۱- همان
روز اوّل، فرمانده گوشمان را باز کرد: «شما اینجا فقط دو حق دارید: حق نفس کشیدن و
حق پلک زدن. بقیهی امور فقط به دستور ما انجام میشود.» جو نظامی، جو اطاعتپذیری
محض و کامل است. وقتی فرمانی صادر میشود دیگر نه جای سؤال است و نه جای انتقاد و
اعتراض؛ فقط باید فرمان را اجرا کرد حتی اگر بدانی که کار اشتباهی است. آدمهای
نظامی همیشه در حال انجام یک فرایند مشخصاند: دستورات را از مافوق میگیرند و
مطابق با آنها به مادون خود دستور میدهند. همین امر باعث شده که کمترین اثری از
ابتکار و خلاقیت در پادگان مشاهده نشود. ما هنوز به همان سبک و سیاقی عمل میکنیم
که پدربزرگهای ما عمل میکردند.
۲- در پادگان همه چیز اجباری
است. تقریباً هیچگاه نمیشود که لازم باشد سربازی تصمیمی بگیرد یا بین دو گزینه
انتخابی انجام دهد. نماز برای همه (مگر کسانی که در برگهشان قید شده باشد که
اقلیت دینیاند) اجباری است. شرکت در مراسمهای سوگواری و عزاداری و دعا هم اجباری
است. نتیجهی این روند این است که هنگام اقامهی نماز میبینی بعضی سربازها وسط صف
نماز نشستهاند، بعضی دیگر یواشکی با هم حرف میزنند و بعضی دیگر ادای نماز خواندن
را در میآورند. اتصال صفها خیلی وقتها بههم میریزد و کاریاش هم نمیشود کرد.
۳- جو پادگان کاملاً مردانه
است. تقریباً تحت هیچ شرایطی زنان امکان وارد شدن به پادگان را ندارند. یک ماه
زندگی کردن در دنیای صرفاً مردانه مرا به این نتیجه رساند که بودن زنان در این
دنیا چقدر لازم است. واقعیت این است که بخش زیادی از لطف و لطافت زندگی مدیون وجود
زنان است و در نبود آنها زندگی مردان هم به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد. از سوی
دیگر، نبودن زنان باعث میشود که حیای زبانی بین مردان رعایت نشود. نه تنها
فرماندهان بلکه حتی روحانیان خیلی راحت از تعبیرهایی استفاده میکنند که در حالت
عادی شرمآور تلقی میشود. در پادگان ولی استفاده از تعابیر جنسی بسیار رایج و
معمولی است.
۴- پادگان یک محیط محصور است و
سربازان راهی به بیرون ندارند. غیر از مرخصیهای آخر هفته که به بعضی از سربازان
داده میشود، در باقی اوقات همه باید در پادگان بمانند. از این نظر، پادگان فرقی
با زندان نمیکند. تفاوت پادگان و زندان در این است که داخل زندان، زندانی را به
حال خود رها میکنند ولی در پادگان از او کار میکشند. پادگان تقریباً همان زندان
با اعمال شاقه است.
۵- تنبیه در پادگان امری
آموزشی به شمار میآید. یعنی اگر فرماندهای بخواهد گروهانش را از نظر بدنی قوی
کند، سربازان را زیاد تنبیه میکند! تنبیهات کلامی (فحش و توهین) خوشبختانه به
دستور رهبری حذف شده است ولی تنبیهات بدنی (پامرغی، غلت زدن، بدو بایست، سینهخیز،
بشین پاشو و ...) کماکان ادامه دارد. کتک زدن هم خوشبختانه در کار نیست. معمولاً
تحصیلکردهها را کمتر تنبیه میکنند. تنبیهات سربازان کمسواد گاهی وحشیانه است؛
آنقدر بعضیهایشان را میدوانند تا غش کنند یا هرچه در معده دارند را بالا
بیاورند.
۶- نحوهی برخورد فرماندهان با
سربازان بهطور کلی غیرمحترمانه است. داد زدن امری عادی بهشمار میآید و البته
خودشان میگویند لازم است گوش سرباز عادت کند تا بعداً نعرهی اشرار لرزه بر
اندامش نیاندازد. نحوهی برخورد با سربازان تحصیلکرده به مراتب بهتر از نحوهی
برخورد با سربازان کمسواد است.
۷- تعداد سربازانی که دانشگاه
نرفتهاند خیلی بیشتر از انتظار من بود. در بین سربازان دیپلم و زیر دیپلم حتی
کسانی هستند که بیسوادند و این امری کاملاً عادی بهشمار میآید. از بین ۷ گروهان
فعال در پادگان ما، یک گروهان فوق دیپلم و یک گروهان لیسانس، فوق لیسانس و دکتری
دارند. بقیه دیپلم و زیر دیپلم هستند.
۸- در پادگان مجال فکر کردن
نیست. از ۴:۳۰ صبح که بیدارباش میزنند تا ۹ شب که خاموشی است، سربازان طبق یک
برنامهی مشخص در حال فعالیتاند و در نتیجه وقتی برای فکر کردن به چیز خاصی
ندارند. این امر لااقل برای من بسیار مفید بود. هنگامی که در پادگان بودم بیشترین
آرامش روانی را در این چند سال اخیر تجربه کردم.
۹- دشواری اصلی در پادگان
دشواری روانی است. از نظر بدنی شرایط چندان سخت نیست. سربازهایی که بتوانند خودشان
را با شرایط پادگان وفق دهند، اساساُ سختی خاصی را تجربه نخواهند کرد.
۱۰- دردناکترین موضوع در
پادگان، دیدن پسرانی است که هیچ امید و آرزوی بزرگ و بلندمدتی ندارند. نهایت امید
یک سرباز این است که اسمش را در لوحهی نگهبانی امشب نبیند و نهایت آرزویش این است
که یک روز بیشتر به مرخصی برود. دیدن آدمهایی که عشق و شور و امید و زندگیشان را
پشت در پادگان جا گذاشتهاند، درد زیادی دارد.