وقتی به مردنمان فکر میکنیم چه حسی در ما پدید میآید؟ در بسیاری از انسانها این حس ترس است. انسانها معمولاً از مرگ میترسند. این ترس در بعضی از انسانها به حدی است که به محض فکر کردن دربارهی مرگشان، دچار تشویش و اضطراب بیامان میشوند. با نگاه کردن به داستانها و فیلمهای ترسناک میتوانیم قوّت این ترس را تخمین بزنیم: کمتر اثر ترسناکی میتوان یافت که در آن اثری از مفهوم مرگ وجود نداشته باشد. حالا که این ترس اینقدر شایع است، از خود بپرسیم که این ترس خوب است یا بد؟ مفید و سازنده است یا مضر و مخرّب؟ یکی از فیلسوفان معروف یونانی به نام اپیکور برای این سؤال پاسخی دارد.
اپیکور و پیروانش ترس از مرگ را یکی از مخرّبترین امور برای زندگی انسانها و برای جوامع انسانی میدانند. آنها معتقدند که مخرّب بودن ترس از مرگ از باورهای غلط دربارهی مرگ ناشی میشود. از نظر آنها، زندگی اکثر مردم آنقدر تأسفبار و رقّتانگیز است که باید آرزوی مرگ کنند، ولی آنها به خاطر جهلشان همیشه از کوتاهی عمر مینالند، هرچند خودشان عامل تباهیاش هستند. در مقابل اپیکوریها کسانی هم هستند که ترس از مرگ را امری مفید برای انسان تلقی میکنند. آنها میگویند اگر انسان از مرگ نمیترسید، نمیتوانست جان خود را حفظ کند و خیلی زود خودش را به کشتن میداد. پس از این نظر، ترس از مرگ نه تنها بد نیست، که برای انسان ارزش حیاتی دارد. اپیکوریها ولی ترس از مرگ را ساختهی بشر میدانند و معتقدند که ترس از مرگ موجب حفاظت جان انسانها نمیشود. آنها حیوانات و انسانهای اوّلیه را مثال میزنند: حیوانات و انسانهای اوّلیه هم از درد و مرگ پرهیز میکنند، ولی آنها هیچ تصور آگاهانهای از مرگ ندارند و در نتیجه از آن نمیترسند.
اپیکوریها معتقدند که ترس از مرگ نه تنها برای انسان منفعتی نیاورده که باعث شده آنها اجناس و آذوقهها را در انبارها ذخیره کنند تا خطر مرگ را از خود دور سازند. ولی این امر نه تنها نتوانسته مانع از مرگشان شود که باعث بهراه افتادن جنگهای خونینی جهت تصاحب این اجناس شده که انسانها را به کام مرگ کشانده است. بنابراین توصیهی اپیکور این بود که نباید از مرگ ترسید و برای ادعایش یک استدلال ساده داشت: نباید از مرگ ترسید چون مرگ بر ما اثری نمیگذارد. زیرا وقتی ما وجود داریم، مرگ وجود ندارد و وقتی مرگ وجود دارد، ما وجود نداریم. پس مرگ نه بر زندهها و نه بر مردهها تأثیر نمیگذارد، چون زندهها با آن سروکاری ندارند و مردهها وجود ندارند که از چیزی متأثر شوند.
از نظر اپیکوریها فهم درست این موضوع که مرگ بر ما اثری نمیگذارد باعث خواهد شد که فناپذیری زندگی انسان به امری خوشآیند و لذّتبخش تبدیل شود. نه به خاطر اینکه این فهم به زندگی ما زمانی نامتناهی میافزاید، بلکه به خاطر اینکه میل به جاودانگی را در ما میزداید. یک زندگی کوتاه ولی شاد و سعادتمندانه بهتر است از یک زندگی خستهکنندهی تمامیناپذیر. لحظهای به این موضوع فکر کنیم که اگر قرار بود هیچوقت نمیریم چه افتضاحی پیش میآمد! ولی با همهی این حرفها، انسانها معمولاً از مرگ میترسند. شاید نتوانیم به استدلالهای اپیکوریها جواب خاصی بدهیم ولی انگار این استدلالها ما را قانع نمیکنند. لوکریتوس (یکی از پیروان اپیکور) این موضوع را با تمسخر و نیشخند در داستانی بیان میکند: دو پیرزن برای غذاخوردن به جایی میروند. غذا را که میخورند، اوّلی میگوید: «غذا افتضاح بود!» و دومی جواب میدهد: «آره، تازه خیلی هم کم بود!»