شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سختجانی خود این گمان نبود
شیخ بهایی
حدود ۵ سال است که خارج از کشورم زندگی میکنم و در این مدت این اتفاقها افتاده: آبان ۹۸ و کشته شدن صدها نفر، ترور سلیمانی، حمله به عینالاسد، شلیک به هواپیما و سه روز دروغگویی، رد صلاحیتهای گسترده در انتخابات ۱۴۰۰، رئیس جمهور کردن ابراهیم رئیسی، کشتن مهسا امینی، جنبش زن، زندگی، آزادی و کشته شدن صدها نفر، حملهی اسرائیل به کنسولگری دمشق، حملهی ایران به اسرائیل و جواب خفیف اسرائیل و در نهایت کشته شدن ابراهیم رئیسی در حادثهی هلیکوپتر. رئیسجمهور شدن پزشکیان بعد از ۵ سال اولین خبر خوبی است که از کشورم میشنوم و حس میکنم حتی آنقدری نا ندارم که خوشحالی کنم. حس کسی را دارم که از خطر مرگ نجات یافته ولی همچنان در شوک مانده.
انگلیسیزبانها اصطلاحی دارند برای انچام دادن کار با ریسک زیاد؛ میگویند فلانی روی یخ نازک راه میرود. این تا اطلاع ثانوی وضعیت مسعود پزشکیان است و متأسفانه بسیار محتمل است که آن «اطلاع ثانوی» همزمان با شکستن یخ مخابره شود. بدون اغراق، کار او سختترین کار دنیاست، ولی فکر میکنم اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد هماوست. اگر کار بزرگ ذوالقرنین این بود که بین مردمش و قوم یأجوج و مأجوج دیوار بکشد، مأموریت غیرممکن پزشکیان این است قوم یأجوج هستهی سخت نظام و قوم مأجوج اپوزیسیون را رام کند و بینشان پل بزند.
واقعیت این است که همهی سرمایهها تمام شده و دست پزشکیان خالی است؛ هرچه بود خرج شد؛ دیگر نه پولی مانده و نه اعتبار و آبرویی. آیا او میتواند یک جامعهی زخمخورده و تکهپاره شده را به قافلهی تمدّن بشری برگرداند؟ سخت امیدوارم.