حماسهی گیلگمش
داستان طوفان در منابع مهمی از تمدنِ بینالنهرین آمده. کاملترین شکل داستان در حماسهی گیلگمش به دست ما رسیده ولی نسخههای قدیمیتر ولی ناقصی از داستان (با تغییرات جزئی، مثل تغییر اسم کاراکترها) هم وجود دارند که قدمتشان به حدود ۴۰۰۰ سال پیش میرسد. داستان در حماسهی گیلگمش اینطور تعریف میشود که خدایان تصمیم میگیرند که سیلی بفرستند و انسانها را نابود کنند و این تصمیم را با خدای جنگجو اِنلیل (Enlil) در میان میگذارند. در گیلگمش دلیلی برای این تصمیم خدایان آورده نمیشود ولی در یکی از منابع سومری (آتراهاسیس) دلیلش پرسروصدا بودن انسانها ذکر شده که باعث میشده خدایان نتوانند بخوابند. خدایِ خرد، اِئا (Ea)، به انسانی بهنام اوتناپیشتیم (Utnapishtim) [۱] دستور میدهد که کشتیای بسازد، دانههای همهی گیاهان را جمع کند و خودش را نجات بدهد. اوتناپیشتیم کشتیای میسازد، دانههای گیاهان را جمع میکند، خانواده و اهل منزل را به علاوهی حیوانات مزرعه و حیوانات وحشی سوار کشتی میکند. طوفان شروع میشود و سیل عظیمی بهراه میافتد در حدی که خود خدایان هم نزدیک است غرق شوند. بعد از هفت روز طوفان تمام میشود. اوتناپیشتیم یک قمری، یک پرستو، و بعداً یک کلاغ را به بیرون از کشتی میفرستد تا ببینند آیا خشکیای وجود دارد یا نه. قمری و پرستو جایی را پیدا نمیکنند و برمیگردند. کلاغ ولی برنمیگردد و اوتناپیشتیم متوجه میشود که آبها پایین رفتهاند و خشکی پیدا شده است. وقتی از کشتی پیاده میشوند، اوتناپیشتیم نی، چوب سدر، و مورد را روی هم میریزد [و آتش میزند]. خدایان از بوی آنها خوششان میآید و اینها را به عنوان قربانی یا پیشکش قبول میکنند. انلیل از اینکه انسانهایی از سیل جان به در بردهاند خشمگین میشود ولی ائا به او میگوید که از این به بعد اگر انسانی خطایی کرد سزایش را بده ولی دیگر برای نابودی همهی انسانها سیل نفرست.
تورات
قهرمان داستان سیل در سفر پیدایش تورات نوح است که در این کتاب دهمین نسل از فرزندان آدم است. بنا به نقل تورات، خدا میبیند که شرارت انسان زمین را فراگرفته و از خلقت او پشیمان میشود. بنابراین با خودش میگوید که انسان را بههمراه درندگان، خزندگان و پرندگان نابود میکنم. امّا تنها مانع نوح است که بهخاطر درستکاریاش مورد علاقهی خداست. بنابراین، خدا به نوح میگوید که به خاطر سرکشی انسانها تصمیم گرفته آنها را نابود کند و به نوح دستور میدهد که کشتیای بسازد و با سه پسرش، زنش، و زنان پسرانش سوار کشتی شود و از همهی موجودات زنده یک جفت نر و ماده سوار کشتی کند [۲] و با او عهد میبندد که از آنها در برابر سیل محافظت کند. روز موعود فرا میرسد و دریچههای آسمان و زمین باز میشوند و سیل آغاز میشود [۳] و نوح و خانوادهاش بههمراه حیوانات سوار کشتی میشوند. سیل چهل روز ادامه پیدا میکند و بلندترین کوهها زیر آب میروند و همهی آنچه روی زمین بوده نابود میشود. صد و پنجاه روز که از سیل میگذرد خدا به یاد نوح میافتد و باد را میفرستد تا در سراسر زمین بوزد و آب به تدریج در زمین فرو میرود. دریچههای آسمان و زمین بسته میشوند و در نهایت کشتی روی کوههای آرارات فرود میآید. بعد از مدتی نوح پنجرهی کشتی را باز میکند و یک کلاغ و مدتی بعد یک قمری را به بیرون میفرستد. بار اول به خاطر زیر آب بودن زمین، قمری جایی برای نشستن پیدا نمیکند و به کشتی برمیگردد. بعد از هفت روز دوباره نوح قمری را بیرون میفرستد و این بار او با یک برگ زیتون به منقارش برمیگردد. نوح دوباره هفت روز صبر میکند و بار دیگر قمری را بیرون میفرستد. قمری این بار برنمیگردد و نوح متوجه میشود که آب پایین رفته و میتوان از کشتی پیاده شد. خدا به نوح میگوید که از کشتی پیاده شوید و روی زمین پخش شوید و زاد و ولد کنید. نوح از کشتی پیاده میشود و قربانگاهی میسازد و تعدادی از پرندگان و حیوانات حلالگوشت را برای قربانی به پیشگاه خدا کباب میکند. خدا از بوی کباب خوشش میآید و با خودش میگوید که شرارت انسان از بچگی در او نهادینه میشود، پس دیگر زمین و هرچه در آن است را بهخاطر شرارت انسان نابود نمیکنم.
قرآن
مثل تورات، در قرآن هم قهرمان داستان سیل نوح است، ولی برخلاف تورات که در آن نوح فقط یک فرد درستکار و مورد علاقهی خداست، قرآن هر بار که به داستان سیل میرسد همواره تأکید میکند که نوح پیامبر بود و با رسالت الهی به سوی قومش رفت و آنها را به یکتاپرستی دعوت کرد. قرآن میگوید که قوم در پاسخ به دعوت نوح، یا انگشت در گوش خود فرو کردند و ردایشان را بر سرشان کشیدند یا احتجاج کردند که چطور دعوت تو را بپذیریم وقتی که فقط فرومایگان قوم دور تو جمع شدهاند؟ و یا او را دروغگو خواندند. در نهایت قوم از نوح میخواهند که اگر راست میگوید عذابی بر آنها بفرستد و نوح به خدا میگوید که این قوم حرف مرا نمیشنوند، آنها را عذاب کن. خدا به نوح دستور میدهد که کشتی بسازد. نوح شروع به ساخت کشتی میکند و اشراف قوم او را بهخاطر این کار مسخره میکنند. ساخت کشتی تمام میشود و به امر خدا دریچههای آسمان باز میشوند و چشمههای زمین به جوشش میافتند و تنور فوران میکند [۴]. خدا به نوح میگوید که همراه با خانوادهات و کسانی که به تو ایمان آوردهاند سوار کشتی شو و از هر حیوانی یک جفت سوار کن. نوح چنان میکند و همه سوار کشتی میشوند مگر پسرش. نوح به پسرش میگوید که سوار شود و با کافران نباشد. پسر جواب میدهد که به کوهی پناه میبرم و از سیل در امان میمانم. نوح به خدا میگوید پسرم از خانوادهی من است [که وعده کردی نجات دهی] و خدا پاسخ میدهد که نه، او بدکردار است و از خانوادهی تو نیست. سیل همه را غرق میکند و سپس آب به امر خدا در زمین فرو میرود. کشتی بر [کوه] جودی قرار میگیرد و اهالی کشتی نجات مییابند.
تحلیل و جمعبندی
داستان یک سیل بزرگ در متون کهن بسیاری از تمدنها آمده و منحصر به این سه کتاب نیست. شباهتهای این داستانها (علیالخصوص شباهت میان تورات و حماسهی گیلگمش و شباهت میان قرآن و تورات) بهقدری زیاد است که نمیتوان آنها را اتفاقی دانست. در عین حال، تفاوتهای این سه برای من مهمتر و جذابترند و میخواهم روی آنها تمرکز کنم. ظاهراً حماسهی گیلگمش در پی تبیین شروری مثل سیل است و با نقل داستان اوتناپیشتیم سعی میکند تبیینی متافیزیکی ارائه کند: ارادهی خدایان. ارائهی تبیینهای متافیزیکی اینچنینی برای شرور از جمله بلایای طبیعی ویژگی اسطورههای همهی اقوام قدیمی است [۵]. در این بین ولی قوم بنیاسرائیل استثنا است. این قوم علیرغم اقتباس داستان طوفان از تمدن بینالنهرین، با یک ابتکار فوقالعاده یک تبیین اخلاقی برای شر (در اینجا سیل) ارائه میکند: فساد انسانها. از طرف دیگر برخلاف حماسهی گیلگمش که در آن برگزیده شدنِ اوتناپیشتیم از سر اتفاق است، در سفر پیدایش، دلیل نجات یافتن نوح درستکاری او ذکر میشود. با این همه، این گذار از متافیزیک به اخلاق در تورات ناتمام است. اوّلاً در داستانهای تورات همچنان عناصر بسیار زیادی از فکر متافیزیکی و چندخدایی پیدا میشود و ثانیاً تأکید بر اخلاق بسیار حداقلی است.
اینجاست که نقش قرآن در تاریخ پررنگ میشود. قرآن همان داستان قدیمی را دوباره نقل میکند، ولی مهمترین تغییر در روایتِ قرآن، محل تمرکز داستان است. در حماسهی گیلگمش و تورات، خیلی زود از علّت یا دلیل آمدن سیل رد میشویم و انگار هدف، نقل خودِ داستان است. بر همین اساس، میبینیم که هر دو کتاب وارد جزئیات ماجرا میشوند؛ مثلاً اینکه طول و عرض کشتی چقدر بود و سیل چقدر طول کشید و قهرمان داستان چطور پرندهها را به بیرون از کشتی فرستاد و ... . تمرکز قرآن، برعکس، بر دلیلِ عذاب است: تکذیب شدن نوح بهوسیلهی قومش و درخواست عذاب از سوی نوح و قوم. قرآن خیلی زود از جزئیات ساخت کشتی و سیل میگذرد و سیل که تمام میشود—انگار که به هدفش از نقل داستان رسیده باشد—داستان هم تمام میشود. در دو کتابِ دیگر امّا داستان پس از سیل هم ادامه دارد و قهرمان داستان برای خدا(یان) قربانی میکند و خدا(یان) از بوی قربانی خوشش(ان) میآید و الخ. قرآن کلاً این مطلب را حذف کرده چون آن را با ویژگیهای خدا سازگار نمیبیند [۶].
در عوض، قرآن چند مطلب به داستان تورات اضافه کرده: یکی اینکه نوح پیامبر است و قومش را به یکتاپرستی میخواند. دوم اینکه علّت عذاب نه تصمیم اوّلیهی خدا، بلکه درخواست نوح و قومش است. سوم اینکه هنگام ساختن کشتی، قومِ نوح او را مسخره میکنند. چهارم اینکه برخلاف تورات که در آن نجات یافتگان همگی خانوادهی نوح هستند و همگی نجات مییابند، در قرآن پسر نوح به خاطر نافرمانیاش نجات پیدا نمیکند [۷] ولی پیروان نوح همگی نجات پیدا میکنند.
آنطوری که من میفهمم، پروژهی قرآن ادامهی پروژهی تورات است: تأکید بر یکتاپرستی و ارائهی تبیینهای اخلاقی. از این نظر، بسیاری از داستانهای قرآن برگرفته از داستانهای توراتاند و شباهتهای انکارناشدنی با آن دارند. قرآن ولی در بازروایت هر یک از این داستانها کوشیده عناصر بازمانده از چندخدایی را کنار بگذارد و یک جهانبینی منسجم توحیدی ارائه کند.
پانوشتها:
[۱] اسم قهرمان داستان در آتراهاسیس زیوسودرا (Ziusudra) است که دهمین پادشاه سومر بوده.
[۲] چند آیه جلوتر گفته میشود که نوح باید از هر حیوان پاک (احتمالاً حلالگوشت) و پرندگان هفت جفت و از هر حیوان ناپاک (احتمالاً حرامگوشت) دو جفت سوار کشتی کند. از اینگونه ناسازگاریها در سفر پیدایش فراوان است و توراتپژوهان علّت آن را تعدد نویسندگانش میدانند.
[۳] بنیاسرائیل و اقوام بینالنهرین جهان را به شکل یک حباب میدیدند که در محاصرهی آبهاست. پایین این حباب زمین است و بالایش آسمان، و در آسمان و زمین دریچههایی تعبیه شده. دریچههای آسمان موقع بارش باران کمی باز میشوند و دریچههای زمین همان چشمهها هستند. همهی کاری که خدا در داستان سیل (هم در تورات و هم در منابع بینالنهرین) میکند این است که دریچههای آسمان و زمین را کاملاً باز میکند تا آب در سراسر این حباب سرازیر شود. خواهیم دید که این جهانبینی در قرآن هم وجود دارد.
[۴] فَارَ التَّنُّورُ (هود: ۴۰). در تاریخ بلعمی نقل شده که منظور از تنور همان تنوری است که زن نوح در آن نان میپخته. فوران تنور در واقع علامتی بوده بین خدا و نوح که سیل شروع شده.
[۵] در آشناترین نمونه برای ما، در آیین زرتشتی، خیر و شر اموری متافیزیکی هستند و هر کدام برای خودشان خدایی دارند که با هم در جنگاند.
[۶] داستان نوح در تورات با یک چرخش حیرتانگیز ادامه پیدا میکند. نوح اولین انسانی میشود که انگورستان درست میکند. او شراب مینوشد، مست میشود، و برهنه در چادری میخوابد. فرزند نوح، هَم (Ham) پدر کنعان، پدرش را برهنه در چادر میبیند و این مطلب را با دو برادرش در میان میگذارد. آن دو برادر در حالی که صورتشان را بهسمتی گرفتهاند که برهنگی پدر را نبینند پارچهای را بر او میاندازند تا برهنگیاش پوشانده شود. وقتی نوح از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که هَم چه کرده، کنعان (فرزند هَم) را لعنت میکند.
[۷] اسم این پسر در قرآن ذکر نشده ولی در روایات نام او را کنعان خواندهاند. صحنهی گفتگوی نوح و کنعان در سورهی هود (۴۲ و ۴۳) یکی از تصویرهای دراماتیک قرآن است:
وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ قَالَ سَآوِی إِلَىٰ جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ ۚ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ
و آن [کِشتی] ایشان را در میان موجی کوهآسا میبُرد، و نوح پسرش را که در کناری بود بانگ درداد: «ای پسرک من، با ما سوار شو و با کافران مباش.» گفت: «به زودی به کوهی پناه میجویم که مرا از آب در امان نگاه میدارد.» گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرقشدگان گردید (ترجمهی فولادوند).
هنر قرآن این است که کاراکتر کنعانِ تورات را که در یک ماجرای شرمآور معلوم نیست چرا مورد غضب واقع شده برمیدارد و او را در جایی قرار میدهد که هم پیام اخلاقی را قویتر منتقل میکند، هم توجیهی قابل قبول برای مغضوبٌ علیه شدن کنعان بهدست میدهد و هم بر زیبایی داستان میافزاید.