خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۱۳۹۸—۲۰۱۹

يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۱ ق.ظ

اینکه آیا طرفین یک رابطه‌ی احساسی مجاز به داشتن رابطه‌ی احساسی دیگری هستند یا خیر، تصمیمی است که باید بین همان دو طرف رابطه گرفته شود، و اگر طرفین به دین و مسلک خاصی معتقد باشند (مثلاً‌ مسلمان باشند) طبعاً ملاحظات آن را هم در تصمیمشان در نظر می‌گیرند. از این نظر، ممکن است بعضی از خانم‌های مسلمان بخواهند این حق را به همسرشان بدهند که با خانم(های) دیگری ازدواج کند. چیزی که باید به آن توجه کنیم این است که دادن چنین حقی، نه از ملزومات شریعت است و نه از ملزومات طبیعت.

برعکس، این‌قدر معلوم است که اکثر خانم‌های جامعه‌ی امروز ایران، در روابطشان انحصارگرایند، و این موضوعی است که مردان—خوش داشته باشند یا نه—باید به آن احترام بگذارند. اگر مردی خواستار رابطه‌ی همزمان با چند خانم است، باید این روابط را با خانم‌هایی داشته باشد که با این نحوه‌ی رابطه راحت باشند. تحت فشار گذاشتن خانم‌های مسلمان، به‌نام دین و به‌بهانه‌ی امر خداوند، برای رضایت دادن به ازدواج دوباره‌ی شوهر، چیزی جز سوء استفاده از دین برای ارضای حس تنوع‌طلبی جنسی نیست.

کاملاً ممکن است که کسی خود را مسلمان بداند و ازدواج چندباره‌ی مردان را (با استاندارد اخلاق امروز جامعه) غیر اخلاقی بداند. همان‌طور که ممکن است که کسی خود را مسلمان بداند و برده‌داری را (با استاندارد اخلاق امروز جامعه) غیر اخلاقی بداند. جواز ازدواج چندباره‌ی مردان و برده‌داری، به‌راحتی از متن قرآن و فقه اسلامی قابل برداشت است، ولی این جواز شرعی نه‌تنها مسلمانان را ملزم به پذیرش این دو موضوع نمی‌کند، بلکه همیشه این امکان وجود دارد که چنین جوازهایی را به حکم اخلاق (که مهم‌تر و بالاتر از فقه است) باطل کنیم.

آن کسانی که از میان همه‌ی احکام معطل‌مانده‌ی الهی، انگشت تأکید بر «ازدواج مجدد» گذاشته‌اند و برنمی‌دارند، اگر پافشاری‌شان از روی ناآگاهی است نافهمند و اگر آگاهانه است خائن‌اند. زنان مسلمان را آگاهانه در دوراهی «سرکشی از امر خداوند» یا «پاگذاشتن بر عواطف و احساسات» گذاشتن، ضربه‌ی خائنانه‌ای به دین خداست.

۹۸/۰۸/۱۲

نظرات  (۱۰)

۱۴ آبان ۹۸ ، ۱۹:۰۰ پلڪــــ شیشـہ اے

بدم میاد ...

این همه پسر مجرد هستن که سودای ازدواج دارن، یکی به اونا برسه، خانم ها هم مشکل شون برطرف میشه.

پاسخ:
متأسفانه مشکل این حضرات در فهم ریشه‌ی مشکل است. برای همین راه‌حل‌های نامربوط و بی‌حساب می‌دهند.

برخورد رهبر با این مسئله جالب بود، که حتی گفته بودند اگر یکی از افراد مسئولین دفتر و بیت ایشون زن دوم بگیرد باید اخراج شود!

پاسخ:
نمی‌دونم چه تبیینی برای اختلاف بین فتواشون به عنوان مرجع تقلید و این دستور وجود داره.
۱۰ آذر ۹۸ ، ۲۲:۲۸ میثم علی زلفی

فیزیک می تواند فوق و بالاتر از شیمی باشد؟؟؟

هر علمی موضوعی دارد این از ساده ترین مسایل علم است

اخلاق و فقه اگر یک علم نباشند دو علم کاملا بیربط به هم در مسیله مطرح شده شماست

رضایت و عدم رضایت جامعه فقط بستر اجرای حکم است. نه اثبات کننده حکم

البته اگر اسلام را با نگاه فلسفه غرب تحلیل کنیم اثبات احکام اسلام نیز باید از بستر جامعه باشد که این یعنی با ادبیات انگلیسی متون ترکی را بخوانیم یعنی نفهمیدن صد در صد دین و خروج روشی و خوانشی دین

پیشنهاد می کنم مستند ایکسونامی رو ببینید

برنامه جهان آرا هم مصاحبه ای با کارگردان و تهیه کننده دارد.

 

وقتی به صورت کاریکاتوری دین را بفهمیم ازدواج مجدد مردان می شود تحمیل عواطف

انسان موجود الم و لذت است. و مبتنی بر اینها تصمیم میگیره. تصویر احکام نیز همینگونه است. توضیح الم ها و تبیین لذت ها

خیلی جاهاست که انسان تبیین ها را دوست ندارد اما خودش را با آن واقعیت تطبیق می دهد.

البته در منطق دگر اندیشان واقعیتی وجود ندارد.

 

 

پاسخ:

می‌توانیم علوم را بر مبنای اهمیت، کارکرد یا هر چیز دیگری طبقه‌بندی کنیم چنان‌که خیلی‌ها چنین تقسیم‌بندی‌هایی را کرده‌اند. چیز جدیدی نیست. مثلاً می‌توانیم بگوییم ریاضیات از فیزیک بنیادی‌تر است از این بابت که ریاضیات به فیزیک نیازی ندارد ولی فیزیک به ریاضیات محتاج است. اکثر متکلمین شیعه حسن و قبح عقلی را قبول دارند، و از اینجا می‌شود نتیجه گرفت که برای آنها اخلاق مهم‌تر از فقه است. بحثش البته طولانی است که بگذریم.

من که نگفتم ازدواج موقت حکم اسلام نیست. گفتم حکم اسلام است همان‌گونه که برده‌داری حکم اسلام است. ولی از اینکه فلان موضوع حکم اسلام است نتیجه نمی‌شود که مسلمانان موظف هستند آن را بدون قید و شرط بپذیرند. همان‌طوری که شما امروز نمی‌پذیری که برده‌ی کسی دیگر باشی، یک خانم مسلمان می‌تواند نپذیرد که همسرش مجدداً ازدواج کند. این عدم پذیرش چیزی از مسلمانی او کم نمی‌کند. در عین حال، اگر خانمی تمایل دارد که همسرش ازدواج موقت کند، می‌تواند این اجازه را به او بدهد. کسی جلوی ازدواج مجدد را نباید بگیرد.

ارتباط بقیه‌ی مطالب شما به بحث  برای بنده روشن نبود.

۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۴:۲۱ میثم علی زلفی

چه کسی راجع به ازدواج موقت صحبت کرد و کجای نوشته ام این را می فهماند؟؟

ازدواج موقت یک امر اضطراری است

پذیرش احکام توسط مسلمان امری سلیقه ای نیست که یکی را بپذیرد یکی را نه

اسلام یک بسته است «افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»

رضایت به ازدواج دوم مرد از حقوق زنان نیست اگرچه بنابر حکم ثانویه این کار می شود

حق در جایی است که تکلیفی مطرح است. حق زن نفقه است در مقابل تمکین

در میان این همه درسی که خوانده ام تکلیفی بر کردن مرد نمی بینم که حق اجازه  ازدواج مجدد را برای زن ثابت کند. تا در نتیجه مدعای شما را ثابت شده بدانم

 

 

نسبت حسن و قبح عقلی با اخلاق چیست؟؟

چه ربطی بین این مسیله و بالا دست بودن آن دارد

شما هر عملی را نام ببرید یا واجب است یا حرام یا مباح یا مستحب و یا مکروه

اینکه شما می گویید اخلاق می گوید یعنی اخلاق آن را واجب می داند یا اینکه بهتر است انجام شود

اگر جوابتان واجب می داند باشد. این تازه اول کلام است که اخلاق چگونه چیزی را واجب می کند حال آنکه در حیطه علم اخلاق نیست. و اصلا صحبت از وظایف مربوط به علم فقه است.

اگر بگویید بهتر می داند. این بهتر بودن همان مستحب فقهی است. اخلاق از مستحب بودن به آن رسیده فلذا فقه فوق اخلاق است

 

در مورد حسن و قبح هم بدانید علما اگرچه حسن و قبح عقلی را قبول دارند اما نزدیک به ۱۰۰ درصد احکام و وظایف مسلمانان را از طریق آیات و روایات و... استخراج می کنند و تمسکی به عقل به این نحوی که مد نظر شماست نمی شود.

 

برادر عزیز ادراک عقل از حسن وقبح ربطی به ارتباط اخلاق و فقه ندارد. چرا که هم فقه و هم اخلاق از این ادراک عقل بهره می گیرند. و این ابزار منحصرا در اختیار اخلاق نیست تا فقه مجبور باشد از اخلاق در تنقیح احکامش استفاده کند

 

ضمن اینکه اصلا موضوع علم اخلاق وظایف نیست!!! بلکه چگونگی انجام آن وظایف است. یعنی مابعد از مشخص شدن وظایف تازه سراغ آن می رویم

پاسخ:
ببخشید اشتباهی به جای ازدواج مجدد نوشته بودم ازدواج موقت. منظورم همان ازدواج مجدد بود.
ببینید حرف من خیلی ساده است. می‌گویم اگر مردی می‌خواهد با چند خانم ازدواج کند، باید همان اول اعلام کند، نه اینکه با یک نفر ازدواج کند، بعد او را در فشار بگذارد که می‌خواهم ازدواج مجدد کنم. همه‌ی حقوق و تکالیف در فقه خلاصه نمی‌شود که شما می‌گویید نفقه و تمکین. شما که خودت ازدواج کرده‌ای با نفقه و تمکین به تنهایی می‌شود زندگی را چرخاند؟ زندگی مشترک کلی ظرایف دیگر دارد. تازه بگذریم از اینکه خیلی از خانم‌ها خودشان کار می‌کنند و نفقه نمی‌گیرند، تمکین به آن معنی هم نمی‌کنند. ولی زندگی مشترک خوبی دارند. وارد این بحث نمی‌شوم.

شما از اول تا آخر رساله را ورق بزنید بابی درباره‌ی حرام بودن حسادت یا تبختر یا حلال بودن شجاعت و راستگویی داریم؟ همه‌چیز را به حلال و حرام فقهی خلاصه نکنید. بله، اخلاق هم درباره‌ی اینکه چه کار باید بکنیم و چه کار نباید بکنیم حکم دارد ولی نه در قالب حلال و حرام و ... . حکمش هم از فقه مهم‌تر است به دلیل حسن و قبح عقلی.

حسن و قبح عقلی یک موضوع کلامی است. فقهی نیست که شما می‌گویید ۱۰۰ درصد احکام از طریق آیات و روایات استخراج می‌شود. حسن و قبح عقلی می‌گوید خوبی و بدی بعضی از امور (مثلاً بدی دروغ‌گویی و خوبی راستگویی) از طریق عقل مستقلاً فهمیده می‌شود و انسان‌ها قبل از اینکه دیندار باشند به حکم عقلشان اخلاق‌مدار هستند. خدا هم همین حکم عقل را تأیید کرده و طبق آن عمل می‌کند برای همین یکی از اصول دین برای ما عدل است، ولی برای اشاعره نیست. چون آنها به حسن و قبح شرعی باور دارند و می‌گویند هرچه شریعت بگوید همان خوب است. اگر خدا می‌گفت دروغ بگویید دروغ‌گویی خوب میشد. ولی شیعه می‌گوید چون راستگویی خودش مستقلاً خوب است خدا به آن دستور داده.

حالا چه استفاده‌ای از این موضوع می‌شود؟ اینکه شریعت باید با اخلاق منطبق باشد. یعنی اخلاق اصل است و شریعت باید خودش را با اخلاق چک کند. هرجایی حکم شرع با حکم اخلاقی عقل مخالف باشد (مثلاً اگر کسی این استنباط شرعی را داشته باشد که راست‌گویی حرام است) حکم اخلاق باید مبنا قرار بگیرد. این‌ها جزو مقدمات کلام شیعه است.
۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۷:۲۳ میثم علی زلفی

الآن متوجه خطای ذهنی شما شدم

در نظر شما فقه مساوی رساله است حال آنکه رساله احکام مبتلا به و در معرض نظر مردم است نه همه احکام

بله این اشکال شاید وارد باشد که مردم به نسبت نیازشان آیا کتاب یا محل مناسبی برای درک سایر وظایفشان دارند؟یا خیر که این مسئله فعلا محل بحث نیست

 

برادر عزیز به چند نکته توجه می دهم که شاید مفید باشد:

۱- اگر قرار است اخلاق علمی جدای از فقه باشد باید موضوعش و یا مسائلش با فقه فرق کند. اگر موضوع اخلاق را وظایف و تکالیف مکلفین به نسبت خدا و خلق و طبیعت و خود بدانید. دیگر در مورد علم فقه صحبت می کنید نه اخلاق

۲- رساله مساوی فقه نیست. و کتبی که از عنوان اخلاق در نامشان استفاده می کنند اما وظایف مکلفین را می گویند کتب اخلاقی نیستند. و این یک نوع مغالطه است.

۳- انسان ها از جهت های مختلفی نسبت به هم ممکن است وظیفه داشته باشند با آمدن وظیفه حقی هم اثبات می شود. وقتی زن تامین نیاز مرد را به عنوان یک وظیفه پذیرفت مرد هم متعهد می شود که مخارج زندگی آن زن را بپردازد. از او محافظت کند و ....

با عقد ازدواج زن و مرد به یکدیگر تعهدهایی می کنند که حقوقی را برای طرفین اثبات می کند. این تعهدات در متن عقد نامه آمده است. خود انسان ها نیز می توانند تعهدات دیگری نیز اضافه کنند اما این تعهدات باید ۲ ویژگی داشته باشد:

۱) با حقیقت و علت  آن عقد مخالف نباشد. مثل اینکه زن شرط کند ازدواج به شرط عدم تمکین.

۲) با شرطی از شروط و احکام شارع تعارض نکند و حقی از حقوق دیگری را نقض کند. مثل اینکه شرط کند مرد حق ندارد ۴ زن بگیرد. اما زن می تواند شرط کند که در صورت ازدواج مجدد وکالت برای طلاق داشته باشد.

 

بنابر این با عقد ازدواج تعهدات فراوانی بر گردن دو نفر می آید که از باب نمونه یکی را گفتیم

اما انسان ها می توانند از جهات دیگری نیز به هم تعهد داشته باشند و در نتیجه حقوق و تکالیفی پیدا کنند. اما باید بدانیم که اصل بر این است که انسان ها نسبت به هم تعهدی ندارند و لذا حقی ندارند مگر اینکه شارع تکلیفی را بر گردن آنها گذاشته باشد و یا خودشان به چیزی متعهد شده باشند.

حق ازدواج مجدد از حقوقی است که شارع به هر دلیلی برای مردان در نظر گرفته است و مناط این حکم قابل کشف نیست تا بتوان حسن و قبح آن را با عقل درک کنیم و لذا آن را رد یا قبول کنیم

فلذا با یک قاعده بالا دست که حکیم کار قبیح انجام نمی دهد همان کاری که شارع فرموده را حکم می دانیم.

البته اگر بتوان علت و مناط حکم را در نظر شارع کشف کنیم می توانیم نسبت به حسن وقبح آن نیز قضاوت کنیم

 

برادر عزیز به عنوان محصل مقطع دکتری فقه و اصول به شما می گویم به کار گیری حسن و قبح عقلی در صحت سنجی احکام یا غیر ممکن و یا بسیار نادر و مشکل است.

ضمن اینکه باید عرض کنم موضوع علم اخلاق چگونگی انجام افعال است. یعنی وقتی حسد حرام است چگونه از حسد دوری کنیم! نیکی به پدر مادر واجب است. این نیکی را چگونه و با چه روشی محقق کنیم و....

بنابر این به قول طلبه ها « ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد»

آنچه شما قصد می کنید اخلاق نیست و آنچه اخلاق است شما قصد نکردید. فلذا ادعای فوقانیت اخلاق بر فقه باطل است.

پاسخ:
موضوع هر دو علم فیزیک و شیمی طبیعیت است، ولی دو علم مختلف هستند. پس علی‌رغم سخن شما ممکن است دو علم یک موضوع داشته باشند.
علم فقه را اینطور تعریف کرده‌اند: علم به احکام شرعی فرعی از ادله تفصیلی آن. از همین تعریف تفاوتش با اخلاق روشن می‌شود: علم اخلاق عقلی است و فرعی هم نیست، چون شما فروع دین را ببینید هیچ کدام موضوع اخلاقی نیست. البته که در آیات و روایات هم توصیه‌های اخلاقی هست ولی آنها از جهت تأیید حکم عقل هستند وگرنه مستقلاً و بدون تأیید عقلی مبنای اخلاق قرار نمی‌گیرند.
ضمن اینکه توجه داشته باشید که با این تعریف موسع شما از فقه، آیین‌نامه‌ی دانشگاهی که در آن تحصیل می‌کنید هم جزو فقه به حساب می‌آید، چون درباره‌ی وظایف دانشجویان و اساتید در آن نوشته شده. یا حتی آیین‌نامه‌ی راهنمایی و رانندگی و ... . اینطور نیست که هرجایی حقوق و وظایف انسان‌ها ذکر شده باشد مطلب فقهی باشد.

با بقیه‌ی حرف‌های شما هم به‌طور کلی موافق نیستم. ولی فعلاً فرصت ورود به جزئیات نیست. پیشنهاد می‌کنم این کتاب را مطالعه کنید:
دین در ترازوی اخلاق، نوشته‌ی ابوالقاسم فنایی
اگر نخواستید بخرید، فایل pdf اش در سایت‌های دانلود کتاب هست.
۱۲ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۷ میثم علی زلفی

خیلی تعجب کردم از جواب شما انتظار نداشتم

وحدت موضوع در علوم؟؟؟؟ :((

روانشناسی ، پزشکی و روانپزشکی و .... هم موضوعشان انسان است!!!!

پس حیثیت های تقسیم کجاست؟؟ یعنی به این توجه ندارید که هر علم از حیثی به انسان نگاه کرده

 

مفهوم کلمه حکم را اگر در تعریف می دانستید چنین حرفی نمی زدید

فقه علم بالا دستی در روابط اجتماعی است. علم ناظر است. همه متشرعه در تمامی عقود و آیین نامه ها و رفتارها و ارتباط هایشان نیازمند حکم و دانستن حکم آن کار هستند

 

خیلی نوشته بودم اما بی خیال...

پاسخ:
خب شما که دارید جواب خودتان را می‌دهید. اول گفتید چون فقه موضوعش وظیفه‌ی مکلف است اخلاق نمی‌تواند همین موضوع را داشته باشد، الان دارید مثال می‌زنید از رشته‌هایی که موضوعات یکسان دارند ولی حیثیت‌های تقسیم مختلفی دارند. فرق فقه و اخلاق هم همین است که با وجود موضوع یکسان، از حیث‌های متفاوتی به انسان نگاه می‌کنند.
۱۳ آذر ۹۸ ، ۲۲:۵۸ میثم علی زلفی

ما هم از همان اول گفتیم آن حیثیتی که شما برای اخلاق لحاظ کردید همان حیثیت موضوع فقه است داداش جون یعنی وظایف مکلفین و انسان ها

ضمن اینکه آن موضوع واحد که ما گفتیم،موضوع واحد علوم نیست داداش جون موضوع سوال اندیشمندان است. آنچه سوالات و پاسخ ها را دسته بندی می کند و در یک علم قرار می دهد موضوع آن علم است. که باید متفاوت باشد

مثلاً درباره انسان سوالات متعددی پرسیده شده و جواب داده شده

یک آدم بیکاری :)) آمده اینها را توسعه داده یا دسته بندی کرده مثلاً سوالات مربوط به صحت و سلامت بدن را یکجا جمع کرده شده علم طب که موضوعش صحت و سلامت بدن است و .... سوالات مربوط به رفتار و واکنش ها شده رفتارشناسی (روانشناسی معروف)

 

برای مطالعه بیشتر درباره موضوع علوم به مقدمات کتب مربوطه رجوع شود. در رسائل شیخ انصاری و کفایه آخوند صفحات اول کتاب بحث از موضوع علوم
 

با نهایت احترام می گویم گاهی وقت ها نباید فکر کرد بلکه باید بر اساس اصطلاحات و قراردادها سخن گفت. فلسفه علوم و اصطلاحات همین است.

پاسخ:
خب بر اساس این تعریفی که شما می‌کنید اساساً چیزی به اسم اخلاق نداریم. اگر هم داشته باشیم یک شاخه از فقه است. این تعریفی است که من نمی‌توانم بپذیرم. ولی متأسفانه الآن فرصت برای مباحثه درباره‌ی این موضوع ندارم. طی دو هفته‌ی آینده باید دو مقاله بنویسم که از قضا موضوع یکی‌اش هم اخلاق است. این بحث بماند برای بعد ان شاء الله.
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۵ میثم علی زلفی

این تعریف من از علوم نیست. تعریف آکادمیک و علمی علوم است.

امروز مقالات فراوانی نوشته می شود تا ثابت کند موضوع اخلاق چیست!

به هر حال علم اخلاق به بررسی چگونگی تحقق رفتار انسان و حصول آن می پردازد.

مثلاً فقه می گوید وظیفه مکلف نسبت به غیبت چیست؟ فارغ از اینکه چگونه این فعل در خارج محقق شود یعنی غیبت نکنیم.

پس فقه می گوید غیبت حرام است.

اخلاق می گوید راه غیبت نکردن مثلاً توجه دادن گوینده به غیبت، دفاع از کسی که از او غیبت شده و یا ترک جلسه است.

فقه در همین راهکارها گزاره دارد. یعنی از نظر فقه انجام برخی از این راهکارها واجب و انجام برخی مستحب و برخی دیگر مثلاً مکروه است.

کار دیگر اخلاق بیان ترتیب رسیدن به اخلاقیات است که فقه نوعا در مورد آن ساکت است یعنی چگونه و با چه نظمی واجب و حرام ها و مستحب و مکروه ها انجام و ترک شود. این همان نظم یا نظام اخلاقی است.

 

شاید اگر به این نکته توجه کنید راهگشا باشد.

یکی از تفاوتهای نگاه شیعه به اخلاق با نگاه غرب به اخلاق در این مطلب است که واجبات و محرمات رفتار و همچنین مستحبات و مکروهات در شیعه ذیل فقه قرار می گیرد و اخلاق چگونگی تحقق رفتار را بررسی می کند. اما در غرب واجب و حرام ذیل قانون و مستحب و مکروه ذیل اخلاق جمع می شود.

با همین نگاه حقوق که برگرفته از فقه است فقط دارای بخش واجبات و محرمات فقه می شود. و رساله ها نیز آنچه ضروری است را بیان کرده اند نه همه آن.

 

به هر حال تشکر از شما.

نوشتید خوشحال میشم بتونم بخونم و نظر بدم!!

 

 

پاسخ:
به‌خاطر تأخیر زیاد در جواب دادن عذرخواهی می‌کنم. نمی‌خواستم جواب سرسری بدهم و فرصتم هم کم بود.

چیزی که من متوجه شدم این است که شما جنبه‌ی نظری اخلاق را کلاً در نظر نمی‌گیرید، یا آن را به فقه حواله می‌دهید. نتیجه‌ی این طبقه‌بندی مغشوش این می‌شود که اخلاق می‌شود تابع فقه. یعنی فقه می‌گوید غیبت حرام است و تازه اخلاق باید دستورالعمل بدهد که راه عملی احتراز از غیبت چیست. ولی این طبقه‌بندی شما به دو دلیل غلط است: اوّلاً‌ فقه (به معنی مصطلح آن و نه تعریفی که شما ارائه می‌کنید) ربطی به غیبت ندارد. تقسیم‌بندی‌های مختلف ابواب فقه را در نظر بگیرید؛ طبق کدام دسته‌بندی غیبت مبحثی فقهی می‌شود؟ و تحت کدام باب فقهی قرار می‌گیرد؟ این لینک را ببینید. تقسیم‌بندی‌های مختلف را ارائه کرده. هیچ کدام از این تقسیم‌بندی‌های جایی برای غیبت (و سایر امور اخلاقی) ندارد.
http://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D8%A8_%D9%81%D9%82%D9%87

ثانیاً طبقه‌بندی شما هیچ جایی برای اخلاق نظری ندارد و آن را تحت فقه می‌آورد. با تعریف شما، کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو یک کتاب فقهی است!

نمی‌شود که بگوییم چون ما شیعه هستیم می‌خواهیم سرنا را از سر گشادش بزنیم و اتفاقاً این از تفاوت نگاه ما با نگاه شرق و غرب است. خب شاید حکمتی است که بقیه‌ی جاهای دنیا سرنا را آن‌طور می‌نوازند. ضمن اینکه این چیزی که شما می‌گویید را من تابحال از هیچ‌کدام از متفکران شیعه نشنیده بودم. علم اخلاق با آنچه که سر کلاس درس اخلاق می‌گویند زمین تا آسمان فرق می‌کند. امیدوارم به تفاوت آنها آگاه باشید. پیشنهادم این است که این طبقه‌بندی‌ای که از رابطه‌ی علم فقه و علم اخلاق دارید را به یکی از اساتیدتان ارائه کنید، چون من شک دارم این نظر شما حتی در حوزه هم مقبول باشد.

درباره‌ی اینکه «در غرب واجب و حرام ذیل قانون و مستحب و مکروه ذیل اخلاق جمع می شود» عرض کنم که هر دو ادعای شما اشتباه است. امیدوارم به پیشنهادی که حمید در کامنت بعدی ارائه کرده عمل کنید. قبلاً من هم چند بار شما را به خواندن جدی آثار غربیان دعوت کرده بودم. علاوه بر این، و مهم‌تر از این، پیشنهاد می‌کنم بحث «حسن و قبح عقلی» را در کلام شیعه مفصل مطالعه بفرمایید و بعد ببینید چطور در تضاد کامل با آرای شماست.

مقاله‌هایی که می‌نویسم به زبان انگلیسی است. اوّلی (که تمام شده) بیش از حد جزئی و تخصصی است و گمان نمی‌کنم به کار کسی بیاید. دومی قرار است درباره‌ی اخلاق فرزندآوری باشد. اگر علاقه‌مند بودید بفرمایید تا وقتی تمام شد برایتان بفرستم.

جناب آقای علی زلفی، نوشته‌اید:

"در غرب واجب و حرام ذیل قانون و مستحب و مکروه ذیل اخلاق جمع می شود."

 

پیشنهادی دارم. به مقدمه‌ی متونِ ابتداییِ فلسفه‌ی اخلاق یا متااتیکِ غربی رجوع کنید و ببینید و بخوانید. فاصله‌ی عظیمی با درکِ کنونیِ شما از اخلاق در غرب دارند. اگر بخت با شما یار باشد که بتوانید زمانِ قابلِ توجّهی و مستمراً با چنین متونی سروکار داشته باشید، متوجّه می‌شوید اخلاق چه جایگاهی در غرب دارد، که شناختِ این جایگاه ابداً به معنیِ ارزشگزاریِ مثبت یا منفی نیست.

چند بار دیده‌ام که در این وبلاگ مطلب گذاشته‌اید و به نظر مشتاق به تبادلِ نظر هستید. صبوریِ نویسنده‌ی این وبلاگ قابلِ تحسین است که البته من فعلاً از این نوع صبوری بی‌بهره‌ام. اما این‌بار، هنگامی‌که تصمیم به پیام گذاشتن برایِ شما کردم، سعی‌ام بر این بود که فقط برخی نظراتِ کلّیِ شما را صرفاً بفهمم. دوستانه عرض کنم که عمدتاً ناکام ماندم. صادقانه عرض کنم که بسیاری از کسانی که به طورِ جدّی فلسفه‌خوان هستند، در مواردِ مشابه، ادعاهایی نظیرِ ادعایِ بالا را بی‌ربط و در بهترین حالت مضحک می‌پندارند. شاید چنین واکنشی پسندیده نیست، ولی واقعیتی است که بارها تجربه کرده‌ام.

اگر قصدِ تمسخرِ شما را داشتم، از این باب وارد نمی‌شدم. اگر راهی به‌جز آزردگی و ناراحت کردنِ شما بلد بودم، حتماً این‌کار را می‌کردم؛ اما دلم گرفت از بی‌خبریِ شما و اظهارِ عمیقاً نادرستِ شما. من مانندِ شما به خدا اعتقادی ندارم اما می‌دانم که در دینِ شما توصیه شده به "راستی". برادرانه این موضوع را دعوت به راستی ببینید. در اینجا این راستی فقط با گسترده کردنِ تجاربِ متنوّع، از جمله خواندنِ متونِ غربی درباره‌ی اخلاق، حاصل می‌شود.

۰۷ دی ۹۸ ، ۲۲:۲۳ میثم علی زلفی

از آنجا که وقت و حوصله کافی ندارم در یک کامنت به هر دو عزیز پاسخ میدهم.

امروز بعد از 12 سال مطالعه مستمر در فقه عرض می کنم بسیار کم اند آدم هایی که فقه را آنطور که فقهای سلف گفته اند درک کنند.

یکی به این دلیل که فاقد توانایی متون عربی هستند

دوم اینکه درک ظرافت ها نیازمند مداومت در مطالعه است که یافت نمیشود.

دیگر نکته خوانش ذهن فقها مبتنی بر جهان بینی و فلسفه ای غیر از کلام آن فقیه است.

تفاوت شما با مثل بنده در این نیست که آنچه شما میفهمید را بنده عقلا درک نمی کنم. بلکه تفاوت در نوع استخدام ابزار ادراک است . مثلا بنده روایات را ایده ساز و اصول ساز می دانم و قدرت عقل را مافوق روایت نمی بینم مگر ادراک عقل بین بالمعنی الاخص باشد.

به هرحال وقتی می خواهیم درباره دو علم نظر بدهیم باید آن دو راتعریف کنیم و بعد رابطه مصادیق آن دو علم را سنجید. از طرف دیگر معلوم خواهد شد که مایل این دو علم چه نسبتی دارند.

برای اطلاع عرض می کنم به پایان نامه نقش اسلام در دیوان بین المللی دادگستری رجوع شود نوشته خانم جان نثاری دانشگاه مفید که در بیشتر پایان نامه بنده دخالت داشتم. -ایشون همسر بنده هستن

برای این نکته که حقوق و تعریفش فقط واجب و حرام رو میگیره

و البته مقالات دیگه ای هست.

به هر حال اگر آقا حمید یا شما تعریف شیعه از علم اخلاق و فقه بلدید در دو خط کنار هم بدون توضیح بگذارید.

از اول بحث بنده تعریفی ندیدم.

لطفا تعریف حقوق و همچنین اخلاق رو از نظر غربی ها هم بگذارید

 

تشکر از وقتی که گذاشتید.

لطفا برام بفرستید

پاسخ:
من تابه‌حال نشنیده‌ام که شیعیان تعریفی اختصاصی از اخلاق ارائه دهند. غربیان هم یک کاسه نیستند که یک تعریف داشته باشند. نظریه‌های اخلاقی مختلف تعارف مختلفی از اخلاق می‌کنند. به‌نظرم بهتر است از این بحث بگذریم. من هم ممنونم از وقتی که گذاشتید. مقاله را برایتان فرستادم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی