خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

چهارم. نمره هنوز ثبت نشده است.

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ب.ظ

سوم. یکی از بچه‌ها پیامک زده که «استاد نمره‌ها رو زده. چند شدی؟» استرس وجودت را می‌گیرد. کامپیوترت را روشن می‌کنی. حرف به حرف، نام کاربری و رمز عبورت را می‌زنی و روی «ورود» کلیک می‌کنی. با خودت فکر می‌کنی «یعنی بهم چند داده؟» می‌دانی حتی اگر ۲۰ شده باشی هم نمره از تو نیست؛ استاد لطف کرده. «اگر انداخته باشه چی؟» حقت را داده، اعتراضی نداری. «یعنی استاد راضی بوده؟ نکنه از من ناامید شده باشه! نکنه آبروریزی کرده باشم!» دست‌هایت می‌لرزد. روی «درس‌های ترم جاری» کلیک می‌کنی. چشم می‌چرخانی تا نمره را ببینی ... .


دوم. از روی صندلی بلند می‌شوی و از بین بچه‌هایی که هنوز دارند امتحان می‌دهند، برگه‌به‌دست به سمت استاد می‌روی. برگه را به دست استاد می‌دهی. استاد برگه را می‌گیرد و روی بقیه‌ی برگه‌ها می‌گذارد. توی چشمانت نگاه می‌کند و می‌پرسد: «امتحان چطور بود؟» چشمانت را می‌دزدی. سرت را پایین می‌اندازی. آن‌قدری که بلد بودی نوشته‌ای ولی ... . حتی رویت نمی‌شود مثل بقیه‌ی بچه‌ها بگویی «استاد موقع تصحیح دستتونو بالا بگیرید.» استاد را می‌شناسی. او هم تو را می‌شناسد. جرأت سر بلند کردن نداری. می‌گویی: «نمی‌دونم»، راهت را می‌کشی و از جلسه‌ی امتحان بیرون می‌روی.


یکم. شب امتحان است. کتاب را جلویت باز کرده‌ای و داری می‌خوانی. حجم نخوانده‌ها زیادند، خودت می‌دانی. استاد را می‌شناسی. معلوم نیست چطور تصحیح کند. می‌گویند خیلی خوب نمره می‌دهد، ولی شنیده‌ای چند نفر را هم انداخته. تو ولی از پاس کردن و افتادن فارغی، این‌ها برایت مهم نیست. استاد تو را می‌شناسد، این مهم است. و تو فقط می‌خوانی چون او تو را می‌شناسد. نمی‌خواهی پیشش شرمنده شوی. دیگر برای پاس کردن یا مدرک گرفتن یا یاد گرفتن نیست که درس می‌خوانی. درس می‌خوانی چون استاد را می‌شناسی. درس می‌خوانی چون استاد تو را می‌شناسد.

شب امتحان است. کتاب را جلویت باز کرده‌ای و داری می‌خوانی. حجم نخوانده‌ها زیادند، خودت می‌دانی. ولی نمی‌روی بخوابی. به قهوه هم نیازی نیست، اصلاً خواب نمی‌بردت. آخر شب نشسته‌ای به درس خواندن، آخرین تلاش‌هاست برای شرمنده نشدن. می‌دانی که حتی شاید استاد به برگه‌ات نگاه هم نکند. می‌دانی که زیاد مهم نیست روی برگه چه نوشته باشی، همه‌اش بسته است به کَرَم استاد، ولی نمی‌خوابی. می‌خوانی برای شرمنده نشدن، با اینکه نمی‌دانی استاد با برگه‌ات چه خواهد کرد:

گر به محشر خطاب قهر کند                        انبیا را چه جای معذرت است

پرده از روی عفو گو بردار                             که اشقیا را امید مغفرت است (سعدی)

۹۴/۰۷/۰۹

نظرات  (۲)

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۹ میثم علی زلفی
یکم زیباترین حس دنیاست در قدر دانی از زحمات استاد، وقتی که خط به خط را می خوانی تا شرمنده ی استاد نشوی.
در دانشگاه چنین حسی را نداشتم شاید استادی که احساس کنم وجودش را برایم خرج می کند نداشتم. اما در حوزه فراوان این حس را تجربه کرده ام. حسی پر از حیا و شرمندگی از اینکه نتوانم جبران کنم. از اینکه نتوانم شادی که استاد با علمش با محیت هایش به قلبم ریخته را با دادن نمره ای زیبا به قلبش بر گردانم.

پاسخ:
بله، حس عجیب و جالبیه. البته «استاد» اینجا مجازاً به کار رفته، ولی شما آزادی که هر برداشتی داشته باشی.
۱۴ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۵ علی رسولان
خدا
تو را
می شناسد
پاسخ:
کاشقیا خوندنش سخته برای همین جدا نوشتم ولی در خوندن باید سرهم خوند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی