طی چند ماه اخیر، با دوست عزیزی مقالههای قرائت نبوی از جهان نوشتهی محمد مجتهد شبستری را میخواندیم و دربارهشان صحبت میکردیم. فارغ از موافقت یا مخالفت با مدعیات نویسنده، خواندن این مقالات میتواند برای هر کسی افقگشا باشد، چنانکه پس از خواندن این مقالات، فهمی سراسر بدیع از پدیدهی وحی و متعاقب آن از توحید، نبوّت، و معاد برایش ممکن و معنادار شود.
هرچند در این مقالات خیلی کم از معاد سخن گفته میشود ولی اشارهای از مجتهد شبستری دربارهی «قیامت در همین لحظه» هفتههاست مرا به خود وانگذاشته. سخن شبستری را بخوانیم:
پیشتر گفتم که مؤمنان با تلاوت قرآن، ممکن است روایت قرآنی محمد (ص) را تکرار کنند و ممکن است در روند تکرار روایت با «جاودانه شدن روایت» از «اسارت زمان» رها شوند و از فهم خدایی متشخص به حضور الوهیت نامتشخص برسند. اکنون اضافه می کنم که در آن تجربه که زمان و خدای متشخص ناپدید میشود، دنیا و آخرت، حشر و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و صراطِ زمانی و متشخِص پس از دنیا هم ناپدید میشود. در آن تجربه، هر لحظۀ قاری قرآن، لحظه حشر و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم …. است. هر لحظه، هم اول و هم وسط و هم آخر است. در آن لحظه فقط «الوهیت» هست و «انسان». (ضمیمهی ۴ بر مقالهی ۱۵)
عمدهی تلاش مجتهد شبستری در این مقالات این است که برداشتهای «متافیزیکی» از مفاهیم دینی را کنار بزند و بهجایش روی فهمیدن و تجربه کردن تأکید میکند. برداشت عمومی از قیامت نزد مؤمنان این است که قیامت در زمانی در آینده رخ خواهد داد. اسمش را میگذارم «برداشت متافیزیکی» چون وقتی پای زمان و مکان باز شود پای متافیزیک هم باز شده. اینجا ولی شبستری از امکان تجربهی «قیامت در همین لحظه» سخن میگوید؛ از تجربهی قیامتی که همین حالا برپاست، پل صراطی که دائماً بر روی آن راه میرویم، و بهشت و جهنمی که پاداش و سزای نیکوکاری و بدکاری است.
اینچنین است که فاکتور زمان که در برداشت «متافیزیکی» یک فاکتور اساسی در مفهوم قیامت است کنار گذاشته میشود؛ وقتی میگوییم قیامت هماکنون برپاست، دیگر زمانْ بین ما و آخرت فاصله نمیاندازد. پس چه چیزی فاصله میاندازد؟ فهم و تجربهی ما. عموم انسانها قیامت را تجربه نمیکنند، نه چون قرار است قیامت بعداً اتفاق بیفتد، بلکه چون فهم آنها از هستی بهگونهای است که جز دنیا برایشان هست نمینماید.
در ادبیات دینی هم میتوان شواهدی بر درستی این فهم غیر متافیزیکی از قیامت پیدا کرد. احتمالاً قویترین و روشنترینشان این نامهی کوتاه و کوبندهی امام حسین به برادرش محمد حنفیه باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
من الحسین بن على الى محمد بن على و من قبله من بنى هاشم
اما بعد فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل
و السلام
برای کسی که از غار افلاطونی خارج شده، سایههای روی دیوار غار گویی هیچگاه نبودهاند و آنچه بیرون است گویی همیشه بوده است. صد البته که برای ما آدمهای غل و زنجیر شده در غار، این داستانها قصّهی پریان است.
***
در غزلی معروف با مطلع «کجایید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلایی»، مولانا میگوید:
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
تعاقب دنیا و آخرت برای «اهل صفا» تعاقب زمانی نیست، تعاقب در رتبه است: تعاقب معنوی است. اینکه آنها بهجای نظر به دنیا، نظر به آخرت میکنند تعارف نیست. برخلاف بسیاری از ما که هستی را کر و کور و بیمعنا درمییابیم، آنها چیز دیگری میبینند و طور دیگری با هستی مواجه میشوند. برای آنهایی که از کف صورتهای عالم گذشتهاند، حقیقتاً دنیا گویی هیچگاه نبوده و آخرت همیشه بوده.