خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

بدحالان و خوش‌حالان*

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۴۷ ق.ظ

رضا بابایی از دنیا رفت—رحمة الله علیه. او را هرگز از نزدیک ندیدم و هیچ‌گاه گفتگویی نداشتیم، ولی در دورانی نسبتاً طولانی مخاطب وبلاگش بوده‌ام و از او بسیار آموخته‌ام. دیدم امروز چند نفری آخرین یادداشت‌های وبلاگ یا کانال تلگرامش را دوباره منتشر کرده‌اند. من ولی این یادداشت او را که بسیار به‌جانم نشسته، برای انتشار دوست‌تر می‌دارم:

 

«محمد مهتاب در خانه نشسته بود، در جمع اصحاب. یکی پرسید: خبر چیست؟ مهتاب گفت: چند روزی است که خروس ما خوش نمی‌خواند. دیگری گفت: سلطان غیاث الدین هروی، وزیر خویش خلع فرموده است و ندانیم ردای وزارت بر که خواهد پوشاند. مهتاب گفت: این بوی خوش که در مجلس است، از کیست؟ یکی گفت: از عطری است که من بر خویش مالیده‌ام. مهتاب گفت: از آن برای ما نیز بیاور. گفت: بر دیده. از گوشۀ مجلس، مریدی نازک‌اندام برخاست و گفت: یا شیخ، دوش بر من فاش شد که در قاعدۀ «الشی‌ء ما لم یجب، لم یوجد» حق با متکلمان است نه فلسفیان. مهتاب گفت: دوش، خورشید از برج حَمَل به ثَور آمد. دانستی؟ گفت: لا والله. چندان به لم یجب و لم یوجد گرفتار بودم که از ثور و حوط و حمل، فارغ بودم. مهتاب گفت: تا بر شما سنگ نبارد، اندیشۀ سقف نکنید. از گوشه‌ای دیگر صدایی برخاست که در شب اول قبر، پرسش از اعتقادات است یا احکام؟ مهتاب گفت: از همسایه است و از خویشان و همسر و فرزندان. گفتند: یا شیخ، چگونه است که ما را از زمین برنمی‌کنی و به آسمان نمی‌بری؟ گفت: اهل آسمان، به زمین معراج ‌کنند. آسمان، منزل پیشین است. گفتند: خدا را کجا بجوییم؟ گفت: هر جا که سخن از او بسیار است، او در آنجا زار و نزار است. گفتند: ما را هدیتی ده. گفت: به شهرها و روستاها روید و دعوی پیغمبری کنید. اگر از شما معجزه خواستند، بگویید: ما به دو لفظ، حال شما را دریابیم. این است معجزۀ ما. اگر گفتند آن دو لفظ چیست، بگویبد: ما از شما می‌پرسیم «چه خبر؟» هر پاسخی که دهید، ما ضمیر شما را به شما بنماییم. پس، از ایشان بپرسید: چه خبر؟ اگر از سیاست و وزارت و جنگ و صلح گفتند، بدانید که آنان مردمی بدحال‌اند و نگران. و اگر از مرغ و خروس و عطر و هوای خوش گفتند، بدانید که روزشان تابان است و روزگارشان به‌سامان.»

 

از خلال واژه‌ها، پاکیزگی و خیرخواهی نویسنده‌ی مرحوم عیان است. از این آموزگار مشفق جز خیر ندیده‌ایم، خداوندا به او جز خیر مرسان. إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.

 

* عنوان یادداشت زنده‌یاد بابایی است.

۹۹/۰۱/۱۹

نظرات  (۱۰)

۱۹ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۵ میثم علی زلفی

واژه نگاری غیر از باطن داری است.

امیدوارم این چنین باشد که فرمودید. در مکاتبات موجود بین و ما ایشان چنین پاکیزگی مشهود نیست.

البته ان شاء الله برای عمل به خلاف آنچه در مباکتبات درستی آن را می پذیرفتند دلیل محکمی داشته که ما نمی دانیم.

خداوند ایشان را بیامرزد قصد داشت خیری به مردمان برساند ام.....

پاسخ:
من هیچ وقت ندیدم در نوشته‌ها و گفتگوهایشان از دایره‌ی ادب و اخلاق خارج شوند.
۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۲ میثم علی زلفی

بله اگر منظور شما از اخلاق حفظ ظاهر کلمات در پاسخگویی بود درست می فرمایید. اما اگر منظور پایبندی به آنچه به آن معتقدیم باشد و مدافع آنیم لااقل بنده در مکاتبات خصوصی مان در تلگرام چنین برداشتی ندارم.

ایشان هدف را مهمتر از وسیله می پنداشتند ظاهرا.

 

با این که بنده با شما بسیار بیشتر از ایشان دچار چالش شده ام و گاها با یکدیگر ترش شده ایم. اما تا این لحظه می توانم شهادت دهم که صداقت در کلام شما بسیار بیشتر مشهود است همچنین اخلاق.

اخلاق به زیر و رو کشیدن نیست. اخلاق حرکت مبتنی بر اندیشه است. ضمن اینکه گاهی وقت ها یک حرکت سر و یا چشم و ابرو و یا یک خب نوشتن از هزار دشنام دادن بدتر است.

 

خدایش بیامرزد. امیدوارم جانباز جنگ بودنش نجات بخش او باشد.

پاسخ:
انتظار انسان کامل بودن که نباید از کسی داشته باشیم. می‌گویید ایشان مابین نظر و عملش تناقض‌هایی بوده. بسیار خوب، مگر چه کسی از این تناقض‌ها (کم یا زیاد) ندارد؟ ولی به این نکته توجه کنید که چند نفر از انسان‌های در سطح ایشان وبلاگ می‌نویسند و در آن با خواننده‌های بعضاً ناشناس مباحثه می‌کنند و جواب می‌دهند؟ به‌هرحال انصاف حکم می‌کند بگوییم که چنین رفتارهایی بین اساتید نادر است.
۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۳ میثم علی زلفی

اشکال سر تناقضات گفتار و عمل نیست. سر تناقضات مبانی فکری و عمل است مبانی که نقض آن نقض آشکار اندیشه است. مثل برخی افراد که دم از استکبار ستیزی می زنند اما فرزندانشان و تمام مایملک انها در همین کشور های استکباری است.

بنده هم در وبلاک به صورت عمومی و هم در تلگرام به صورت خصوصی با ایشان مباحثه داشته ام. لیکن تناقضات مذکور از جنس اثبات انسان کامل بودن نبود. بلکه از جنس اثبات صداقت کلام بود.

 یعنی وقتی مجموع رفتار و عمل را می بینیم می فهمیم که اگر چه شخصی گاهی به آنچه می گفت عمل نکرد اما سرجمع باورش همان است که می گفته است.

 

* وقتی مثال شما را زدم معلوم بود که به دنبال اثبات انسان کامل نبودم :))

**نویسنده ی خوبی بود و بنده در نویسندگی از او آموخته ام فلذا امید دارم مورد بخشش خداوند قرار گیرد.اما آنچه بیشتر از نویسنده بودن در مورد او می گویند از نظر بنده لاف و خلاف واقع است.

پاسخ:
به‌هرحال ایشان دیگر دستشان از دنیا کوتاه است و ما هم خودمان پر از عیب و ایرادیم و مجالی برای گرفتن عیب دیگران نداریم. همین‌قدر که می‌گویید نویسنده‌ی خوبی بوده به‌نظرم کافی است برای اینکه از او به نیکی یاد کنیم.

سلام و وقت به خیر و آرزوی سلامتی، و تبریک با تاخیر سال نو. :)

بدون شناخت خاصی از شخص متوفی، پابرهنه بعد از نظرات بالا وارد کلام شدم که صرفاً عرض کنم چندوقت پیش با خودم گفتم وقتی مدارس باز شد حتماً به بچّه‌ها یاد بدم هرگز به آدم‌ها از بالا به پایین نگاه نکنند و از قضا زندگی رو از بالاترین نقطه نگاه کنند گهگاه... خوندن نظرات بالا موجب یادآوری شد و مصمم کرد حتماً این کال رو بکنم.

پاسخ:
سلام. سال نو شما هم مبارک.
این موضوعی که می‌فرمایید بسیار مهم است و فارغ از بحث‌های این پست و این وبلاگ، امیدوارم نگاه درست به آدم‌ها و به زندگی در مدرسه‌ها آموزش داده شود. خوشحالم که این وبلاگ منشأ خیر خواهد شد. :)
۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۳۴ میثم علی زلفی

به نظر می رسد انسانِ فراموش کار دوست دارد خودش را با عبارت های زیبا خوشحال کند. بالا و پایین بودن به منطق انسان ها و ضعف و قوت آنها بر می گردد و در بسیاری از زمان ها و مکان ها یک وضعیت تکوینیاست. با سواد بالاتر از بی سواد است و خواسته یا نخواسته شکل دیگری می بیند و می فهمد. حالا شما بگو از موضع بالا نگاه می کنی نکن آقا.

معمولا منظور از جمله نگاه بالا به پایین این است!! یعنی تو چرا می فهمی و سعی می کنی به ما بگی نگاهت اشتباه هست. (هرچند خودشان اینکار را می کنند و سعی می کنند ولو با کنایه به دیگران بفهمانند که تو در اشتباهی و نمی فهمی)

 

به هر حال اگر منظور نگاه از بالا به پایین نگاه متکبرانه و سرمستانه باشد چیز بدی است. اما اگر نگاه عالمانه و در جایگاه درک و ادراک و ... باشد چیز بدی نیست و اتفاقا باید خودمان را اینگونه تربیت کنیم که همیشه کسی هست که بالاتر از ماست و بالادست ما قرار می گیرد. (همانطور که قرآن می فرماید: و فوق کل ذی علم علیم)

 

البته در جامعه ای که سنجه ی خوب و بد بودن نا مشخص باشد هر کسی با کمترین کار انسانی در دایره ی خوبان قرار می گیرد و مفهوم خوبی فرومایه و دم دستی خواهد شد.

با عرض معذرت از شما و دوستان خواننده باید گفت : این رفتارهایی که عمدتا ما آن را خوبی انسانی می نامیم به وفور و بهترش در حیوانات یافت می شود.

این را وقتی یک دور خطبه حمام (در نهج البلاغه) را بخوانیم بهتر متوجه می شویم.

تشکر از شما

پاسخ:
کسی منکر این نیست که آدم‌ها می‌توانند در زمینه‌های مختلف، رتبه‌های متفاوتی داشته باشند. مثلاً شخص الف از شخص ب بهتر پیانو می‌زند ولی آشپزی‌اش بدتر است. حالا بگذریم که همین زمینه‌ها هم خیلی وقت‌ها دقیق نیستند. مثلاً خیلی سخت است بشود بین دو استاد موسیقی معلوم کرد کدام بهتر پیانو می‌زند، یا آشپزی خوب چیزی است که به ذائقه‌ی افراد بسیار مربوط می‌شود.

ولی آنچه مذموم است این است که کسی فرد دیگری را من‌حیث‌المجموع از خودش پایین‌تر ببینید. اگر چنین مرتبه‌های کلی‌ای وجود داشته باشد، علمش نزد خداوند است و نه ما. بنابراین ما نمی‌توانیم بگوییم که قطعاً ما از فلان فرد انسان بهتر هستیم، یا خدا از ما راضی‌تر است و ... . آن‌چه که به ما سفارش شده این است که به دیگران حسن ظن داشته باشیم و از قصورها و تقصیرهای خود ترسان باشیم تا خودمان را بهتر از بقیه‌ی خلایق نبینیم.

اگر باب این‌گونه مقایسه‌ها باز شود، شما می‌گویی من از تو بهترم، و من در پاسخ می‌گویم من از تو بهترم، و هر دو هم خودمان را عالم می‌دانیم و دیگری را جاهل. مرتبه‌ی حقیقی انسان‌ها نزد خداست و بس. پس ما نباید از دیگران عیب‌جویی کنیم و به خود غرّه شویم.

اونچه من بهش علاقه دارم مختصرگویی هست و نه چندان پیچیده صحبت کردن، شاید هم استعداد طویل‌نویسی ندارم امّا پاسخم اینه:

هرگز هیچ عقل سلیم و نفس سالمی نمی‌تونه منکر بشه که جایگاه دانایی بالاتر از نادانی نیست ولی عقل محدود و نفس امتحان پس‌داده ی من یادم داده تشخیص انسان ِ دانا از انسان ِ نادان کاری سخت و ظریف هست چون لایه‌های وجودی آدمیزاد رو شناختن و برآیند گرفتن میزان درک کامل از همه افق‌های روحی،جسمی،روانی و... آدم‌ها داره.

بستگی داره آدم چه‌قدر به کیل و سنگ محک خودش در تمیزدادن افراد مطمئن باشه وگرنه بدیهیه خوبی فضیلتی داره که بدی نداره.

۲۴ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۵۴ فاطمه نظریان

سلام

به آقای زلفی؛

من از آقای بابایی جز نوشته‌های نه چندان زیادی و کانال تلگرامی‌شان و برخی صوت‌ها و فیلم‌هایشان و همچنین گزارش‌های دوستی صادق از شاگردی چند ساله پیش ایشان شناختی ندارم. همه این‌ها هم از ایشان فردی محترم و آزاده در ذهنم شکل داده. زمانی هم که خبر مرگشان را شنیدم بسیار ناراحت شدم.

گذشت و آمدم اینجا. دیدم کسی بلند بلند می‌گوید حواستان باشد که ایشان اینگونه نبوده‌اند و آنگونه بوده‌اند. بر چه اساسی آن فرد مجاز است که تصورات من و دیگرانی را از شخصی که نه لطمه‌ای به ما زده و نه قرار است لطمه‌ای بزند و چه بسا نوشته‌هایش موجب آگاهی ما شده است را تغییر بدهد؟    

۲۶ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۰۱ میثم علی زلفی

 به ۲ نکته بسنده می کنم و از این بحث می گذرم.

۱- در تعالیم دین قضاوت مبتنی بر ظاهر٬ متن و روایات فراوانی دارد. منتهی قضاوت بر اساس ظاهر برای تنظیم روابط اجتماعی است و نه تعیین جایگاه افراد در نزد پروردگار. (در این مورد هم مطالبی هست که از آن می گذریم)

به عنوان مثال زن گرفتن٬ دختر دادن معامله کردن رفت و آمد و ... با شراب خوار ممنوعیت ها و محدودیت هایی دارد. حالا این شراب خوار از فلان آدم مذهبی بهتر است یا نیست در نظر شما؛ مهم نیست. ملاک تعیین محدودیت های اجتماعی برای چنین فردی (یعنی شراب خوار) است که بیان شده است. البته برای بد اخلاق بد دهان بد زبان ربا خوار و همه ی جرایم و گناهان محدودیت های خودش تعیین شده است...

بنابر این قضاوت کردن افراد به معنای سنجیدن جایگاه آنها در نزد پروردگار نیست. بلکه نشان دادن جایگاه اجتماعی و میزان اجازه تاثیر گذاری آنها در روابط اجتماعی است.  فلذا برای شراب خوار باید همانقدر جایگاه لحاظ کرد که لحاظ شده است. نه بیشتر و نه کمتر. (و صد البته مشخص کردن جایگاه اجتماعی سایر افراد که جرمی هم ندارند و اتفاقا انسان های خوبی هستند نیز وجود دارد)

 

۲- با توجه به بند یک معلوم شد که بنده به دنبال قضاوت جایگاه الهی ایشان نبوده و نیستم. (هر چند تعیین چنین جایگاهی نیز امکان دارد که البته در توان هرکسی نیست و بحث ما نیز نبوده و نیست و البته اینکه ما جایگاه کسی را حدس بزنیم ولی خداوند از در فضل و کرم با او برخورد کند نیز منافی حدس ما نیست)

به هر حال بخاطر لاف و گزاف هایی که در مورد ایشان در حال انجام بود (نه در این وبلاگ) تصمیم گرفتم مطلبی بنویسم تا جایگاه اجتماعی ایشان در حدی که بنده دریافت کرده ام  و به واقع نزدیک تر است و به نظرم می رسید درست است باقی بماند. جایگاهی در حد یک نویسنده. (به خاطر موانست با ایشان و شاگردی شاگردان سر سخت ایشان و حضور ایشان در قم و مخالفت قاطبه شاگردان ایشان با تفکرات و منش او و ... و البته اعتراف همگی آنها به توانمندی ایشان در نویسندگی) 

نویسنده ی حال خوب کن. (البته برای مخاطبان خودش) و حال خراب کن (برای بسیاری از مخاطبان خودش)

خانم نظریان (آقای بابایی را تشبیه نمی کنم قصدم مثال برای جواب است) اگر شاگرد شما در خیالات خودش فکر می کرده که یک قاتل جانی فردی مهربان است و با او مانوس بوده و شما او را آگاه کنید که تصورش غلط بوده است. آیا شاگرد شما می تواند شما را متهم کند که شما به خاطر بیان واقعیت و تعیین حدود و بیان ویژگی واقعی افراد به بنده لطمه زده اید. هر گز چنین اجازه ای ندارد. چرا که جوابش واضح است.

جوابش این است که این خود شمایید که با خیال بافی و بی توجهی به واقعیت به خودتان لطمه زده اید و البته بنده با بیان واقع جلوی لطمه خوردن به شما را گرفتم. (بیان واقع در جایی که نفع و ضرری در روابط اجتماعی ندارد جایز نیست بلکه حرام است مثل بیان زندانی بودن پدر در جلوی فرزندان که نه تنها جایز نیست بلکه شاید حرام هم باشد)

به هر حال آگاهی و ... همه مفاهیم مشترک لفظی است که هر کس آن را در چیزی می بیند ولی بنده آگاه کردن را در بیان حدود و  قوانین دین می بینم و اینکه در نظر قوانین شرع هر کس چه قدر و منزلت اجتماعی و چه جایگاهی دارد.

فلذا تعابیری مثل پاکیزگی٬ خیرخواهی ٬ آموزگار مشفق و .... برای بنده بار معنایی دارد که با واقعیت ایشان در تعارض بوده است. چه شما واقع را قبول کنید چه نکنید.

* لظفا در مثال مناقشه نکنید :)) خودتان با مثال بهتر جایگزین کنید ۲ نمره؟

** بنده به هیچ وجه قصد افشاگری نسبت به ایشان را نداشته ام و فقط در حد ضرورت بیان کردم. هرچند صفحات مناظرات بنده با ایشان در خصوصی تلگرام موجود است.

*** بنده هم از شنیدن خبر مرگ ایشان متاثر شدم و البته از خداوند همنشینی با اهل بیت را برایش آروز می کنم.

 

یا حق

پاسخ:
با این نظر شما معلوم شد آن نگاه بالا به پایینی که خانم «مه‌تاب» گفتند را نه‌تنها به مرحوم آقای بابایی دارید، که به بقیه‌ی ما هم دارید.

اوّلاً چه کسی تنظیم روابط اجتماعی دیگران را به‌عهده‌ی شما گذاشته؟ اگر بحث امر به معروف و نهی از منکر است، که شما می‌توانید متنی بنویسید و آرای آقای بابایی را نقد کنید. ما می‌خوانیم و به‌هرحال یا قبول می‌کنیم یا نمی‌کنیم. شما در جایگاهی نیستید که «جایگاه اجتماعی و میزان اجازه تاثیر گذاری ... در روابط اجتماعی» هر فرد را برای بقیه تعیین کنید. هر کسی آن‌طور که به خیر و صلاح خود می‌داند، با دیگران تعامل می‌کند.

ثانیاً مثال دانش‌آموز و معلم اینجا کاملاً‌ بی‌ربط است چون این دو به لحاظ بلوغ عقلی و اجتماعی در جایگاه یکسانی نیستند. به همین دلیل معلم وظیفه دارد در چنان حالتی دانش‌آموز را از مخاطرات احتمالی آگاه کند. ولی چنین رابطه‌ای بین شما با بنده و دیگر خوانندگان این وبلاگ وجود ندارد. شما در جایگاهی نیستید که بتوانید معلوم کنید من و امثال من «با خیال بافی و بی توجهی به واقعیت» به خودمان لطمه زده‌ایم. ما آنقدرها عقلمان می‌رسد که چه چیزی بخوانیم و به کدام استاد رجوع کنیم و نیازی به قیّم فکری نداریم.

ثالثاً شما این همه حرف درباره‌ی عدم صداقت و ... آن مرحوم زدید ولی حتی یک خط نقد بر هیچ کدام از آرایش ننوشتید که ببینیم ایراد شما دقیقاً به چیست. به‌هرحال ما آقای بابایی را از طریق نوشته‌هایش می‌شناختیم و احترامی که برایش قائل هستیم هم از همین طریق به‌دست آمده است. اینکه ایشان در سلوک فردی‌شان چطور آدمی بوده‌اند را نه من و امثال بنده می‌دانیم، نه برایمان اهمیتی دارد که بدانیم. اینکه ایشان به حرف‌های خودش پایبند بوده یا نبوده، درستی یا نادرستی حرف‌هایش را تغییر نمی‌دهد.

پس اگر شما واقعاً‌ نیت آگاه کردن ما را دارید، آثار ایشان را بردارید و به‌صورت منضبط و منظم نقد کنید و در اختیار عموم بگذارید. وگرنه نسبت بد دادن به کسی که دستش از دنیا کوتاه است و امکان دفاع از خود را ندارد، نه شرط نقّادی است، نه شرط دیانت، و نه شرط جوانمردی.
۲۶ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۲۱ میثم علی زلفی

از قضاوت شما  و نگاه بالا به پایینتان متشکرم :))

تنظیم روابط اجتماعی به عهده کسی نیست و کسی بدنبال تعیین آن نیست. آنچه این جایگاه را مشخص می کند دانش افراد نسبت به واقعیت است این واقعیت افراد است که جایگاه آدم ها را مشخص می کند. کسی نمی تواند مانع بیان آنچه به نظر کسی واقع می آید شود. اما می توانید در مقابل واقع و آنچه درست می دانید مقاومت کنید (به انگیزه های مختلف)

به هر حال ایشان بیش از نویسنده ای ادبی نبود و در زمینه ی مساپل دینی حرفی نداشت یا شاید بهتر است بگوییم حرف جدیدی برای گقتن و نقد ندارد همه یا تقلید از مولوی است و یا حرف های اندیشمندان غربی است که نقد های آن فراوان است و نیاز به نقد مجدد بنده نیست.

* همه موقع نوشتن نیت آگاه کردن دارند نکند شما واقعا قایل به نوشتن برای نوشتن هستید. یا خواندن برای خواندن و ....

همین متنی که از بابایی نوشتید حقی است که برای خودتان قایل شده اید و به هر دلیلی با آن تصمیم گرفتید دیگران را نسبت به وجود کسی با گرایش خواست و تفکر خاصی اگاه کنید. (هرجوابی در چرایی این آگاهی دادید در پاسخ به پرسش از بنده بدهید همان دلیل آگاه کردن بنده نسبت به حقیقت وجود این شخص است)

عجیب شده اید!!!!!

پاسخ:
گویا کامنت بنده را دقیق نخوانده‌اید. من به اینکه خواسته‌اید دیگران را آگاه کنید ایراد نگرفتم. ایرادم به روش شما بود. وگرنه صرف داشتن نیت آگاهی رساندن به دیگران خیلی هم خوب است.

دوباره تکرار می‌کنم که روش آگاهی‌بخشی شما به سه دلیل غلط است: اوّلاً این‌طور القا کرده بودید که درصدد مشخص کردن «جایگاه اجتماعی و میزان اجازه تاثیر گذاری ... در روابط اجتماعی» هر فرد هستید، که عرض کردم چنین جایگاهی ندارید.

ثانیاً روش شما (که رابطه‌ی خودتان با دیگران را مثل رابطه‌ی معلم و شاگرد می‌بیند) بر این امر استوار است که آنچه شما می‌گویید واقعیت است (چنان که در این کامنت باز هم تکرار کرده‌اید) و آنچه ما می‌گوییم خیال‌بافی و بی‌توجهی به واقعیت است. عرض کردم که این‌طور نیست.

ثالثاً عرض کردم که اگر واقعاً قصد آگاهی بخشی دارید، متن‌های مرحوم بابایی را بردارید و نقد کنید و در اختیار عموم بگذارید. وگرنه خفیف جلوه دادن میراث فکری یک فرد و او را بی‌صداقت خواندن، نه اسمش نقد است و نه آگاهی بخشی.

این روش شما برای من یادآور مباهته است. البته هرگز قصدم این نیست که بگویم شما از قصد چنین کاری می‌کنید، ولی لااقل به لحاظ شکلی، شباهت‌ وجود دارد.
۲۸ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۸ میثم علی زلفی

توصیه می کنم تمامی کامنت های بنده را از ابتدا بخوانید تا بر قضاوت خودتان و پیش داوریتان نسبت به متون آگاه شوید.

 

تشکر از وقتی که گذاشتید

پاسخ:
من هم از شما ممنونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی