چنین گفت «م»
نمیدونم اون کسی که الآن داره استدلال میکنه من هستم یا نه؛ ولی قطعاً این کسی که داره درد میکشه منم!
نمیدونم اون کسی که الآن داره استدلال میکنه من هستم یا نه؛ ولی قطعاً این کسی که داره درد میکشه منم!
لااقل در من که درد حضورش خیلی ستبرتر است. در مورد فکر، خیلی نمیشود معین کرد که آیا من هستم که دارم فکر میکنم، چون به این راحتیها نمیشود «من» را معین کرد. هیچ معلوم نیست این فکری که دارم از من برآمده باشد. چه بسا دارم طوطیوار افکار دیگران را تکرار میکنم. ولی وقتی درد میکشم، هیچ کسی با من شریک نیست. هر کسی تنهایی درد میکشد و درد هر کسی اصیل است؛ ما درد دیگران را نمیکشیم.
«روزی که آدم بفهمه با دردهاش تنهاست... واقعا تنها...
و حتی عزیزترین کسانش بقدر کافی مهربان یا تسکین دهنده
نیستند» تازه میفهمه خدا چقدر مهربونه. برای ما «بی رحم» به نظر میاد ولی این
غیرت خداست. تنهایی رو به جون ما میندازه تا نظر به غیر نکنیم، تا فقط خودشو
بپرستیم و فقط از خودش کمک بخواهیم.