«بختِ پریشان و دستِ کوته»
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
:))
حافظ میگه:
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد/ گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
پس تقصیر میافته گردن بخت پریشان و دست کوته ما. گناه رو در این کانتکست در نظر بگیرید. حالا بریم سراغ این بیت:
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ/ تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
حالا همین گناهی که ازش حرف زدیم، دست ما نبود. ما مجبور بودیم، اختیاری نداشتیم در گناه نکردن. (گناهی که بیاختیار باشه دیگه اصلاً گناه نمیشه اسمشو گذاشت). ولی بهخاطر ادب باید خودمون گردن بگیریم و بگیم تقصیر از ماست، گناه از ماست.
+ فکر کنم اینجور پستها نشون میده که من یه مرضی دارم، ترکیبی از سادیسم و مازوخیسم! ولی خودم این جور پستها رو بیشتر دوست دارم. فکر کنم مرضم خیلی حاد باشه!
:)
+ امّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء.
:)