خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

هست/باید

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۹ ب.ظ

اگر بخواهیم پیام پیامبر اسلام را در یک گزاره خلاصه کنیم، آن گزاره احتمالاً «لا اله الّا الله» است. گزاره‌ی «لا اله الّا الله» عموماً به‌عنوان گزاره‌ای توصیفی فهمیده می‌شود: گزاره‌ای که هدفش آگاه کردن مخاطب از واقعیتی در جهان* است؛ اینکه فقط یک معبود (الله) وجود دارد و غیر از او معبود دیگری وجود ندارد. اگر این گزاره توصیفی فهمیده شود، می‌توانیم این را هم بگوییم که ادعایی متافیزیکی دارد.

چنین خوانشی از «لا اله الّا الله» من را سردرگم می‌کند. آن‌طوری که من پیام پیامبر اسلام را فهمیده‌ام، تمرکز اصلی روی ایمان و اخلاق است و نه وجودِ هستی‌شناختی. به‌عبارت دیگر، این‌طور به‌نظر می‌رسد که آنچه در اسلام محوریت دارد، نحوه‌ی رابطه‌ی فرد انسان با خود، خدا، و دیگر انسان‌هاست. دو رابطه‌ی اوّل را می‌شود روابط اگزیستانسیالیستی فهمید و رابطه‌ی آخر را به‌عنوان رابطه‌ای اخلاقی. به این ترتیب، از نظر من متافیزیک نقشی محوری در پیام اسلام ندارد. پس چطور خلاصه‌ی اسلام گزاره‌ای با محتوای متافیزیکی است؟ این مشکل من با این خوانش است.

فکر می‌کنم اگر گزاره‌ی «لا اله الّا الله» را در بافت قرآن و تاریخ صدر اسلام ببینیم، امکان فهم دیگری از این گزاره فراهم می‌شود: اینکه این گزاره تجویزی خوانده شود. در خوانش تجویزی ادعای این گزاره متافیزیکی نیست—هر چند آن را رد هم نمی‌کند و نباید بکند. چنین خوانشی می‌گوید «لا اله الّا الله» یعنی در زندگی تنها یک معبود داشته باش و جز الله کسی را پرستش نکن. شبیه به تابلوی «سیگار کشیدن ممنوع است» که هدفش این نیست که به ما بگوید چنین قانونی وجود دارد، بلکه این است که بگوید نباید سیگار بکشیم. چنین خوانشی از گزاره‌ی محوری اسلام مشکل خوانش توصیفی را ندارد چون کاملاً با بافت قرآن و تاریخ صدر اسلام سازگار است.

اصراری بر درستی ادعایم ندارم، ولی پیشنهادم این است که چرخشی در فهمیدن «لا اله الّا الله» می‌تواند ما را ورای مباحث متافیزیکی ببرد و به اصل پیام اسلام نزدیک کند. فکر می‌کنم که ایمان، بیش از اینکه باور آوردن به یک سری گزاره‌ها درباره‌ی متافیزیک جهان باشد (مثلاً خدا هست، فرشته هست، آخرت هست، و ...) تلاش برای جهت دادن زندگی فرد مؤمن به یک سمت است. چنین چرخشی در فهم توحید و ایمان، گذری است از آنچه هست، به آنچه باید کرد و آن‌طور که باید بود.

 

* جهان به معنایی فراتر از «جهان آفرینش». منظورم جمع خدا و ماسوا است.

۹۹/۰۲/۰۹

نظرات  (۵)

سلام

خیلی خوشحال میشم از وبلاگ منم بازدید کنید:)
http://mhdsworld.blog.ir/
و دعا هایتان در این ماه مبارک انشا الله استجاب شوند.

ممنون

اگرچه که من مشکل دارم به خلاصه کردن پیام یک فرد در یک جمله؛ این که اصلاً این کار درست و با معنی هست یا نه.

ولی به نظرم وقتی این کار رو می‌کنیم باید فقط در زمینه تاریخی خودش ببینیم.

 

«لا اله الا الله» به معنی تنها یک خدا وجود دارد نیست. به معنی خدایی جز «الله» وجود ندارد هست. «الله» هم یک خدای کاملاً معنی‌دار تاریخیه که از پیش از اسلام بود. اگر همین جمله رو به صورت «لا اله الا میترا»‌ بگیم معنیش خیلی تغییر می‌کنه.

چیزی که من در تاریخ می‌بینم مردمی هست که یک خدای بزرگ به نام الله (احتمالاً ال-اله) داشتند و در کنارش چندین خدای کوچک که گاهی بچه‌های الله بودن هم می‌پرستیدن. پس نخستین پیامی که از این جمله می‌گیرم این هست که مردی به مردم سرزمین خودش (که مشرک خوانده می‌شن) گفته «اون خداهای کوچک‌تر وجود ندارن و فقط ال-اله وجود دارد».

 

به نظرم تفسیر بیش از این سلیقه‌ای و غیرعلمی هست. با «تنها یک معبود وجود دارد» هم مخالفم چون الله چیزی تعریف شده بود و از پیش بود. «تنها الله وجود دارد» درست هست.

پاسخ:
ممنون از تذکرتان. آن بخشی که به جای «اله» «خدا» گذاشته بودم را به «معبود» تغییر دادم. ولی بیاییم ببینیم «اون خداهای کوچک‌تر وجود ندارن» یعنی چه. آیا منظور این است که اساساً چیزی به اسم «لات» یا «عزّی» وجود ندارد؟ اینکه خیلی ادعای عجیبی است، چون مردم بت‌ها را به چشم خودشان می‌دیدند، پس انکار کردن وجود آن‌ها وجهی ندارد. بنابراین آنچه که «لا اله الّا الله» نفی می‌کند نه وجود لات و عزّی، بلکه اله بودن (معبود بودن) آن‌هاست. حالا مسئله‌ی اصلی این است که «لات و عزّی اله نیستند» یعنی چه؟ آیا معنایی متافیزیکی دارد؟ به این صورت که اله بودن یک خصوصیت خاص در جهان است و تنها موجودی که واجد این خصوصیت است الله است. سخن من این است که هدف اصلی از گفتن «لات و عزّی اله نیستند» چنین تذکر متافیزیکی‌ای نیست، بلکه (خیلی ساده) هدف این است که بگوید لات و عزّی را پرستش نکنید. به‌عبارت دیگر من «لا اله الّا الله» و نتیجه‌ی آن یعنی «لات و عزّی اله نیستند» را نه یک گزاره‌ی نظری، که یک شعار معطوف به عمل می‌بینم.

نه متاسفانه واژه کاملاً اشتباه بت‌پرست تو ایران باعث شده این اشتباه پیش بیاد که اون‌ها واقعاً یک بت می‌ساختند و بعد بت‌ها رو می‌پرستیدن! این طور نیست. دینشون چیزی شبیه به هندوها با واسطه‌ای از بت بود.

واژه بهتر «چندخدایی» یا پاگان هست. اون‌ها به وجودهای متافیزیکی‌ای باور داشتن که با بت بهشون نماد می‌بخشیدن. پس بله به نظرم جمله این هست که «لات و عزی وجود ندارند».

این رو هم اشاره کنم که الله هم بت داشت. الله بت نبود، تنها یک بت ساخته بودند براش. پس منظور از «اله الله» هم بت الله نیست، خود الله هست.

پاسخ:
فکر کنم الآن متوجه منظور شما شدم. فکر می‌کنم «لات و عزّی وجود ندارند» از «لا اله الّا الله» قابل استخراج نیست، چون این امکان وجود دارد که لات و عزّی وجود داشته باشند ولی معبود نباشند. چنین امکانی با «لات و عزّی وجود ندارند» ناسازگار و با «لا اله الّا الله» سازگار است.

من هم گفتم «هیچ خدایی جز الله نیست». که لات و عزی دو خدا یا «اله» بودن. این واژه «اله» هم پیشینه بسیار قدیمی داره. یعنی تا جایی که یادمه، فکر کنم تو تنخ هم برای نکوهش خدایان مصری می‌گفتن «اله‌ها رو نپرستید». اله دقیقاً معنی خدا رو می‌ده و انقدر کهنه که در عبری هم هست. (این رو مطمئن نیستم و بدون سرچ دارم می‌گم ولی یادمه از «ال» خدای باستانی خاورمیانه اومده بود).

 

پس همون طور که در فارسی برای من عجیب نیست که بین خدیان میترا، بهرام، زمان و... کسی بگه «خدایی جز میترا وجود ندارد» عربی همین جمله رو «لا اله الا الله» می‌بینم و به نظرم خیلی هم سازگار هست.

پاسخ:
ناسازگاری‌ اصلی‌ای که می‌بینم همان است که در متن پست توضیح دادم: اینکه یک گزاره‌ی متافیزیکی یا باور به یک گزاره‌ی متافیزیکی خلاصه‌ی پیام اسلام شمرده شود، چندان با خود پیام اسلام که متافیزیک در آن نقش پررنگی بازی نمی‌کند ندارد.

این گزاره را میتوان با الهیات عدمی بهتر فهم کرد؛ چنان که اگر تحت اللفظی فهمیده شود، چنین است: لا اله الا ال اله. با معرفه بودن اله دومی چنین ترجمه میشود که: معبودی نباشد جز آن معبودی که می شناسی(د). و از آن جهت که آنچه ما می شناسیم نه آن است که اوست، پس همواره تجویز به/توصیف در، نفی آن است. 
فهم عدمی از این گزاره، در عین اینکه یک صورتبندی متافیزیکی است، دلالت های پربسامد اخلاقی دارد.

پاسخ:
در چنین صورتی باز هم گزاره متافیزیکی است و ناسازگاری‌ای که در متن پست اشاره کردم سرجایش باقی می‌ماند. البته که گزاره‌های متافیزیکی می‌توانند دلالت‌های اخلاقی و ... داشته باشند ولی به‌گمان من دلالت اخلاقی داشتن، این گزاره را به عنوان اساس مسلمانی، با کلّیت پیام اسلام سازگار نمی‌کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی