«که از دروغ سیهروی گشت صبح نخست»
راستگفتن سختترین، خشنترین، و اگر چشیده شود، تلخترین کار دنیاست و از آن طرف، دروغگویی و اقسامش (چربزبانی، چاپلوسی، خالیبندی و حقهبازی) ترفند، تمرین و ممارست و گاه حتی آموزش میطلبد. حتی گفتهاند که چربزبانی نوعی هنر است؛ مخالفتی ندارم ولی میگویم اگر چنین باشد بیهنری بزرگترین افتخار است.
راستی سخت و زمخت و لخت است. خار بیابان را ماند که در خستن پای عابر اندک ترددی نشان نمیدهد. دروغگویی درعوض نرم و لطیف است، آغشته به اقسام ترفندها و ظرافتها. گلی در گلستان را ماند که رنگ و رویش بینایی، و عطر و بویش بویایی عابر را مینوازد و او را به چیدنش میفریبد. عابر خارهای ریز روی ساقهی گل را نمیبیند.
راستگوها تنهاترینهایند و همین راستگویی را اینقدر سخت میکند: تحمل تنهایی پس از گفتن حقیقت. آدمها دوست دارند آنچه میخواهند را بشنوند، نه آنچه هست. راستش را بخواهید راستگویی دشوار است و نمیتوان آن را از همهکس انتظار داشت، ولی ای کاش اگر راستگو نیستیم، لااقل دیگران را به خاطر صداقتشان تنبیه نکنیم.
پینوشت: امیدوارم روشن باشد که دارم دربارهی آرمانهایم حرف میزنم؛ دربارهی آنکه کاش باشم، نه آنکه هستم.