خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

انقلاب در الهیات

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۱:۳۶ ق.ظ

قوم گفتند ار شما سعد خودید | نحس مایید و ضدید و مرتدید

جان ما فارغ بُد از اندیشه‌ها | در غم افکندید ما را و عنا

ذوق جمعیت که بود و اتفاق | شد ز فال زشتتان صد افتراق

طوطی نُقل و شکر بودیم ما | مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما

هرکجا افسانه‌ی غم‌گستریست | هرکجا آوازه‌ی مستنکریست

هرکجا اندر جهان فال بدست | هرکجا مسخی نکالی مأخذست

در مثال و قصّه و فال شماست | در غم‌انگیزی شما را مشتهاست

 

در دفتر سوم مثنوی، گفتگویی—یا بهتر بگویم مناظره‌ای—بین انبیاء و گروهی از جبریان درمی‌گیرد و ابیات فوق یکی از استدلال‌های مخالفان انبیاء است. نمی‌خواهم درباره‌ی این داستان مثنوی صحبت کنم. تنها می‌خواهم اشاره کنم به قرابت استدلال مخالفان انبیاء در داستان مثنوی با حرف امروز مخالفان جمهوری اسلامی و از این طریق حرفم را بزنم. از برای دفع دخل مقدر همین ابتدا بگویم که من هم یکی از مخالفان جمهوری اسلامی‌ام.

شعار اصلی جنبش شهریور ۱۴۰۱ «زن، زندگی، آزادی» است و در تحلیل و تفسیر این شعار بسیار شنیده‌ایم و خوانده‌ایم—علی‌الخصوص قسمت اول آن که اشاره‌ای درست به زنانه بودن جنبش دارد. تمرکز من اینجا روی بخش دوم است و می‌خواهم نشان دهم که انقلابی الهیاتی در ایران رخ داده است.

معادل واژه‌ی «زندگی» در ادبیات دینی واژه‌ی «دنیا» است. مفهوم دنیا در ادبیات رسمی دینی یک مفهوم منفی است. دنیا چیزی است که باید از آن اعراض کرد. دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و اگر هم جایی عنایتی نسبت به آن می‌شود از این بابت است که «الدنیا مزرعة الأخرة». به انقلاب اسلامی سال ۵۷ که نگاه کنیم، می‌بینیم انقلابی است با آرمان‌هایی که نه‌تنها قرابتی با دنیاخواهی ندارد، که در بعضی موارد علیه آن است. یکی از دلایل مخالفت انقلابیون با دستگاه سلطنت یا «طاغوت» همین «اشرافیت» و «دنیاطلبی» ذکر می‌شود. پابرهنه بودن نه‌تنها چیز بدی نیست که اتفاقاً خیلی هم خوب است. وعده‌ها در راستای این نیست که برای پابرهنه‌ها کفش بخریم، بلکه قرار است آن‌ها را به مقام انسانیت برسانیم. با گذشت کمتر از دو سال، ادبیات شهادت‌طلبانه‌ی جنگ هم اضافه می‌شود و حالا خون شهید است که بالاترین ارزش است. شهید کسی است که در آن دنیا سر سفره‌ی خدا می‌نشیند و ماحصل ارزشمند شدنش چیزی جز بی‌ارزش شدن سفره‌ی دنیا نیست.

حالا بعد از چهار دهه با یک چرخش پاردایمی در فضای الهیاتی-سیاسی ایران مواجهیم. مخالفان حکومت با همه‌ی تکثرشان روی یک موضوع توافق دارند: اینکه دنیا را می‌خواهیم. به بیان دیگر، می‌خواهیم زندگی‌مان را بکنیم. مخالفت با جمهوری اسلامی از اینجا نشأت می‌گیرد که تبدیل به مانعی بر سر زندگی کردن شده است. از هر طرف که می‌رویم حکومت با هیکل نخراشیده‌اش جلویمان را گرفته و نمی‌گذارد آب خوش از گلویمان پایین برود. بعد از چهل سال به داشته‌هایمان نگاه می‌کنیم و می‌بینیم چیزی از آخرت نصیب نشد: کثافت روی کثافت در جریان است و حکومتی که قرار بود ما را به مقام انسانیت برساند خود از مقام حیوانیت فروتر رفته است.

همان‌طور که جماعت جبری به پیامبران می‌گفتند رهایمان کنید و دست از سرمان بردارید، ما هم به حکومتی که خود را جانشین پیامبران می‌داند می‌گوییم رهایمان کنید و دست از سرمان بردارید. ولی این لزوماً به معنی بی‌دینی نیست. البته که در مقایسه با سال ۱۳۵۷ تعداد بسیار بیشتری از مردم هستند که هیچ تعلق دینی ندارند، ولی در ۱۴۰۱ هنوز بیشتر مردم دین‌دارند. تفاوتش این است که آن‌ها دیگر دینداری‌شان را در مقابل زندگی کردن تعریف نمی‌کنند. دینداران جدید هم دنیا را می‌خواهند و هم آخرت را و خواستن همزمان این‌دو را تناقض نمی‌دانند. این چیزی کم‌سابقه و یک انقلاب در الهیات است. البته که بوده‌اند نوادری در تاریخ که دین را این‌چنین می‌فهمیده‌اند و به همین‌صورت دین‌ورزی می‌کرده‌اند، ولی پیدایش یک جنبش اجتماعی با تعداد قابل توجهی هوادار در جامعه‌ی دینی ما که «زندگی» را تبدیل به شعارش کرده قطعاً یک تغییر بنیادین است. البته که رسیدن از یک انقلاب آخرت‌خواهانه به یک جنبش دنیاخواهانه در طی ۴۰ سال ممکن نمی‌شد مگر با وجود نظام جمهوری اسلامی.

دو خیزش بزرگ مردمی معاصر ما—جنبش مشروطه و انقلاب اسلامی—هنگامی رخ دادند که یک تغییر پارادایمی در الهیات پیش آمده بود یا در حال پیش آمدن بود. در مورد اوّل، نقش کسانی چون آخوند خراسانی و میرزای نائینی در تئوریزه کردن امکان سازگاری مشروطیت و دین‌داری انکارناپذیر است و در مورد دوم نقش علی شریعتی در تئوریزه کردن امکان سازگاری مبارزه و دین‌داری. هر دوی آن تغییرات پارادایمی به رخدادهای بزرگ سیاسی منجر شدند. استقراء به ما می‌گوید که باید منتظر ترجمه‌ی سیاسیِ انقلاب الهیاتی امروز درون ایران باشیم.

۰۱/۰۸/۰۸

نظرات  (۷)

سلام و درود،

من گمان می‌کنم شما در مقدمات مشکل دارید. مقدمات غلطی را فرض کردید و نتایجی را به دنبال اون نشاندید. (البته در برخی دیگر از نوشته‌های‌تان هم دیده‌ام که یک سیر منطقی را برای یک یا چند مقدمه‌ی غلط به کار می‌برید)


اگر در ساحت کلام حرف بزنیم، شعار ج. ا. این نبود که دنیا رذل است. شعارش برابری و برادری و عدالت و تعاون بود. این‌که پابرهنگان بیایند کاخ کاخ‌نشینان را خراب کنند و همه با هم یکسان شوند. شعارش یکسان بودن همه‌ی بشر در استفاده از مواهب دنیوی الهی بود. به زندگی مادی انسان‌ها هم توجه می‌کرد. همان‌طور که کلام بنیان‌گذارش درباره‌ی آب و برق مجانی دستمایه‌ی اعتراض خیلی‌ها شد. البته که هدفش متعالی‌تر بود و می‌گفت بهشت عالم بالا اصل است؛ اما تضادی با بهشت زمینی ندارد.

اسلام هم تعریفش از دنیا معادل تعریف زندگی نیست. تعریف دنیا حتی دار و درخت و کوه و دریا هم نیست. دنیای مذموم، کلیه‌ی رذائل است. دنیای مذموم، کبر و بخل و ریا و جهل و دروغ است که مایه‌ی ناآرامی و اضطراب بشر می‌شود. این‌ها در اسلام به دنیای مذموم تعریف می‌شود که ناپایدار است. وگرنه دریا و کوه و جنگل و بیابان و غیره، نه تنها ناپایدار نیست، که در نسخه‌ی فول‌اچ‌دی و کامل در بهشت عالم بالا موجود و پایدار خواهد بود و از نعمت‌های بهشتی تلقی می‌گردد که آرامش و رضایتِ تمام وجود بشر آن را تکمیل می‌کند. (رجوع کنید به تعریف دنیا از منظر اسلام در کلام عبدالله جوادی آملی).
حتی اسلام معتقد است کسی لایق بهشت عالم بالاست که بتواند در عالم پایین به بهشت برسد. یعنی کسی لایق آسایش تن و آرامش جان است که در فرصت دنیا آن را کسب کرده باشد.

بحث زهد و ساده‌زیستی البته یک چیز دیگر است که امیدوارم این‌جا را اشتباه نکنید. وگرنه اسلام، موافق عالم ماده است. عالم ماده را خلقت صحیح خدا می‌داند. برای آن حقوق متقابل درنظر گرفته است. حتی امیرالمومنین در لحظات آخر حیات‌شان فرمودند: ای مردم! من دو چیز را برای شما درست کردم: نان و مسکن.


این‌ها به لحاظ کلامی و مبانی فکری بود. اما آن‌چه در میدان رخ داده و جامه‌ی عمل پوشیده، چیز دیگری است. امید است متوجه ایراد فرمایشات‌تان شده باشید.

وقت بخیر.

پاسخ:
سلام،

من دقیقاً متوجه نشدم که از نظر شما کدام مقدمات غلط را مفروض گرفته‌ام. اگر قبول کنیم که انقلاب سال ۵۷ انقلاب اسلامی بود و اگر قبول کنیم که بنا به خوانش رسمی، در اسلام آخرت اصل است و دنیا اصالت ذاتی‌ای ندارد، آنگاه می‌توانیم ادعا کنیم که انقلاب سال ۵۷ در راستای آخرت‌گرایی و نفی دنیاگرایی بوده است. اینکه بنیان‌گذار انقلاب وعده‌ی آب و برق مجانی داده (به فرض اینکه داده باشد) تناقضی با آخرت‌گرایی ندارد.

اگر می‌خواهیم تعریف اسلام از دنیا را ببینیم باید به قرآن رجوع کنیم. در قرآن دنیا در مقابل عقبی قرار گرفته. آیه‌ی ۲۰ سوره‌ی حدید را ببینید:
اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ (بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون‌جویى در اموال و فرزندان است. [مثَل آنها] چون مثَل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن [باران‌] به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت‌] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگانى دنیا جز کالاى فریبنده نیست--ترجمه‌ی فولادوند.)
برداشت شما این است که دنیا در این آیه یعنی «کبر و بخل و ریا و جهل و دروغ»؟ پس حیات دنیا چه معنایی می‌دهد؟ چیزی که من می‌بینم خیلی روشن است که در این آیه دنیا در مقابل آخرت تعریف شده و زندگی دنیا کم‌ارزش دانسته شده است.

من ادعا نکردم که اسلام مخالف عالم ماده است. اتفاقاً گفتم که از این جهت که دنیا را مزرعه‌ی آخرت می‌داند برای دنیا شأنی قائل می‌شود ولی نکته‌ی حائز اهمیت این است که این شأن ذاتی نیست و به‌واسطه‌ی مزرعه‌ی آخرت بودن است. در مقابل کسی که «زندگی» را در شعارش گنجانده، برای دنیا شأن ذاتی قائل می‌شود، خواه آخرتی باشد یا نباشد.

امیدوارم پاسخم را مرتبط و مفید بیابید. 

سلام مجدد

مقدمه متن در بخش تعریف دنیا = زندگی از منظر اسلام غلط است که با چند غلط دیگر ادامه پیدا می‌کند.

توضیحتان در نظرات هم که دنیا در مقابل آخرت است هم غلط است.

البته هر کس هر طور بخواهد برداشت می‌کند. بنده اسلام از نظر اهل‌بیت را عرض کردم.

حالا هر طور نظرتان است و به صلاح می‌دانید.

پاسخ:
سلام

لابد تصدیق می‌فرمایید که صرف فرمایش شما که فلان چیز غلط است دلیل موجهی به دست من نمی‌دهد که برداشت خودم را کنار بگذارم. مگر اینکه به نفع نظرتان استدلال خاصی داشته باشید. درباره‌ی آنچه در نظر قبلی فرمودید عرض کردم که با پذیرش معنای مورد نظر شما از دنیا، بعضی از آیات قرآن بی‌معنی می‌شود.
۰۹ آبان ۰۱ ، ۱۳:۳۵ سعید ابریشمی

سلام بر شما!

نکته ی بسیار مهمی را پیش کشیدید.

نه فقط هر انقلاب سیاسی، بلکه هر تحول مدنی فراگیر و ماندگاری، مسبوق به تحولی بنیادین در الهیات بوده است، و افزون بر استقرا میتواند استدلال های دیگری نیز به نفع این ادعا آورد.

اما گذشته از این بحث کلی شاید بد نباشد تخصیصی بر صغری استدلال شما وارد کنیم. الهیات سیاسی انقلاب 57 دقیقا یک الهیات اخرت گرا یا زهدگرا نبود، هرچند از پتانسیل های زهد و آخرت گرایی بیشترین بهره ها را برد. اما خود ایدئولوگ های 57 از قضا وعده های «دنیوی» کمی نمیدادند: اینکه زمین ارث مستضعفین است و انقلاب آمده تا این وعده موعود را محقق کند، حاکی از مداخله ای بنیادین در مناسبات دنیوی است. همچنین خطیبانی مانند شریعتی که میگفتند «خداوندا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت».

57 هم معطوف به زمین و زندگی بود، اما زمین و زندگی را ابزاری برای منازعه و مبارزه میخواست (مبارزه ای که سویه ی کاملا دنیوی داشت). حرکت امروز این تفاوت بزرگ را با گذشته دارد که زمین و زندگی را برای نوعی صلح فراگیر میخواهد. زنانگی هم ناظر بر همین خوی بیزاری از جنگ و ستیزه جویی آخرالزمانی است. آن چیزی که بسیاری از مردم از آن به «زندگی عادی» تعبیر میکنند، در زبان فلسفه ی سیاسی چیزی نیست جز «وضع مدنی» هابزی و «صلح پایدار» کانتی. از این حیث شاید بتوان گفت ما از یک الهیات سیاسی آنتاگونیستی به سوی یک الهیات سیاسی لیبرال در حال گذاریم. اما چنین گذاری نیاز به متالهین نوآئینی دارد که بتوانند این آئین نو را در متدینین ترسیخ کنند. آیا چنین متالهینی پیدا خواهند شد و از پس این کار برخواهند آمد؟ باید دید... 

پاسخ:
سلام،

ممنون از نظرتان. با توجه به نظر شما و دوست دیگرمان فکر می‌کنم باید در متن به‌شکل روشن‌تری ذکر می‌کردم که منظورم آخرت‌گرا بودن انقلاب ۵۷، زهدگرایی یا ترک دنیا نیست. بلکه منظورم این است که خود دنیا و زندگی دنیوی به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به یک هدف مهم‌تر در نظر گرفته شد. آن هدف نزد مسلمانان آباد شدن آخرت بود، نزد مارکسیست‌ها برپایی جامعه‌ی بی‌طبقه و ... . شاید بهتر بود به‌جای آخرت‌گرا می‌گذاشتم ارزش‌گرا. خلاصه، زندگی به خودی خود ارزشمند نبود، بلکه باید در خدمت یک هدف ارزشمند قرار می‌گرفت. تفاوت جنبش اخیر این است که خود زندگی ارزشمند شده فارغ از اینکه آیا در خدمت آرمان دیگری باشد یا نباشد.

ببینید

خواندن قرآن و معنای قرآن خوب است. نظر شخصی دادن عادی هم بد نیست. اما برای «نظریه» دادن کمی باید در قرآن و دین و الهیات عمیق‌تر بود. شما الان وارد وادی نظریه‌پردازی شده‌اید. به این جهت بنده به شما ایراد گرفتم. اگر می‌خواهید خوانش واقعی از قرآن و دینی که خدا نازل کرده داشته باشید، باید به مبیّن آن‌ها رجوع کنید که اهل‌بیت هستند. یعنی آیات قرآن را با آیات دیگر قرآن، روایات را با آیات قرآن، و آیات قرآن را با روایات پیوند دهید.

عجالتاً مطلب کوتاه و ساده‌ای می‌فرستم. شاید در موضوع مد نظر کمک‌تان کند. لینک ذیل را مطالعه فرمایید. متشکرم.

https://www.balagh.ir/content/12410

پاسخ:
ممنون از لینک. البته مطلب نظر آیت‌الله جوادی آملی بود و نه لزوماً نظر اهل‌بیت.

جوادی آملی از مجموعه‌ی آیات و روایاتی که دیده نظر داده؛ نه از روی یک و دو آیه و یک یا دو روایت. من خط اصلی و کلیدواژه را دادم. اگر خواستید دنبال کنید.

کوتاه و مختصر آن‌که، در اسلام هدف و مقصد و مقصود قرار دادن دنیا مذموم است. البته در مراتب بالاتر، مجموعه‌ی آیات و روایات اشاره دارند که هدف و مقصود قرار دادن آخرت هم مذموم است. چون خدا مقصد  و مقصود و مطلب و مطلوب است.

امیدوارم به عنوان یک پژوهشگر خط را دنبال کنید و به این‌که این‌ها نظر شخصی جوادی آملی است، نه نظر اسلام و اهل‌بیت، اکتفا نفرمایید.

به هر حال همان ابتدا عرض کردم هر طور نظرتان است و صلاح می‌دانید. فرصت بیشتری نمی‌یابم. زیاده گزاف است. وقت بخیر.

پاسخ:
ممنون. در اینکه «در اسلام هدف و مقصد و مقصود قرار دادن دنیا مذموم است» هم‌نظریم.
۱۰ آبان ۰۱ ، ۱۱:۱۲ سعید ابریشمی

نکته‌ای را که گفتید متوجه می‌شوم و فی‌الجمله نیز با آن همدلم، اما به‌گمانم باز می‌توان آن را دقیق‌تر کرد.

این مساله که خیزش اخیر به‌نوعی شورش علیه ارزش‌های کهن است و می‌خواهد زندگی را از چنگال آنها برهاند نکته‌ی درستی است، اما آیا می‌توان گفت افرادی که در آن مشارکت می‌کنند زندگی را مطلقا تهی از هر ارزشی و به‌خودی خود می‌خواهند؟ گمان نمی‌کنم دستِ‌کم تلقی آنها از کنشگری خود این باشد که ما صرفا خواهان یک «زندگی بی‌ارزش» باشیم. اساسا اگر پای نوعی ارزش، به‌معنای ارزندگی و برتری، در میان نباشد هیچ انگیزه‌ای نیز برای یک کنش فراگیر و پایدار نمی‌ماند. ضمن آنکه، چنین زندگانی تهی شده از ارزش بیشتر چیزی نزدیک به مفهوم «معیشت» است، در حالی که به‌خلاف 96 و 98 هیچ شعار معیشتی یا دستِ‌چپی در این روزها شنیده نمی‌شود. 96 یا 98 ظرف مدت کوتاهی فروکش کرد، چون اساسا «ارزش»ای برای خودش سراغ نداشت که بخواهد برسرش بایستد. اما این بار به‌نظر نمی‌رسد کنشگران کنونی چندان فارغ از انگیزه‌های ارزشی باشند.

با این‌همه، این ارزش‌ها-چنانکه گفتید- ارزش‌هایی بی‌تفاوت به سرشت زندگی نیست. ارزش‌هایی نیستند که نوعی مرگ‌خواهی و شرافت از جان گذشتگی را «تقدیس» کنند. این ارزش جدید جستجوی «سعادت»ای دنیوی است، نوعی نیک‌بختی همگانی و خیر مشترک. جستجوی بیشترین لذت برای بیشترین تعداد افراد، و در یک کلام نوعی فایده‌گرایی جمعی. برای همین هم من گمان می‌کنم این جنبش در حال گذار به نوعی الهیات سیاسی لیبرال است. گذاری که یک بار در مشروطه آزموده شد، اما سپس دچار شکست شد، در انقلاب اسلامی یکسره تعلیق شد، و حالا شبح آن دوباره بازگشته است.

پاسخ:
به‌نظرم باید بین خواستن زندگی بما هو زندگی و خواستن زندگی بی‌ارزش تمایز قائل شد. جنبش ۱۴۰۱ اولی را می‌خواهد و نه دومی را. به‌علاوه، این جنبش در نفس زندگی ارزشی می‌بیند. بنابراین گویی می‌گوید فارغ از اینکه به ارزش‌های بیرونی قائل باشیم یا نباشیم، در نفس زندگی کردن در این جهان ارزشی وجود دارد و ما در پی آن هستیم.

با بند آخر موافقم.
۱۱ آبان ۰۱ ، ۱۰:۰۲ سعید ابریشمی

خب در اینجا مراد من از «زندگی بی ارزش»، زندگی قطع نظر از هر ارزشی است؛ به تعبیر علما زندگی بشرط لا. اما اینطور که من از استدلال شما می‌فهمم شما از زندگی لابشرط سخن می‌گویید که می‌تواند ارزش‌مند باشد. در این صورت، فرض ارزش به خودی خود ناسازگار با زندگی‌خواهی نیست. 

در این صورت باید بتوان گفت ارزشِ زندگیِ ارزش‌مندی که این جنبش می‌خواهد چگونه ارزشی است. من در پست اخیر بلاگم و با الهام از گفتگوی مان کوشیدم این موضوع را بیشتر باز کنم.

نکته‌ی آخری که مایلم بر این بحث خوب شما بیفزایم این است که جنبش کنونی نه تنها ازرش‌های ماورای زندگی را نفی می‌کند، بلکه ارزش‌هایی را که زندگی را به حیات مادی یا همان «معیشت» و «اقتصاد» فرومی‌کاهند نیز عملا نفی کرده است. فراموش نکنیم که در دیسکورس ایدئولوژیک حکومت ایران، انسان دو وجه دارد: یکی وجه حیات مادی و معیشت و دیگری حیات اخروی. حکومت هرچند حیات اخروی را -البته در ظاهر و سطح الهیات- اولویت داده، اما در تبلیغات و برنامه‌هایش -ولو ناکام- تنها کوشیده باج مادی فراوانی به شهروندان بدهد تا در خیابان نیایند. ترکیب عجیبی از آخرت گرایی و مادی گرایی چپی. جنبه ی شگرف اتفاقات اخیر این است که برخلاف انتظار حکومت مردم هر دو حیثیت را منتفی کردند. نه زندگی مادی و حیوانی، نه زندگی ملکوتی اخروی؛ این زندگیِ انسانی است که در خیابان ها طنین انداز شده و به همین جهت بعید است با باج‌هایی چون یارانه و افزایش حقوق و ... کسی اعتراضش فروکش کند.

پاسخ:
بله، منظورم را درست متوجه شده‌اید.

درباره‌ی نکته‌ی آخرتان هم این را اضافه کنم که هرچند شاید بیش از حد دور از ذهن به‌نظر برسد، ولی فکر می‌کنم این جنبش نوعی اعتراض به متافیزیک دکارتی هم است--همین جدا کردن روح و بدن که خودش را در دوگانه‌های دیگر (مثل دنیا و آخرت، مادی و معنوی) نشان می‌دهد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی