«با کریمان کارها دشوار نیست»
يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۹ ق.ظ
دیروز ظهر، تک و تنها در دژبانی نشسته بودم و داشتم به جان خدا نق میزدم که مگر چه میشود امشب افطاری را با مادرم بخورم؟ دیدم آرزوی محالی است. سه ساعت بعد، مرا دستبند به دست، با یک متهم در اتوبوسی نشانده بودند تا در شیراز تحویل زندانش دهم. اذان مغرب که میگفتند، دم در خانه داشتم پوتینهایم را درمیآوردم.
۹۵/۰۳/۲۳
تشکر