خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

از ازغدیات

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۳۰ ب.ظ

در دورانِ جوانی‌ام مخاطب سخنرانی‌های آقایان حسن رحیم‌پور ازغدی و حسن عباسی بودم. هنوز آن زمان آقای علی‌اکبر رائفی‌پور چهره‌ی آشنایی نبود. معمولاً هرروز یک فایل صوتی گوش می‌کردم؛ گاهی از این دو نفر و گاهی از کسانی دیگر. اعتراف می‌کنم که شنیدن سخنرانی آنها برایم جذاب بود و فکر می‌کردم حرف‌های درستی می‌زنند. آقای عباسی دوبار برای سخنرانی به دانشگاه کارشناسی‌ام آمد. هر دو جلسه طولانی (هرکدام حدود ۳ ساعت) و بسیار کوبنده. هر دوبار، از سالن که بیرون می‌آمدم، آماده‌ی جهاد علمی و عملی بودم.

اواخر دوران کارشناسی، فرصتِ زیادی برای شنیدن سخنرانی نداشتم. کنکور کارشناسی ارشد بود و بعد هم رشته‌ی جدید. مدتی از فضای سخنان این دو نفر فاصله گرفتم تا اینکه پوستر سخنرانی آقای رحیم‌پور ازغدی را در دانشگاه کارشناسی ارشدم دیدم. موضوع سخنرانی «فلسفه‌ی علم» بود، همان رشته‌ای که در حال تحصیلش بودم. ذوق‌زده دو سه روزی انتظار کشیدم تا روز موعود فرا برسد و حضور آقای ازغدی را درک کنم. این جلسه هم از قضا طولانی شد. چند دقیقه‌ای درباره‌ی علوم غربی و علوم اسلامی صحبت شد و بعد محاکمه‌ی یکی‌یکی فیلسوفان غربی آغاز. برای من که تازه دانشجوی فلسفه شده بودم، شیوه‌ی نقد فیلسوفان بسیار عجیب بود. بعدها دانستم که کسانی، سخنان گفته شده به این سبک و سیاق را «ازغدیات» نامیده‌اند. از جمله به یاد دارم که ادعایی به ویتگنشتاین نسبت داد و بعد برای رد کردنش گفت «مرتیکه‌ی هم‌جنس‌باز». همین. دکارت و کانت و راسل و دیگران، هرکدام به‌نوبت به بهانه‌ای لگدی می‌خوردند و باز دوباره ته صف می‌ایستادند.

داشتم از تعجب شاخ در می‌آوردم. برگشتم دور و اطرافم را نگاه کردم. بر چهره‌ی تک‌تک دانشجوهایی که کنارم نشسته بودند، لبخند رضایت به پهنای صورت نشسته بود. آنها خودِ منِ چندسال پیش بودند. جلسه که تمام شد، به‌زور روی پاهایم ایستادم. کاملاً احساس می‌کردم که شل شده‌ام. از سالن آمدم بیرون و باد سردی به صورتم خورد. کسی در من، ناباورانه از من می‌پرسید: «رحیم‌پور ازغدی این بود؟!»

***

مشکل اصلی‌ام با این سه نفر این است که بدون داشتن تخصص روشن در هیچ زمینه‌ای، درباره‌ی عالم و آدم سخنرانی می‌کنند. هرسه خودشان را غرب‌شناس جا می‌زنند و معمولاً جز بدی از غرب نمی‌گویند. این باعث می‌شود که شناخت مخاطبانشان از غرب بر پایه‌ی توهّمات باشد. متأسفانه چون بخش زیادی از سخنان این سه‌نفر در دسته‌ی اراجیف* می‌گنجد، امکان نقدشان به‌ندرت فراهم می‌شود. شاید برای آگاه کردن مخاطبانِ عموماً جوانِ آنها، بهترین راه همین هزل‌گویی‌های احمدرضا کاظمی (فایل‌های تصویری «دم خروس») باشد.

 

* هری فرنکفرت سخنی که بی‌اعتنا به صدق و کذب، و صرفاً برای اقناع مخاطب، رانده شود را اراجیف (bullshit) می‌گوید. [ادب مانع می‌شود که از ترجمه‌ی مناسب‌تر برای bullshit استفاده کنم.]

۹۸/۰۱/۱۲

نظرات  (۱)

حالا چی شد یهو یاد این سه تفنگ‌ندار کهنه‌ناسرباز مهمل‌گو افتادی تو این وانفسا؟
پاسخ:
کلیپ‌های احمدرضا کاظمی را دیدم و بسیار خنده برفت، لیکن بعدش یادم از کشته‌ی خویش آمد و هنگام درو.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی