«هنرش نیز بگو»
تحت تأثیر دکتر علی شریعتی، در برههای از زندگیام احساس میکردم که وظیفهای سنگین بر دوش دارم و باید وقتم را به خواندن موضوعات «مهم» بگذرانم و نباید آن را به مشغولیتهای دیگر تلف کنم. در این میان آنچه بیش از هر چیز قربانی شد، رمان خواندن بود. نه اینکه در آن مدت اصلاً رمان نخواندم، ولی همان تکوتوک رمانهایی که میخواندم را با احساس گناه دست میگرفتم که دردها و زخمهای انسانی را کنار گذاشته و به قصّههای خیالی سرگرم شده بودم. همین حس گناه باعث شد اکثر رمانهایی که آن زمان آغاز میکردم را نیمهتمام رها کنم.
تقریباً مقارنِ درگیرشدن با فلسفه بود که متوجه شدم رمانخواندن نهتنها اتلاف وقت نیست که فعالیتی بسیار مهم و حتی حیاتی است. چرا؟ نمیتوانم توضیحش دهم. به نظرم لازم است هر کسی به طور انضمامی به این نکته پی ببرد. امّا این کشف جدید هم مرا رمانخوان نکرد. اینبار مشکلم سنگینی درسها و کارِ پایاننامه بود. به رمان خواندن نمیرسیدم. گذشت و گذشت تا سرباز شدم.
پیش از سربازی باری «ع» را پس از دو سال دیدم. تازه سربازیاش تمام شده بود و پیِ کاری شیراز آمده بود. موقع حرف زدن به وضوح کلمه کم میآورد. دو سال سروکله زدن با آدمهایی کممایه از دامنهی واژگانش بهشدت کاسته بود. «ع» را که دیدم به خود لرزیدم. کلمه همهی دارایی من بود؛ نمیتوانستم اجازه دهم خدمت سربازی تنها سرمایهی زندگیام را نابود کند. این شد که از همان اوّلِ خدمت به سراغ رمان رفتم.
خوبیِ مبتدی بودن در رمان این است که تعداد زیادی رمانِ عالیِ نخوانده برای خواندن باقی مانده و حالاحالاها رمان خوب برای خواندن دارم. القصّه، یکی از خوبیهای خدمت برای من این بود؛ خدمت فرصتی داد تا کمتر شرمندهی خود و نویسندگان بزرگ جهان باشم.
با رمان خواندن میشه با کلی سبک زندگیها، نگاهها، فرهنگها،... متفاوت آشنا شد. کسی منکر این نیست که با سفر کردن دریچههای جدیدی برای انسان در زندگی باز میشود. سفر کردن و زندگی کردن در بین فرهنگها و سبک زندگیهای متفاوت نگاه انسان را به زندگی واقعا تغییر میدهد. سفر کردن غنای خاصی به زندگی انسانی میدهد. اما برای کسی که امکان سفر به آن صورت را ندارد من فکر میکنم رمان خواندن و فیلم دیدن بهترین جایگزین است.
در بین دانشاموزهای خودم هم آنهایی که رمان زیاد میخواندند یا فیلم زیاد میدیدند، انسانهایی با دید بازتر، دارای گشودگی بیشتر و توانایی درک کردن بالاتر دیگران بودند.