۱۲ اسفند ۱۳۹۰ فیلمی از سیدمحمد خاتمی منتشر شد، در حال رأی دادن برای انتخابات مجلس نهم، که خشم دوست و دشمن را برانگیخت. از نظر اصولگرایان و هوادارانشان، رأی خاتمی رأی یکی از سران فتنه بود؛ خشمگین بودند که «فتنهگران» را چه به شرکت در مناسبات سیاسی نظام؛ «فتنهگران» را چه به انتخابات! از آن طرف، یاران و نزدیکان خاتمی بودند که انتخابات را از پیش تحریم کرده و در شماتت کردن رئیسجمهور سابق از یکدیگر سبقت میگرفتند. جماعتی از هواداران «جنبش سبز» هم او را خائن میخواندند. یادم میآید که در فضای مجازی سنگ قبری برایش درست کرده بودند، با این بیت حافظ حک شده بر آن:
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
روزگارْ سخت فتنهانگیز بود. از تریبونهای نماز جمعه، در مطبوعات و از تلویزیون او را خائن به نظام و انقلاب میخواندند و همراهان سابقش او را خائن به مردم. خبرهای ممنوعیتش یکییکی از راه میرسید: ممنوع التصویر، ممنوع المصاحبه، ممنوع المنبر، ممنوع الخروج، ممنوع از شرکت در راهپیماییها، و حتی ممنوع از شرکت در مراسمهای خاکسپاری و ختم. خاتمی سکوت کرد. خاتمی صبر کرد.
سال ۹۲ پس از رد صلاحیت اکبر هاشمیرفسنجانی و پس از ناامیدی مطلق در جبههی اصلاحات، خاتمی با وجود همهی ممنوعیتها، از شبکههای غیر رسمی پیغامش را به مردم رساند و پس از موفقیت، این روند را دوبار دیگر «تَکرار» کرد. او در ۱۲ اسفند ۹۰، در اوج ناامیدیِ اصلاحطلبان، با یک تک رأی همهی شماتتها را به جان خرید و چراغ عمر اصلاحات را زنده نگاه داشت و با وجود محرومیت از حقوق شهروندیاش، موجب تغییرات عظیم در دولت، مجلس شورا، مجلس خبرگان، و شوراهای شهر گردید. خاتمی بیتردید امروز بانفوذترین سیاستمدار در جامعهی ایران است و همزمان بیبهرهترین از حقوق اولیهی انسانی. خاتمی یکی از معدود سیاستمدارانی است که سیرتش برای زندگی فردی ما درسآموز است. فارغ از اینکه از او خوشمان بیاید یا نیاید، او نشانمان میدهد که چطور باید میوهی ظفر را از درخت صبر چید.