نمک روی زخم دل
سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ
کاریش نمیشود کرد. دلشوره را میگویم؛ کاریش نمیشود کرد. تنها راه علاجش اشک است و وقتی اشک مقدور و میسّر نباشد، دیگر کاریش نمیشود کرد. مثل قطاری که راه عبورت را سد کرده باید بگذاری تا بگذرد. مثل بچهی ناآرامی که نه خودش میخوابد و نه میگذارد تو بخوابی. نه لالایی حالیاش میشود، نه نوازش، نه دعوا، نه کتک. کاریش نمیشود کرد، باید بگذاری زار بزند. آنقدر پاهایش را زمین بزند تا خسته شود، تا بیهوش شود. باید بگذاری با ناخنهایش چنگ بکشد به دیوار روحت. باید چشمانت را ببندی و دندانهایت را به هم بفشری. باید دردش را بکشی. باید تحمل کنی، وگرنه وقتی سر میرسد کاریش نمیشود کرد. دلشوره را میگویم.
۹۵/۰۵/۱۲