خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

چند روزی را از سر کارم مرخصی گرفته‌ام که مقاله‌ای را تمام کنم. روزها می‌روم کتابخانه برای خواندن و نوشتن. قبل‌ترها هم گاهی می‌رفتم ولی معمولاً آخر هفته‌ها بود و برای یکی دو روز. این چند روزِ پشت‌به‌پشت ولی حسابی دارد خوش می‌گذرد که تازه این هفته سال تحصیلی هم شروع شده و دانشگاه غلغله است. دانشگاه و دانشجوها را می‌بینم و خاطرات پنج سال پیش، روزهای اولی که پایم را در این دانشگاه می‌گذاشتم، جلوی چشمم رژه می‌روند. گاهی به خود می‌آیم که دانشجوهای جدید سن‌شان نصف من است و مرا دیگر چه به اول مهر؟! بعد پیش خودم می‌گویم که سن فقط عدد است و زندگیِ این‌ها را با زندگی خودم نباید مقایسه کنم و از این قسم لاطائلات که نه خدا را خوش می‌آید و نه بنده‌ی خدا را. برای تلطیف فضای ذهنی معمولاً بعدش متذکر می‌شوم که حافظ هم که سر پیری می‌گفت «عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام»، گرچه از خرقه‌ی آلوده‌ی خود شرمش می‌آمد ولی نهایتاً «جامه قبا» به خرابات می‌رفت و خلاصه همین چند روز هم غنیمت است و بهتر از هیچ.

امروز مدیر گروه فلسفه ایمیل زده که فلان روز قرار است با دانشجوهای جدید برویم کافه و تو هم به عنوان دانشجوی قدیمی و دوست دپارتمان فلسفه دعوتی. دلتنگ‌تر شدم برای روزهای دانشجویی.

۰ نظر ۱۶ شهریور ۰۳