا شبکه شویم و به نتیجه‌ای برسیم.

خوف نکنید. خوف نکنید. چیزی نشده است! الان برایتان می‌گویم.

 چه بدانید چه ندانید، چه نویسنده این وبلاگ بخواهند شما بدانید، چه نخواهند شما بدانید، به محضرتان عارضم که ایشان به زودی از رساله کارشناسی ارشدشان دفاع خواهند کرد. حتما می‌گویید: «خب مبارک باشد، بعدش چه؟!» بله مبارک است انشالله. اما آنچه مهم است این است که آن روز احتمالاً آخرین دفعه حضور ایشان، یا یکی از آخرین دفعات حضور ایشان در تهران خواهد بود. بس که خاطره خوش دارند از این "گرگستان" ما!(توجه کنید که گرگستان فحش نیست. فقط اشاره به نظر هابز در مورد انسان دارد و وضعیت بعضی ساکنین تهران نسبت به بعضی دیگر را توصیف میکند. بنابراین به خودتان نگیرید و ادامه دهید)

بگذریم. باز هم که می‌گویید: «خب، مبارک باشد، بعدش چه؟!» همین دیگر، بیاید به رسم یادگاری و سپاسگزاری، و البته تلطیف ذهن ایشان نسبت به جایی جز شیراز و آدمهایی جز شیرازی‌ها همتی کنیم و هدیه‌ای فراهم آوریم و پیش‌کش‌نماییم از طرف اهالی کوچه باغ «خیالِ دست» به صاحب ِآن.

پیشنهاد من کتاب است. احتمالاً پیشنهاد شما هم همین است. خودم هم به شرط بقا نمایندگی شما را بر عهده میگیرم در خرید و اعطا. اما کمک کنید؛ چه کتابی؟! دقیقاً مساله همینجاست.

کتاب‌‌دهنده‌ها دو دسته‌اند: آنهایی که بر اساس سلیقه خودشان کتاب هدیه می‌دهند و آنهایی که سلایقشان را ندید می‌گیرند و باب میل طرف مقابلشان کتاب تهیه می‌کنند. به نظرم هر دو دسته تا حدودی محق هستند. جذابیت گرفتن کتاب از افراد دسته اول بیشتر است. چون هم  احتمال ذوق‌زده شدن کتاب‌گیرنده بیشتر است و هم کتاب‌گیرنده‌ می‌تواند سلیقه ‌کتاب‌دهنده را تشخیص دهد و چیزی که برای او، و نه خودش، جالب بوده را بخواند. افراد این دسته می‌توانند اینگونه محق باشند که اگر کتاب‌گیرنده سلیقه خاصی داشته باشد در خواندنِ کتاب‌های خاصی، خودش می‌رود و آنها را تهیه می‌کند و منتظر هدیه دادن کسی نمی‌ماند.

اما دسته دوم. اینها می‌توانند بگویند اگر کتابْ باب ِمیل ِکتاب‌دهنده باشد نه کتاب‌گیرنده، ممکن است کتاب‌گیرنده هرگز آن را نخواند و اگر خیلی مردانگی به خرج دهد و به عنوان یادگاری نگه‌اش دارد، بشود برایش دردسرساز و جاگیر. از طرفی هدیه‌ی کتابی مطابق ِسلیقه‌ی کتاب‌گیرنده، می‌تواند نشان از شناختِ درست او داشته باشد و همین امر می‌تواند کتاب‌گیرنده را قلباً بیشتر خوشحال کند. مخصوصاً اگر آدم پیچیده‌ای باشد که امیدی به شناخته‌شدنش ندارد! جسارتاً مانند سوژه ما!

الان متوجه مساله شدید؟ نشدید؟! خب، زبان من از توضیح بیشتر قاصر است! اصلاً مساله را رها کنید. مساله‌ها حل شدنی نیستند باید آنها را تبدیل کرد به سوال. پس سوال ما این است: «با توجه به شناختی که از صاحب «خیالِ دست» پیدا کرده‌اید، یا حتی بدون درنظر گرفتن یا داشتن چنین شناختی، دوست دارید چه کتابی به ایشان هدیه دهید؟»

 

 

تبصره اول: لطفاً دست از سر گلستان و بوستان و حافظ و شرح و تفسیر و ...آنها بردارید. مطمئناً ایشان انواع نسخ مختلف این کتاب‌ها را در ویرایش‌ها و نگارش‌های مختلف و حتی در قطع مختلف و صفحه‌آرایی‌های متفاوت و .. دارند. مگر اینکه خودشان چنین نظری نداشته باشند!

 

تبصره دوم: کتاب‌هایی را پیشنهاد دهید که نسخه الکترونیکی آنها موجود نباشد. مگر اینکه خودشان چنین نظری نداشته باشند!

 

تبصره سوم: کتاب‌هایی را پیشنهاد دهید که در بازار یافت شوند. اینجا دیگر "نظر ایشان [ضمن احترامی که برایشان قائل هستیم] چندان محل اعتنا نیست"!

 

تبصره چهارم: خود نویسنده وبلاگ هم می‌توانند بگویند دوست دارند چه کتاب‌هایی به آنها هدیه داده شود تا با بیشترین آرای خوانندگان کتاب منتخب تقدیم‌شان شود. به هر حال آن فهرست پیشنهادی هم خود گنجینه‌ای است که کمتر پیش می‌آید از زیر زبان ایشان در برود!

 

تبصره پنجم: نام وبلاگ دوستانی که در این نظرسنجی شرکت کنند، در صفحه نخست کتاب و ذیل نام تقدیم‌کنندگان درج می‌شود. بسم الله.

 

تبصره ششم: دوستان اگر همچنان بُعد سورپرایز کردن را حائز اهمیت می‌دانید می‌توانیم از طرق دیگری که خودتان می‌دانید با هم همفکری کنیم. منتها دیگر این امکان را که کتاب توافقی ما مورد پسند ایشان باشد از دست می‌دهیم. همچنین احتمال اینکه ایشان نسخه دیگری از عنوان توافقی ما را داشته باشند زیاد می‌شود. خود دانید دیگر!

 

تبصره هفتم: لطفاً تا روز یکشنبه هفته آینده نظرهایتان را بگویید شاید بتوان کتاب را در نمایشگاه کتاب پیدا کرد.

 

تبصره هشتم: نویسنده  وبلاگ می‌توانند این پست را بعد از مهلت مقرر جهت منافع شخصی و حیثیتی یا هر چیز دیگری پاک کنند!

 

تبصره نهم: اگر پیش خودتان گفتید «یک کتاب خریدن که دیگر این حرف‌ها را ندارد». بله حق با شماست. کتاب‌های زیادی هر روز هدیه داده/ گرفته می‌شود اما قبول کنید کتاب ِخاطر‌ه‌سازی می‌شود. قانع نشدید؟ به تبصره پنجم بروید.

 

تبصره دهم: بسم الله.

۹۴/۰۲/۱۵

نظرات  (۲۵)

این پست را خواهر بزرگتر بنده، خانم «مریم ثانی» نوشته‌اند. تنها کاری که من کردم این بود که بفرموده‌ی خود ایشان  یک بیت از سعدی را آن بالا نوشتم و پست را منتشر کردم. اوّلاً باید بگویم که اصلاً انتظارش را نداشتم! ثانیاً اگر می‌دانستم محتوای پست چیست، قول انتشارش را نمی‌دادم. ثالثاً خیلی خیلی زیاد از خانم «ثانی» تشکر می‌کنم. واقعاً من را شرمنده کردند. رابعاً الآن به این نتیجه رسیدم که چقدر پیش‌ترها درباره‌ی تهران نق‌وناله کرده‌ام و درعوض هیچ‌وقت از اینکه چقدر از بودن در اینجا و پیدا کردن دوستان جدید و نشستن سر کلاس‌های مورد‌علاقه‌ام راضی‌ام حرفی نزدم. خامساً این چندوقتی که دوباره به تهران آمده‌ام، جزو بهترین روزهای زندگی من است. تقریباً از تک‌تک روزها لذت می‌برم. شاید به‌خاطر همین است که «خیالِ دست» دیربه‌دیر به‌روز می‌شود. نمی‌دانم چرا من فقط ناله‌هایم را اینجا می‌نویسم؟! سادساً احتمال اینکه بعد از دفاعم بارها به تهران برگردم یا حتی بیایم همین‌جا زندگی کنم وجود دارد. علی‌الحساب «گرگستان» را «گلستان» تلقی کنید، تا ببینیم خدا چه می‌خواهد!

 

خانم «ثانی» همین‌قدر که این پست را نوشتید برای من باعث افتخار است. واقعاً لازم نیست هدیه حتماً concrete باشد. همین پست برای من هدیه است. باز هم ممنونم از شما.

ابتدا کتابی مثل قیاس ناپذیری به ذهنم رسید اما گفتم او حتما داردش. مثلا ضد روش، فلسفه علم این فلانی و آن بهمانی ، بعد فکر کردم بد نیست به یک فلسفه علمی چیزی مفید به حالش ولی بیرون از دیسیپلینش هدیه داد مثلا ذهن دو جایگاهی ، یا زبان و تفکر، یا حتی هستی و زمان، بعد گفتم این شاید خیلی شاذ باشد که او در این امور علاقه یا ورودی داشته باشد. ماندم همینطور حیران که ناگاه به ذهنم رسید یه چیز خواندنی ، هنجار شکن، علمی و در عین حال بیرون از تخصص او پیشنهاد بدهم. خب چی؟ الان میگویم: کتاب "مسائل اساسی در پدیدار شناسی "اثر مارتین هایدیگر ترجمه پرویز ضیاء شهابی .

کتاب خوبی است نه ؟

خانم ثانی یک وبلاگ اشت - و از این طریق ما بهره ها میبردیم از نوشته های دقیییییق و نافذشان ، - آن را هم که داد به فناء !؟

پاسخ:

ممنون آفای اسکندری، لطف دارید به من.

ضمنا بنده هم حاضرم در ابتیاع آن کتاب خوش شانس انتخابی سهمی را قبول کنم. البته زن نیستم که یک هشتم باشد ولی یک سوم رقم خوبی است!
خواهش میکنم آقای ابراهیم پور.سلامت باشید انشالله.

اولاً. انتخاب عنوان‌هایتان واقعاً عالی است. اصلاً آدم را مچاله می‌کند!
ثانیاً. دشمنتان شرمنده. ببخشید دیگر شوخی و جدی قاطی شد. این متن فقط تلاش کوچکی است برای تلافی حقی که برگردن ما دارید در مقابل لحظه‌های خوش و پر تأملی که برای ما ساخته‌اید.
ثالثاً. فقط خواستم این پست خاطره شود و نظر خودتان را هم بدانیم و گفتم شاید نظر دوستان برایتان جالب باشد. اگر می‌دانستم اینقدر تعارف می‌کنید همان یواشکی از دوستان نظر سنجی می‌کردم! 

رابعاً. خوشحالم که خوشحال شدید و خوشحال‌ترم که تهران اینبار روی خوشش را نشانتان داده/ روی خوشش را دیده‌اید. فکرمیکردم کم نوشتنتان به خاطر حس بدی است که تهران برایتان میسازد!

خامساً. هدیه concrete ما هم که چیز قابل داری نیست یک کتاب ساده است اگر دوستان یاری کنند به نمایندگی از همه بالاخره به نحوی به دستتان می‌رسانیم .

پاسخ:
ممنون، لطف دارید.
ممنونم جناب اسکندری.

من با بیرون از تخصص بودن کتاب موافقم اما با علمی بودنش نه. و بعید میدانم اقای ابراهیم پور هایدگر خوان باشند! البته نباید نظرم را القا کنم.

لذا کتاب "مسائل اساسی در پدیدار شناسی "اثر مارتین هایدگر ترجمه پرویز ضیاء شهابی پیشنهاد آقای اسکندری به عنوان پیشنهاد اول پذیرفته شد.


+وبلاگ مرحوم بنده را بلاگفای "محترم" به فنا داد نه خودم! آدرس همان است با پسوند  blog.ir  از نظراتتان استفاده میکنیم.

وااااااااااای مریم خیلی خوب بود.
من یک پیشنهاد به جز کتاب دارم.
اول یک سوال بپرسم ازشون، بعد پیشنهادم رو میدم.
آقای ابراهیم پور شما مشکلتون با بود/نبود حق کپی رایت حل شد؟

اگر این پیشنهادم هم نشد. کتاب کودک و نوجوان بخریم! خیلی خوبه ها! بیایید آقای ابراهیم پور رو نویسنده فلسفیِ کودک و نوجوان کنیم، از این حیث برای تشویقشون یک عالمه کتاب های کودک و نوجوان خوب بخریم:)
پاسخ:

راستش کپی‌رایت هنوز برایم مسئله است و نتوانستم به نتیجه برسم. از حق تولید‌کننده که شروع می‌کنم به درستی قانون کپی‌رایت می‌رسم. از حق مصرف‌کننده که شروع می‌کنم به نادرستی قانون کپی‌رایت می‌رسم. در نتیجه (و از آنجا که من تولیدکننده نیستم و مصرف‌کننده‌ام) فعلاً به کپی‌رایت محل نمی‌گذارم! البته اگر حالتی باشد که کالای اصل قیمتش خیلی بیشتر از کالای غیراصل نباشد، ترجیحم به خریدن کالای اصل است.

 

ممنون، لطف دارید.

چه ایده‌ی جالب و خوبی ! ^_^
با اینکه دوستان رو نمیشناسم اما : دست مریزاد!
من هنوز هم حس میکنم کتاب سیاست‌نامه‌ی خواجه نظام الملک _تصحیح هیوبرت دارک را باید بخونی ! اما ترجیح میدم کتاب خودمو بهت بدم که بخونی 

+خانوم ثانی
دسته‌ی سومی هم هستند! کسانی که الزاماً سلیقه‌ی خودشون رو در نظر نمیگیرند اما حس میکنند دوستشون(طرف مقابل) باید این کتاب را بخونه ! :-) 
و مهدی کتابی که دوستش احساس کرده باید بخونه رو میخونه؛ اینطور نیست مهدی؟؟ :D

پاسخ:

یه جوری گفتی کتاب خودم،‌ فکر کردم سیاست‌نامه رو تصحیح کردی!

ولی خب پیشنهادت خیلی عالیه. چی بهتر از خوندن کتابی که یه دوست متخصص قبلاْ‌ خونده و پیشنهادش می‌ده؟!

مرسی فاطمه. پیشنهاد غیرکتابی‌ت رو که نگفتی اما کتاب کودک و نوجوان هم خیلی خوبه برای کسی که می‌تواند داستان کوتاه فلسفی بنویسد.(اصلا با این پیشنهاد وسوسه برانگیزت منم دلم خواست دوباره دفاع کنم) اگر نظرت رأی آورد بیا با هم بریم، هرچی باشه شما در این حوزه تخصص دارین. فقط ممکنه کتاب‌ کودک و نوجوان رو نشه روز دفاع کارشناسی ارشد کسی هدیه داد!


-------------------------------------------------------------------------------------------------

ممنون خانم شقایق. یکی از لذت‌بخش‌ترین کارهای عالم خواندن کتابی است که دوستی آن را قبلاً خوانده و زیر جمله‌های نابش خط کشیده و چیزهایی در حاشیه‌هایش نوشته باشد. اما خب حس تملک را نمی‌توان انکار کرد.مگر اینکه کتاب خودتان را کلا هدیه دهید.
 به هرحال کتاب مدنظر شما به عنوان پیشنهاد دوم پذیرفته شد.

+این دسته سومی که فرمودین با کمی اغماض ذیل همون دسته اول جا می‌گیرند. «کسی با سلیقه خودش تشخیص داده دوستش باید فلان کتاب را بخواند» این "سلیقه" هر دلیلی را شامل میشود.

خانوم ثانی؛
من قصد داشتم کتاب خودم را بدم بخونه ؛بحث هدیه جداست :-)
و اصلاً پیشنهاد نبوداا :-)

حق با شماست ذیل دسته‌ی اول محسوب میشه.
حالا مگه من چی از هیوبرت دارک کم دارم؟؟ :|
دوست متخصص؟؟؟ کوتاه بیا آقا :))

پاسخ:

خب پس، چی کم داری؟ تخصص!

۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۰۹ میثم علی زلفی
سلام
کتاب عربی هم می خوانی؟
پاسخ:
سلام
زبون اصلی منظورته؟ یا با ترجمه؟ زبون اصلی بلد نیستم بخونم متأسفانه.
۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۰ میثم علی زلفی
منظورم زبون اصلی بود؟
در مورد عرفا مثل آیت الله شاه آبادی (فیلسوف فطرت) و کتاب هاشون اطلاعات داری؟ دوست داری یک از کتاب های ایشون رو معرفی کنم؟
پاسخ:

نه اطلاعاتم فقط در حد شنیدن اسمه. آره حتماً معرفی کن.

خب یک بار یادمه آقای ابراهیم پور گفتن به خاطر بحث کپی رایت آلبوم شجریان رو هنوز نخریدن و دانلود هم نکردم. پیشنهادم این بود مجموعه ای از آخرین آلبوم های خواننده های مورد علاقشونو بخریم اگه ندارن.

مریم کتاب کودک و نوجوان مگه چجوریه برای دفاع پایان نامه؟ خیلی بامزه است ها! من خودم به شخصه میپسندم که همیشه با هدیه های غیرمعمول غافلگیر بشم:)
اهل رمان خواندن هستید؟

پاسخ:
بله.
فاطمه،
فکر کنم ایشون همین که دارن درباره کتاب‌های مورد علاقه‌شون صحبت می‌کنن (بهتر بگم، همین که ما داریم درباره کتاب های مورد علاقه ایشون صحبت می‌کنیم) کلی شاکی باشن و معذب. صحبت از خواننده‌های مورد علاقه طبیعاً کار سخت‌تریه.

آره بامزه است اما بالاخره یه کم باید ملاحظه شخص کتاب‌گیرنده رو آدم بکنه. دیگران چه فکری میکنن! :))
جدای از شوخی ممکنه ازشون توضیح بخوان و علی رغم میل ایشون –و البته ما!- پای آدمهای زیادی به«خیالِ دست» باز بشه. که راهکار این مشکل هم خیلی سخت نیست البته.

دوستی خواستن کتابهای پیشنهادیشون رو من اینجا بنویسم.

کتاب دیوان شعر امام خمینی
کتاب رشحات البحار آیت الله شاه آبادی
استاد امام
و
کتاب جنود عقل و جهل امام خمینی



۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۵ میثم علی زلفی
بنده بنابر علاقه زیادم به بحث فطرت قصد داشتم کتاب رشحات البحار آیت الله شاه آبادی را به شما معرفی کنم. اما احتمالا برای خواندن این کتاب چند مشکل خواهید داشت
اول اینکه متن اصلی این کتاب عربی است
دوم اینکه ترجمه ای که از این کتاب هست مثل اغلب ترجمه ها فوق العاده نیست
سوم اینکه نیازمند صبر و حوصله است
البته برای خواندن این کتاب چند پیشنهاد هم دارم.
اول اینکه کتاب «فطرت» شهید مطهری را برای دست گرمی بخوانید
دوم «مقاله ی آقای مظاهری سیف» را به نام فطرت محجوب معنویت ممسوخ را بخوانید تا شاکله ی کلی فکر آیت الله شاه آبادی به دست شما بیاید.
این مقاله در کتابی به نام «حدیث عشق و فطرت» که مجموعه مقالات بزرگداشت حکیم شاه آبادی است چاپ شد
البته فقط فصل انسان و فطرت کتاب رشحات مربوط به بحث فطرت است که به صورت جدا در کتابی با نام فطرت عشق چاپ شده و آیت الله فاضل گلپایگانی آن را شرح کرده است.
مقاله را برایت پیدا کردم اگر دوست داشتی از روی وبلاگم بردار.

انتشارات رشحات: پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی است
موفق باشی
پاسخ:
آقا ممنون، لطف کردی.
نمیدونم چی بگم...
یعنی سر تک تک جمله هات میتونم بحث کنم که اینجا جاش نیست، یک جای دیگه میام حرف بزنیم:)

به نظرم نظر خودشونم مهمه! اصلا میشه از خودشون پرسید چی دوست دارن اما چون دسته دومی نشیم ازشون میخواییم از چیزهایی که ما مطرح کردیم کدوم ها رو دوست دارن. اینجوری یک دسته سومی درست میشه که هم بین دو دسته هست.


بی ربط نوشت: ما خونه نداریم، دو روزه بی خانمان شدیم. این بلاگفا گفته سرورهاشو داره جا به جا میکنه، ما صبر و شکیبایی به خرج بدیم:( 
فاطمه،
به نظرم این پروژه شکست خورده است! چون با این رویه نه ما میتونیم یکی رو انتخاب کنیم و نه ایشون در پایان چنین کاری میکنن.

شاید بهترین راه این باشه که ما فقط کتابهایی رو که به نظرمون خوبه بنویسیم و آخرسر یکی رو به طریقی(مثلا قرعه کشی) انتخاب کنیم!

منم چیزی یادم اومد:

کتابی درباره طب سنتی هم خوب بود اما من همچنان کتاب خوبی سراغ ندارم. شاید آقای اسکندری یا آقای زلفی در این باره اطلاعاتی داشته باشن.

 کتاب اخلاق جلالی هم به نظرم با روحیات شما همخوانی داره . این کتاب دومین کتاب مهم در اخلاق اسلامی است و نثر زیبایی هم داره.
این نقل قول از اینجا ، دلیل من بر چرایی معرفی این کتاب به نویسنده این وبلاگ رو نشون میده:
«سبک سخن دوانی در اخلاق جلالی سبکی عالمانه و بسیار متکلف و متصنع می باشد چنان که بعضی از سخن سنجان مانند ریپکا کتاب او را پرتکلف ترین کتاب در موضوع اخلاق دانسته اند. این کتاب مشحون از قرینه پردازی ها و سجع سازی هایی زیبا و دل انگیز است. استواری عبارات و استحکام معانی و احتوای کتاب بر لطایف حکمی، گزینش بهترین کلمات و درست و بجا آوردن آن ها تناسب امثال و آیات و ابیات و سلاست سخن و سلامت الفاظ و عبارات و قدرت و قریحه ی او در ادای مقاصد و معانی تحسین برانگیز است. اگرچه شیوه ی نگارش دوانی در این کتاب فارغ از سبک دوره ای نیست اما ویژگی های سبک شخصی آن را از دیگر تألیفات هم عصر او متمایز ساخته است. زیرا سبک او در عین مصنوع بودن، استوار و موقّر و پرجاذبه است. دوانی از آن نویسندگان نیست که فقط به انتخاب الفاظ رنگین و آوردن صنایع بدیعی بیندیشد اما عبارات از اندیشه های لطیف یا مضامین بدیع و بلند و ارجمند بی بهره باشد.»


پاسخ:
خیلی ممنون.
۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۸ میثم علی زلفی
متاسفانه یا خوشبختانه کتاب های خوب در زمینه طب سنتی اکثرا عربی است. نرم افزاری به نام جامع طب اسلامی (ظاهرا اسمش همین بود) وجود دارد که تقریبا تمام کتب طب سنتی را  دارد چندی پیش می خواستم آن را تهیه کنم اما بخاطر قیمتش از این کار منصرف شدم تصمیم گرفتم با 40 تومن پولش کتاب فقهی بخرم.
البته جزوه ای خلاصه که زحمت و تلاش یکی از دوستانم است را دارم که به قول خودش انچه لازم داری را برایت جمع کردم
البته بنده به جای کتاب، گوش کردن به سی دی های طب سنتی «استاد خیر اندیش» را پیشنهاد می کنم که سبکش با بقیه بسیار متفاوت و فکرش دارای نظم بهتری است. خوشبختانه تهران هم تشریف دارند و به راحتی می توانید سی دی های ایشان را تهیه کنید.
پاسخ:
ممنون.
۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۴ فاطمه نظریان
من یک پیشنهاد دارم.
دو تا رمان فلسطینی از نمایشگاه خریدم دیروز که یکیشو تا جایی که خوندم خیلی خوشم اومده و واقعا دارم لذت می برم از خواندنش. و نه تنها به عنوان هدیه برای آقای ابراهیم پور که به همه ی خواننده های اینجا پیشنهادش میدم(البته آقای ابراهیم پور هم امیدوارم خودشون نداشته باشن کتاب ها را). 
درباره کتاب ها میتونید در آدرس های زیر بیشتر بخونید:

http://www.ghatreh.com/news/nn25764464/%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF


http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%DA%A9%D9%87_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%86%D8%A7%D9%85_%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA

پاسخ:
تا حالا رمان فلسطینی نخوندنم. ممنون که معرفی کردین.
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۲۹ فاطمه نظریان
آقای ابراهیم پور،
پس نخریدشون چون شاید هدیه خواننده های وبلاگتون باشه.
فکر میکنم رمان فلسطینی حداقل با نوع نگاه هایی که این دو کتاب دارن نداشتیم، من تا به حال رمان فلسطینی ندیده بودم اصلا.
فلسطین با ابزار دیگری و نگاه دیگری داره به دنیا معرفی می شود و این مساله اتفاق قابل توجهی است.
پاسخ:

از ادبیات فلسطین فقط محمود درویش را می‌شناسم:

«سرِ سازگاری ندارد با ما این باد

دست در دستِ دشمنِ ماست

بادِ جنوب

 

چه گذرگاهِ باریکی‌

ما رودرروی تاریکی

انگشت‌ها را بلند کرده‌ایم

به نشانه‌ی پیروزی

شاید تاریکی روشنایی شود

 

بالا می‌رویم از درختِ رؤیا

ای نهایتِ زمین

ــ رؤیای سرسختِ ما

هنوز پابرجایی؟

 

این بارِ هزارم است

که بر آخرین هوا می‌نویسیم

می‌میریم

امّا اجازه‌ نمی‌دهیم بگذرید

 

راه می‌افتیم

دنبالِ صدای خود

ماه را شاید ببینیم

 

ترانه می‌خوانیم

سنگی شاید بترسد

و به جانِ تن می‌افتیم

ــ با آهن...

ــ با آهن...

رودی شاید سر بلند کند

 

سرِ سازگاری ندارد با ما این باد

دست در دستِ بادِ جنوب است

بادِ شمال

و این صدای ماست که فریاد می‌زند

راهی برای فرار هست؟

 

زن‌های خرافاتی را می‌گوییم خانواده‌ای برای‌مان پیدا کنند

خانواده‌ای که مُرده‌ی ما را بیش‌تر دوست می‌دارند

کرکسی روی سرمان می‌افتد

 

راه می‌افتیم دنبالِ رؤیاهای خود

که ببینیم‌شان

راه می‌افتد دنبالِ ما

که ببینندمان

راهی برای فرار نیست

 

چیزی شبیه مرگ را ادامه می‌دهیم و

زندگی می‌کنیم

و چیزی شبیه مرگ

پیروزی‌ست»

خب دوستان
ضمن تشکر از شما بابت شرکت در این نظرسنجی و معرفی کتابهای مفید، وقت شما به پایان رسیده است!

کتاب خوش اقبال انتخاب شد.

آقای ابراهیم از شما هم متشکریم بابت این سعه صدر، و تحمل اعوجاج و شلوغی و همهمه به وجود آمده در سالن پذیرایی منزلتان.
 در ضمن لطفاً به توصیه آخر خانم نظریان هم جداً توجه کنید.
باتشکر
پاسخ:

خواهش می‌کنم، خوش اومدین، مشرّف فرمودین!

کتابو قراره روز دفاع هدیه کنن بهت مهدی؟! :-) 
چه کتاب خاطره انگیزی !!!
پیشاپیش مبارکت باشه
پاسخ:

ممنون.

اصلاً خود این پست و کامنت‌هاش خاطره‌انگیز شد. ممنون از همه‌ی دوستان.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی