خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

پروپوزال؛ دو ماجرا

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۲۹ ق.ظ

دانشگاه ایرانی: همان جلسه‌ی اوّل ترم باخبر می‌شویم که کمتر از یک ماه و نیم فرصت داریم که استاد راهنمایمان را مشخص کنیم و تا آخر ترم اوّل باید پروپوزالمان را برای تصویب شدن به گروه فلسفه‌ی علم ارائه کنیم. نیمی از انرژی و بیشتر تمرکز ما در اعتراض به این زمان‌بندی‌ها تلف می‌شود.

مدت زیادی از ترم اوّل را دنبال استاد راهنما هستم. یک استاد راهنما پیدا کرده‌ام ولی به‌خاطر اعتراضش به دانشکده بابت مشکلی آموزشی، یک سال است که دانشجو نمی‌پذیرد. هر هفته پاپیچش می‌شوم و می‌گویمش که دارم موضوع را پیگیری می‌کنم. بالاخره با این در و آن در زدن بسیار، نشانش می‌دهم که مشکل در حال حل شدن است. قبول می‌کند که استاد راهنمایم شود. می‌پرسم برای پروپوزال چه بنویسم؟ می‌گوید چیز مهمی نیست. یک صفحه‌ای بنویس و به گروه تحویل بده، ولی پیش من نیاور که گیر می‌دهم و دردسر می‌شود. در جلسه‌ی گروه خواهم گفت که من هم همین الان پروپوزال را خوانده‌ام!

جلسه‌ی گروه برای بررسی پروپوزال‌ها انجام می‌شود. از طریق منشی آموزشی گروه باخبر می‌شوم که تنها پروپوزال تصویب شده مال من است. فقط عنوان را کمی دست زده‌اند و همچنین خواسته‌اند که منابع بیشتری معرفی کنم. از استادم می‌پرسم که چرا عنوان تغییر کرده. می‌گوید که دیده آقایان دوست دارند نظری اعمال کنند، او هم جلویشان را نگرفته. می‌پرسم چه منابعی اضافه کنم؟ چند کلید واژه را ذکر می‌کند که این‌ها را جستجو کن و چندتایی از منابع را بنویس. آخرش هم در حالی که دست‌هایش را از هم باز می‌کند می‌گوید: «ابراهیم‌پور! اونا می‌خوان پُف کنی، تو هم پُف کن!»

بعدها که باری خیلی شدید و غلیظ به مدیر گروه بر سر نحوه‌ی تصویب پروپوزال‌ها اعتراض می‌کنم، او می‌گوید که به خاطر توضیحات استاد راهنمایم پرپوزالم را تصویب کرده‌اند، وگرنه چیزهایی که نوشته بودم برایشان «چندان محل اعتنا» نبوده.

 

دانشگاه کانادایی: همان هفته‌ی اوّل جلسه‌ی معارفه در گروه فلسفه با حضور دانشجویان تحصیلات تکمیلی و اساتید برگزار می‌شود. آنجا منشی آموزشی گروه توضیحات مفصلی درباره‌ی روال نوشتن پایان‌نامه می‌دهد و می‌گوید اگر می‌خواهید پایان‌نامه بردارید،‌ باید تا حدود یک سال دیگر از پروپوزالتان دفاع کرده باشید.

قصد برداشتن پایان‌نامه را ندارم و این‌طور خیال می‌کنم که درس برداشتن را بیشتر دوست دارم. تا اینکه استاد درس متافیزیک در آخر یکی از جلسه‌ها ازم می‌پرسد که چه خوانده‌ام و برنامه‌ام برای ترم‌های بعد چیست. می‌گویمش که می‌خواهم درس بردارم. پایان‌نامه برداشتن را توصیه می‌کند و می‌گوید که متمرکز شدن بر یک موضوع خیلی ثمربخش‌تر از خواندن چیزهای جورواجور است. می‌گویم که ولی مهلت دفاع از پروپوزال نزدیک است و من هنوز حتی به موضوعی فکر نکرده‌ام. جواب می‌دهد که آن را می‌شود درست کرد. جلسه‌ی بعد، دوباره آخر جلسه به سمتم می‌آید و می‌گوید که مهلت دفاع آن‌طور که فکر می‌کردم دو ماه دیگر نیست، بلکه پنج ماهی وقت دارم برای دفاع. این بار می‌گویمش که برای دفاع باید پنج درس می‌گذراندم ولی من چهار درس بیشتر نگذرانده‌ام. می‌گوید که بگذار ببینم چه می‌توانم کرد. چند روز بعدش ایمیلی از مدیر بخش تحصیلات تکمیلی گروه دریافت می‌کنم که گروه تأیید کرده صرفاً به من (با وجود نگذراندن پنج درس لازم) اجازه دهد که پروپوزالم را دفاع کنم، مشروط به اینکه بعداً آن یک درس بگذرانم. می‌بینم که این استاد همه‌ی کارها را انجام داده. می‌گردم دنبال موضوعی و قرار می‌گذاریم با هم کار کنیم.

برخلاف ایران، پروپوزال را کل گروه بررسی نمی‌کند. بلکه، کمیته‌ای شامل استاد راهنما و دو استاد مشاور تشکیل می‌شود. ابتدا استاد راهنما باید تأیید کند که پروپوزال قابل دفاع است. بعد جلسه‌ای تشکیل می‌شود و اگر دو استاد مشاور هم تأیید کنند، پروپوزال تأیید می‌شود.

استاد راهنمایم با سخت‌گیری تمام اجازه‌ی دفاع نمی‌دهد. بعد از خواندن سومین نسخه از پروپوزال سیزده صفحه‌ای، بالاخره رضایت می‌دهد که از آن دفاع کنم. چون دیر کارم را شروع کرده‌ام، به تاریخ نهایی مهلت تأیید پروپوزال نمی‌رسم. استادم می‌گوید که آن مهلت را علی‌الحساب ندید می‌گیریم. مدتی بعد مدیر بخش تحصیلات تکمیلی گروه (به سیاق مرسومش) ایمیلی بدون سلام و والسلام می‌فرستد که چه می‌کنی؟ می‌گویمش که دارم روی نسخه‌ی سوم پروپوزال کار می‌کنم. می‌گوید مهلت نهایی تغییر ناپذیر است، ولی باز تغییرش می‌دهیم و تاریخ جدید معین می‌کند و هشدار می‌دهد که اگر تا آن موقع دفاع نکرده باشم نمی‌توانم پایان‌نامه بردارم.

جلسه‌ی دفاع قرار بود صبح برگزار شود. یکی از اساتید مشاور نمی‌آید و در غیاب او جلسه‌ای یک ساعته داریم که در آن استاد مشاور حاضر سؤال می‌پرسد و من جواب می‌دهم. آن استادِ نیامده، ساعتی بعد ایمیل می‌زند که جلسه را یادش رفته بوده. دوباره جلسه‌ی دومی تعیین می‌کنیم برای بعدازظهر و ساعتی هم به سؤالات او جواب می‌دهم.

تمام می‌شود و پروپوزالم را تأیید می‌کنند. آخر سر، استاد راهنمایم می‌گوید که استاد دومی زیاد مشتاق به‌نظر نمی‌رسید. اگر خواستی می‌توانی بعداً عوضش کنی!

۹۹/۰۶/۰۴

نظرات  (۲)

هر چی اون موقع پف کردی، الآن فس ات درمیره! :)))))

 

پاسخ:
:)))
قانون پایستگی باد.

:) 
رضایت‌بخش!

پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی