خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

زندگی؛ حاشیه‌ای بر روایت مشکاتیان

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۱۳ ق.ظ

شروع قطعه با ناقوس مرگ است که چندباری با هیبت تمام رعشه بر جانمان می‌اندازد. همه ساکتند؛ در مقابل مرگ کسی جسارت دم زدن ندارد. تا اینکه سنتور شروع می‌کند به نواختن. پشت زمینه هنوز صدای ناقوس به‌گوش می‌رسد. سنتور ژست روایت کردن گرفته. معلوم است قرار است برگردیم، به پشت سر نگاه کنیم و ببینیم چه گذشته. پس از چند ثانیه نوای ناقوس در صدای روایت سنتور گم می‌شود. سایر سازها به کمک آمده‌اند.

یک آغاز هیجانی شاد. تنبک و سنتور در میانه‌اند و حتی نی هم می‌خندد. روایت کمی پیچ و خم دارد ولی روی‌هم‌رفته معلوم است همه از تولد نوزاد مسرورند. سازها رقصی باشکوه ترتیب داده‌اند. تا اینکه پس از مدتی به آهستگی و ‌ظرافت، زمینه‌ی داستان تغییر می‌کند. دیگر از آن شادی اولیه خبری نیست ولی آن‌طور که معلوم است همه‌چیز مرتب پیش می‌رود. آوای نوجوانی را می‌شنویم و رشد سریع و بالندگی را. کمانچه خبری آورده. چند ثانیه گفتگوها ادامه می‌یابد تا اینکه لحظه‌ای دعوا بالا می‌گیرد و ناگهان همه ساکت می‌شوند؛ تنبک چند لحظه‌ای به‌تنهایی میدان را دست می‌گیرد، درحالی‌که صدایش هر لحظه ضعیف‌تر از پیش است.

غمی بزرگ شروع شده. این نه فقط از لحن صدای سازها، که از زدن ناقوس مرگ معلوم است. همه‌چیز کند پیش می‌رود. جوان ما غمگین است، و نی میدان را دست گرفته و از غمی سخت برایمان می‌گوید: جوان عاشق شده.

ناگهان زندگی شیرین می‌شود. معلوم است به وصال رسیده. همه‌ی سازها به‌هیجان آمده‌اند. صدا به صدا نمی‌رسد. سنتور از همه خوشحال‌تر است و آن وسط سرخوشانه می‌رقصد. اندک اندک ولی ریتم باز کند می‌شود. انگار باز همه‌چیز تکراری شده. سازها یک جمله‌ی تکراری را مدام می‌زنند. صدای ناقوس مرگ که مدتی در میان صدای سازها گم شده بود، دوباره به گوش می‌رسد. فضا آماده شده برای شعر حافظ: «یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟» همه ناگهان سکوت می‌کنند. مرگ داستانش را تعریف کرده.

مقدمه‌ی بیداد

۹۹/۰۱/۰۲

نظرات  (۲)

زیبا بود!
روایتت شبیه نقاشی‌کشیدن باب راس بود و همین‌طور یاد حکایتی هم افتادم: بزرگی میره به نمایشگاه نقاشی فردی. از نقاش راجع به یه تابلوش شروع به سؤال و جواب میکنه که توی اون کلبۀ اون پشت کی زندگی میکنه چند تا بچه داره؟ ... نقاش عصبانی میشه و با خودش میگه این چیزا چه ربطی داره به نقاشی من؟ پرسنده از حالت نقاش حالشو میفهمه و میگه همین دیگه اگه برای این سؤالا جواب داشتی حالا نقاشی‌ات زنده‌ بود. 
چه خوبه چیزها رو بر یه روایت داستانی سوار کرد یا یه روایت داستانی از توش کشید بیرون. حداقل لجظاتیو شیرین میکنه. 

پاسخ:
موسیقی (البته نه هر موسیقی‌ای) رو روایت‌وار شنیدن به‌نظرم به فهم بهتر موسیقی کمک می‌کنه. احتمالاً این رو میشه به بقیه‌ی هنرها هم تسرّی داد، مثل نقاشی که گفتی.
۱۷ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۴۴ میثم علی زلفی

انسان موجودِ اهل نسیان٬ همیشه در حال خود فراموشی و فرار از واقعیت هاست.

وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (19/حشر)

و مانند آن کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان ببرد و ایشان همان فاسقانند (المیزان ج ۱۹ ص ۳۷۲)

 

اصولا مرگ به عنوان یک واقعیت گره خورده با زندگی انسان حقیقتی قراموش نشدنی است. اما زیست فاسقانه سعی در فراموشی آن دارد.

یا حق

پاسخ:
جالبه که فراموشی خدا رو در رابطه‌ با فراموشی مرگ می‌دونید. موافقم که این‌ها با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند، شاید حتی یک چیز باشند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی