یادی کنیم از پستهایی که محتوایشان نزدیک زمان خواب رفتن در رختخواب به ذهنم رسید ولی بهعلت رگ شیرازیام، آن شب نوشته نشدند و به علت حافظهی ضعیفم صبح روز بعد فراموش شدند.
یادی کنیم از پستهایی که محتوایشان نزدیک زمان خواب رفتن در رختخواب به ذهنم رسید ولی بهعلت رگ شیرازیام، آن شب نوشته نشدند و به علت حافظهی ضعیفم صبح روز بعد فراموش شدند.
مراجعه به صندوق رأی روشی است در ادارهی امور مملکت. روشی برای چرخش قدرت بدون خشونت و صرفاً با اتکا به نظر عموم مردم جامعه. انتخابات قطعاً مثل هر روش دیگری، کامل نیست و نقاط ضعف بسیاری دارد ولی روشی است که تجربهی بشری تاکنون به آن رسیده و آن را نسبت به سایر روشها ترجیح داده. مراجعه به آراء عمومی هرچند مساوی با دموکراسی نیست، بخش مهمی از آن است، بهنحوی که میتوانیم بگوییم هرچه در ادارهی کشوری نظر مردم بیشتر پرسیده شود، نظام سیاسی آن کشور دموکراتیکتر است. [۱]
هنگام سخن گفتن از دموکراسی باید به این نکته توجه داشته باشیم که این روش، روشی بسیار حداقلی است ولذا انتظار ما هم باید از آن حداقلی باشد. دموکراسی (اینجا =صندوق رأی) برای انتخاب شدن بهترین افراد برای حکومت طراحی نشده. دموکراسی هیچ تضمینی برای انتخاب افراد صالح و شایسته به ما نمیدهد، هرچند انتخاب افراد شایسته از طریق انتخابات البته محال نیست. صندوق رأی این امکان را به من (به عنوان یک شهروند) میدهد که بین گزینههای موجود افرادی را انتخاب کنم (و متعاقب آن امور طوری رقم بخورد) که فاصلهی کمتری نسبت به وضعیت مطلوب (از نظر من) داشته باشد. صندوق رأی هیچ تضمینی برای بهتر شدن امور به شهروندان نمیدهد. حتی هیچ تضمینی برای بدتر نشدن امور هم نمیدهد. گاهی مجبور میشویم گزینهای انتخاب کنیم که اوضاع را خیلی از این چیزی که هست بدتر نکند. با توضیحات فوق باید روشن شده باشد که انتخابات اساساً برای حاکم شدن افراد صالح طراحی نشده (چه برسد به اصلح!)
با این حساب، باید از خود بپرسیم که اصلاً چرا چنین روشی را برای تعیین حاکمان برگزیدهایم؟ چرا روشی را انتخاب نمیکنیم که منجر به تعیین حاکمان صالح شود؟ جواب روشن است: عدم کفایت روشهای دیگر. هرچند روشهایی بودهاند و هستند که ادعای حکومت بهترین افراد جامعه را دارند، متأسفانه هیچ کدام از این روشهای موجودِ مملکتداری در عمل نتوانستهاند انتخاب چنین حاکمانی را ضمانت کنند. بهعلاوه، آن روشها مزیتهای دموکراسی را هم ندارند: هرچند دموکراسی تضمین نمیکند که حاکمان خوب میآیند ولی تضمین میکند که حاکمان بد زیاد نمیمانند. دموکراسی روشی است که در آن حتی اگر فردی فاسد زمام امور را بهدست بگیرد (به دلیل وجود نهادهای نظارتی) نمیتواند زیاد خرابکاری کند. دموکراسی هرچند انتخاب بر اساس نظر اکثریت است، ولی بهترین روش است برای حفظ و صیانت از حقوق اقلیت. دموکراسی بهترین روش است برای انتقال مسالمتآمیز قدرت و ... . بنابراین، دموکراسی و مراجعه به آرای مردم بهترین روش موجود برای ادارهی امور مملکت است.
این نکته نزدیک به بداهت است که برای رسیدن به هر هدفی، باید وسیله و روش خاصی را انتخاب کرد و با هر روشی نمیشود به هر هدفی رسید. اگر هدفمان تعیین حاکمان صالح برای جامعه است، باید توجه داشته باشیم که روش انتخابات برای رسیدن به چنین هدفی تنظیم نشده. [۲] اگر در عمل نگاهی به انتخاباتهای موجود در جهان بیاندازیم، میبینیم که معمولاً برندگان انتخابات کسانی هستند که بتوانند بیشتر حقهبازی کنند، دروغ بگویند، به رقیبشان اتهام ناروا بزنند و ... . در همین انتخابات ریاستجمهوری اخیر فرض کنید فرد صالح و خداترسی بهعنوان نامزد هفتم میآمد و در مناظرهها شرکت میکرد. اصلاً چنین کسی دیده میشد؟ پاسخ را میشود از نتایج انتخابات فهمید: در هر دو جناح، نامزدهایی که اخلاقیتر رفتار میکردند کمترین رأی را آوردند. این نشان میدهد که در عمل هم افراد صالح شانس زیادی برای پیروز بیرون آمدن از صندوق رأی ندارند. ممکن است کسانی بگویند همین رأی مردم نشانگر صالح بودن فرد پیروز است. افکار عمومی رویهمرفته صالح (و شاید حتی اصلح) را میشناسد و آن را از طریق صندوق رأی تعیین میکند. در پاسخ باید گفت که چنین نیست؛ صالح بودن امری آفاقی [۳] است و تنها خداوند صلاحیت تعیین صلاحیت افراد را دارد، که تنها او دانای همهی اسرار است. تعیین میزان صالح بودن افراد امری بین الاذهانی [۴] نیست که مردم بتوانند آن را تعیین کنند.
مشکل دیگری که انتخاب فرد صالح برای ما ایجاد میکند این است که آیا صالح بودن افراد معیاری همهدسترسپذیر دارد؟ آیا میتوانیم صرفاً با اتکا به ظواهر دربارهی شخصی حکم به صالح بودن کنیم و زمام امور کشور را به دست او بسپاریم؟ آیا امکان ندارد که افراد سودجو، ریاکارانه بخواهند خود را ظاهرالصلاح نشان دهند و به این وسیله مردم را فریب دهند و رأی جمع کنند؟ بهگمانم پاسخ به پرسشهای فوق روشن است: هیچ معیار همهدسترسپذیری برای انتخاب افراد صالح وجود ندارد و برای تعیین صالحان مجبور به اکتفا به ظواهر هستیم که این امر هم با وجود ریاکاریهای ممکن، اصلاً و ابداً روش قابل اطمینانی نیست. پس چه کار کنیم؟ اصلاً به صالح بودن افراد کاری نداشته باشیم.
جملهی معروفی از شهید چمران (ره) نقل شده: «میگویند تقوا از تخصص لازمتر است. آن را میپذیرم اما میگویم آنکس که تخصص ندارد و کاری را میپذیرد بیتقوا است.» به نظرم جملهی بسیار درخشان و راهگشایی است و نشان میدهد که باید در انتخاب کردنمان تخصص را ملاک قرار دهیم. اگر فرد متخصص، با تقوا و متعهد هم باشد، که ما بههرحال با نظر کردن به تخصصش او را انتخاب میکنیم. ولی اگر فرد متخصص، با تقوا و متعهد نباشد باز هم بهتر از فردی نامتخصص است که در ظاهر متعهد است، چون بنا به نظر شهید چمران چنین شخصی نه تخصص دارد و نه تعهد. نتیجهای که میخواهم از این بحث بگیرم این است که هنگام رأی دادن، باید به تخصص افراد نگاه کرد و بر این اساس انتخاب کرد. انتخاب صالح (یا اصلح) کاری است که فقط از عهدهی خداوند برمیآید و نباید چیزی از مردم انتظار داشت که توانایی برآورده کردنش را ندارند. [۵]
موضوع دیگری که رأی دادن به فرد صالح را منتفی میکند توجه به این نکته است که رأیی که به صندوق میاندازیم، صرفاً انتخاب یک فرد نیست؛ انتخاب یک فکر و ایده است. هنگام شرکت در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری ما با رأیمان به طور غیر مستقیم وزیر فرهنگ یا وزیر امور خارجه را هم انتخاب میکنیم. بنابراین شرکت در انتخابات، رأی مستقیم است به یک (یا چند) فرد و رأی غیر مستقیم است به افرادی دیگر که آن فرد منتخب در انتخابشان دخیل است. ما امکان تعیین صالح بودن آن افرادی که به وسیلهی رأی غیرمستقیم ما انتخاب میشوند را نداریم، چون اصلاً موقع انتخابات نمیدانیم دقیقاً چه کسانی قرار است انتخاب شوند. ما فقط میتوانیم به افکار و ایدههای فرد منتنخبمان در مثلاً فرهنگ و سیاست خارجی رأی دهیم نه به کسانی که قرار است آن افکار را پیاده کنند.
موضوع آخری که در این یادداشت به آن میپردازم، این است که شرکت در انتخابات و رأی دادن سازوکاری است که کنشی متناسب با خودش را میطلبد. چنانکه ذکر شد، سازوکار انتخابات برای پیروز شدن فرد اصلح طراحی نشده ولذا کنش ما نباید معطوف به انتخاب فرد اصلح باشد. مثل بازی شطرنج است: شاید شما در یک حرکت مهرهی اسب را از دست بدهید، ولی اگر بتوانید وزیر حریف را از صفحه حذف کنید، شما برندهی آن حرکت هستید. صحنهی انتخابات هم مثل صفحهی شطرنج است. باید عملگرایانه به آن نگاه کرد: نمیشود طوری بازی کرد که هیچکدام از مهرههایت از صفحه حذف نشوند و در عین حال همهی مهرههای حریف را حذف کنی. باید ببینی در هر حرکت چه به دست میآوری و چه از دست میدهی. انتخابات صحنهی بازی آرمانگرایان نیست. آٰرمانگرایان اگر نتوانند واقعبینی پیشه کنند، در این بازی شکست میخورند. بر اساس همین موضوع هم امری به نام «لیستی رأی دادن» کنش درست و مناسب در انتخاباتها است. رأی دادن به لیست یعنی بیمعنا کردن بحث صالح و اصلح و فاسد و افسد. رأی دادن به لیست یعنی رأی دادن به حزب/ جریان سیاسی و نه به افراد. حتی اگر کسی را میشناسیم که مطمئنیم صلاحیتش بیشتر از تمام افراد لیست حزب مورد علاقهمان است، نباید به او رأی بدهیم وگرنه زمینه را برای شکست خوردن حزب مورد علاقهمان هموار کردهایم. دموکراسی تمرین رضایت دادن به حداقلها است. آرمانگرایی در دموکراسی موجب از دست رفتن حداقلها میشود.
پانوشتها:
[۱] در این نوشته مسامحتاً در جاهای مختلف دموکراسی، صندوق رأی و انتخابات را بهجای هم بهکار بردهام.
[۲] البته این موضوع منافاتی با این ندارد که گاهی نتیجهی انتخابات، پیروز شدن افراد صالح است. تمرکز من بر این نکته است که انتخابات برای چنین هدفی ساخته نشده. شما اگر لولهی تفنگ بادی را به سمت دریا بگیرید و شلیک کنید ممکن است بتوانید چند ماهی را زخمی و صید کنید ولی تفنگ بادی برای صید ماهی ساخته نشده است.
[۳] objective
[۴] intersubjective
[۵] اینجا عمداً مباحث مربوط به اخلاق را از معادله حذف کردهام تا معادله آنقدر پیچیده نشود که از حل آن عاجز بمانم. در انتخاب واقعی شاید زمانی مجبور به انتخاب بین فردی متخصص بدون پایبندی به اخلاق و فردی نامتخصص ولی متخلق باشیم.
یکم. «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید»
قدر بدانیم مجاهدتها را در ارتش، سپاه، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات. از فرماندهان تا سربازان.
دوم. «و تظننون أننا سنرحل»
حیف از زبان عربی. حیف.
سوم. ما ایرانیها از طرف یک دشمن مشترک مورد حمله قرار گرفتهایم. دقایقی بعد از حمله، فضای مجازی را که نگاه میکنی، میبینی دو دسته شدهایم، هرکسی پشت سنگرهای خودش دارد به دیگری شکلیک میکند. مشکل امنیتی کشور ما، نه این چندتا تیر و ترقه است و نه این چندتا تروریست. مشکل این شکاف است که دارد به دره تبدیل میشود. مشکل ماییم که زمان تسلّا و تسلیت، نیش زبانمان از هزار عقرب جرّاره و مار غاشیه گزندهتر است.
راستگفتن سختترین، خشنترین، و اگر چشیده شود، تلخترین کار دنیاست و از آن طرف، دروغگویی و اقسامش (چربزبانی، چاپلوسی، خالیبندی و حقهبازی) ترفند، تمرین و ممارست و گاه حتی آموزش میطلبد. حتی گفتهاند که چربزبانی نوعی هنر است؛ مخالفتی ندارم ولی میگویم اگر چنین باشد بیهنری بزرگترین افتخار است.
راستی سخت و زمخت و لخت است. خار بیابان را ماند که در خستن پای عابر اندک ترددی نشان نمیدهد. دروغگویی درعوض نرم و لطیف است، آغشته به اقسام ترفندها و ظرافتها. گلی در گلستان را ماند که رنگ و رویش بینایی، و عطر و بویش بویایی عابر را مینوازد و او را به چیدنش میفریبد. عابر خارهای ریز روی ساقهی گل را نمیبیند.
راستگوها تنهاترینهایند و همین راستگویی را اینقدر سخت میکند: تحمل تنهایی پس از گفتن حقیقت. آدمها دوست دارند آنچه میخواهند را بشنوند، نه آنچه هست. راستش را بخواهید راستگویی دشوار است و نمیتوان آن را از همهکس انتظار داشت، ولی ای کاش اگر راستگو نیستیم، لااقل دیگران را به خاطر صداقتشان تنبیه نکنیم.
پینوشت: امیدوارم روشن باشد که دارم دربارهی آرمانهایم حرف میزنم؛ دربارهی آنکه کاش باشم، نه آنکه هستم.
در جرائم مشهود، مثلاً تصادف منجر به جرح یا درگیری دستهجمعی، همینکه واحد گشت سر صحنه حاضر شود و صورتجلسه بنویسد، پروندهای قضایی تشکیل و خودبهخود مراحل قانونیاش پی گرفته میشود. در جرائم غیر مشهود، خواه گشت ۱۱۰ سر صحنه آمده باشد یا نیامده باشد، شاکی برای تشکیل پروندهی قضایی باید شکوائیهای تنظیم کند، دستور از مقام قضایی بگیرد و از طریق کلانتری اقدام کند. اگر گشت ۱۱۰ صورتجلسه نوشته باشد، ضمیمهی پروندهی قضایی میشود.
برای تنظیم شکوائیه کافی است به اطراف دادگستری شهرتان مراجعه کنید. ماشیننویسهایی را خواهید دید که کارشان همین تنظیم شکوائیه است. ماجرای شکایتتان را برایش تعریف میکنید و او برگ شکوائیه را مینویسد و تحویلتان میدهد. اگر میخواهید وکیل بگیرید، تنظیم شکوائیه را به او بسپارید تا متنی قویتر نوشته شود. برگهی شکوائیه را میبرید دادسرا و از دادستان یا جانشین دادستان دستور میگیرید که کدام شعبه پروندهتان را رسیدگی کند. بعد میروید همان شعبه و دستورات اولیه را دربارهی پروندهتان میگیرید. در انتها شکوائیه و دستورات را میآورید کلانتری، دو نسخه از پروندهتان تشکیل میشود. یک نسخهی اصل است برای ارسال به دادسرا و دیگری نسخهی بدل است برای نگهداری در کلانتری.
مسئول رسیدگی به پروندههای قضایی افسر نگهبان (افسر قضایی) است. افسر نگهبان در ساعتهای غیر اداری که رئیس و جانشین کلانتری نیستند، مسئول کلانتری هم است. او وظیفهی اجرای دستورات مقام قضایی را دارد. مثلاً دستور این است که دربارهی وضعیت اخلاقی یک نفر، از همسایگانش تحقیق شود یا فیلم دوربین مداربستهی فلان مؤسسه روی CD ریخته شود. در مورد اول افسر نگهبان مأموری را برای انجام تحقیقات اعزام و در مورد دوم با مؤسسهی مربوطه مکاتبه میکند.
هر دستور باید در زمان خاصی اجرا شود و بعد پرونده (در صورت لزوم در معیّت شاکی، مشتکی عنه، شاهد و ...) به دادسرا ارسال میشود. این روند تا زمانی ادامه داده میشود که پرونده در دادسرا رسید و تحویل دادگاه شود.
هر کلانتری چند نفر افسر نگهبان دارد که به صورت شیفتی خدمت میکنند. اگر شاکی پروندهای هستید حتماً افسر نگهبان رسیدگیکنندهی پروندهتان را بشناسید و سراغ طی مراحل پروندهتان را از افسر نگهبان خودتان بگیرید. تا زمانی که پروندهتان در دادسرا رسید نشده حتماً همیشه گوشیتان در دسترس باشد تا در صورت لزوم افسر نگهبان بتواند با شما تماس بگیرد. هنگام بازجویی در کلانتری یا دادسرا ماجرا را کامل تعریف کنید. خونسردیتان را حفظ و کفش آهنی به پا کنید. تقریباً همهی پروندههای قضایی آخرش با رضایت شاکی تمام میشوند و به سرانجام رسیدن پروندههای قضایی گاهی ماهها زمان میبرد. بنابراین تا جای ممکن وارد فرایند شکایت و دور کلانتری-دادگستری نشوید و برای خودتان، کلانتری و دادگستری کار اضافه درست نکنید.