من آنجا بودم؟
جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ق.ظ
کسی تلفن زده و انتظار دارد از طریق صدا شناساییاش کنم. میگویمش که نمیشناسم. میگوید دوران آموزشی سربازی با هم بودهایم. هنوز نمیشناسم. میگوید بچهی کرمان است. باز هم نمیشناسم. خودش را معرفی میکند. میگویم: «آها!» اسم چند تا از بچههای گروهانمان را میآورد و سراغشان را از من میگیرد. بدون استثناء، هیچکدامشان را بهیاد نمیآورم. میگویمش که ازشان بیخبرم. دعوتم میکند به مراسم ازدواجش، ماه آینده. میگوید در دوران آموزشی قولمان داده که عروسیاش دعوتمان کند. تبریک میگویم و عذری میآورم.
حیرتزده و وحشتزدهام. نمیدانم باید برای خودم نگران شوم یا باید از خودم شرمسار باشم. هنوز—هرچه فکر میکنم—نمیشناسمش.
۹۷/۰۸/۲۵