خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

۱۶۲ مطلب با موضوع «مزخرفات» ثبت شده است

یک مثال نقضِ کلاسیک برای این قانون که حرارت چیزها را منبسط می‌کند، آبِ صفر تا چهار درجهٔ سانتی‌گراد است. مثالِ دیگرش من هستم، بی‌تو، در این خرماپزان.

۵ نظر ۱۱ تیر ۹۴

بچه‌تر که بودم می‌خواستم دنیا را تغییر دهم. برایش تلاش‌هایی هم کردم. با آن هدف، بعضی کارها را کردم، بعضی کارها را نکردم، بعضی اولویت‌هایم را جابجا کردم. من واقعاً می‌خواستم دنیا را تغییر دهم و تا آخرین لحظه تلاش کردم: تا لحظه‌ای که فهمیدم برای تغییر دادن دنیا اوّل باید خودم را تغییر دهم. آن موقع بود که دست‌هایم را بالا بردم.

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۴

داستان خیلی ساده است: چند ماهی است که وبلاگی در بلاگفا ندارم. چندوقت پیش سرورهای بلاگفا به‌هم ریخت و مقداری از آن وبلاگی که نداشتم از دست رفت. حالا من یک وبلاگ در بلاگفا دارم!

 

* کاری ز وجود ناقصم نگشاید                     گویی که ثبوتم انتفا می‌زاید

شاید ز عدم من به وجودی برسم                زان رو که ز نفیِ نفی، اثبات آید (شیخ بهایی)

۱۲ نظر ۰۵ تیر ۹۴

چشمم به آیینه افتاد، دلم برای مادرم تنگ شد.

۳ نظر ۲۵ خرداد ۹۴

سیگار نمی‌کشم، نه چون دردی ندارم. سیگار نمی‌کشم چون به اندازه‌ی کافی درد دارم.

۲ نظر ۱۷ خرداد ۹۴

استدلال کرده‌اند که داعش محصول مدرنیته است. این را می‌پذیرم ولی تذکر می‌دهم که لااقل به همان مقدار محصول اسلام هم است. داعشی‌ها خودشان را مسلمان می‌دانند؛ قرآن می‌خوانند و از همه‌ی آیات آن، آیات جهاد را ازبرند. مواجهه‌ی فقهی-کلامی با داعش تقریباً بی‌فایده است. چند ماه پیش کنفرانسی در ایران برگزار و میلیاردها تومان خرج شد و متفکران مختلف از کشورهای اسلامی جمع شدند تا بگویند داعشی‌ها فهم غلطی از اسلام دارند. خوب است برگزارکنندگان به مردم ایران گزارش دهند که نتیجه‌ی آن کنفرانس چه بود؟ چندنفر از داعشی‌ها از تفکر خود برگشتند؟ افکار عمومی جهان چه واکنشی به آن کنفرانس نشان داد؟ و ... . از این موضوع خاص که بگذریم، خوب است به این فکر کنیم که اساساً نتیجه‌ی چنین کنفرانس‌هایی چه می‌تواند باشد؟!

فرض کنید که یک عالم وهابی در مقابل یک عالم شیعه نشسته باشد و درباره‌ی داعش حرف بزنند.  عالم شیعه با استناد به آیات و روایات نشان می‌دهد که وهابی‌ها و داعشی‌ها فهم غلطی از اسلام دارند. در مقابل عالم وهابی هم با استناد به آیات و روایات نشان می‌دهد که شیعیان فهم غلطی از اسلام دارند. خیلی به‌ندرت پیش می‌آید که یکی از دو طرف قانع شود. حالا تکلیف ما به‌عنوان یک ناظر چیست؟ حرف کدام را به‌عنوان «اسلام ناب» بپذیریم؟ روشن است که ما هم بدون موضع در آن جلسه شرکت نکرده‌ایم. اگر شیعه هستیم، به احتمال بسیار زیاد استدلال‌های عالم شیعی را برحق می‌یابیم، و اگر وهابی هستیم، استدلال‌های عالم وهابی را. این وسط تکلیف چیست؟ بالاخره، فارغ از اینکه ما چه اعتقادی داریم، چطور می‌شود با رجوع به منابع اسلامی، داعش را محکوم کرد؟ جواب این است: هیچ‌طور نمی‌شود!

فکر می‌کنم وجود داعش خود بهترین دلیل است برای اینکه اخلاق باید بر دین تقدم داشته باشد. اگر انسانی متخلّق به اخلاق حسنه نباشد، می‌تواند از کتاب خدا تفسیری به‌دست دهد که از دل آن داعش بیرون آید. به‌عبارت دیگر، اخلاق محک تفاسیر دینی است. اگر تفسیری از دین، خلاف اخلاق باشد باید آن را کنار گذاشت. تنها احکامی قابل قبول است که تعارضی با اخلاقیات نداشته باشد و ... . بنابراین اگر شما در یوتیوب کلیپی را تماشا کردید که در آن داعشی‌ها پوست سر یک انسان را می‌کنند و بعد سرش را بیخ‌تابیخ می‌برند، نیازی نیست و نباید به قرآن و حدیث متوسل شوید تا بگویید آن‌ها در حال اطاعت از خداوند نیستند. چه‌بسا اگر به آیات و روایات و تاریخ صدر اسلام مراجعه کردید مؤیداتی برای عمل داعشی‌ها پیدا کنید! اینجا باید به وجدان اخلاقی‌تان رجوع کنید. این یک حکم روش‌شناختی است: حتی اگر نص قرآن دلالت به انجام عملی داشته باشد که با اخلاقیات ناسازگار است، باید آن آیه را طوری تفسیر که کرد که تعارض برداشته شود. به‌این‌ترتیب، آن‌چه اصالت و اولویت دارد وجدان اخلاقی انسان‌هاست و نه ظاهر آیات قرآن کریم. با اسلام نمی‌توان به جنگ معرفتی با داعش رفت؛ با اخلاق باید.

۱۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۴

آنجایی که حافظ می‌گوید: «بیا که قصر امل سخت سست‌بنیاد است»؛ همان‌جا را می‌گویم. فکر نکنید «سخت» را همین‌طوری به‌کار برده. فکر نکنید برای پر کردن وزن است. فکر نکنید می‌خواسته روی سست‌بنیادیِ قصر امل تأکید کند. فکر نکنید می‌شود به‌جای «سخت» واژه‌ی دیگری گذاشت. نه، نبرده، نیست، نخواسته، نمی‌شود. قصر امل، راستی‌راستی سخت سست‌بنیاد است!

۳ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۴

روی کاغذ نوشته «عدسی موجود است» و به دیوار زده‌اند. یاد اسپینوزا می‌افتم! یاد حرف‌های دیشب بچه‌ها. یاد دوستم که بعد از گرفتن فوق‌لیسانس از یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور، دارد به کار کردن در فست‌فود فکر می‌کند. فکر می‌کنم که اگر نخواهم تن به هر خفتی بدهم، و اگر نخواهم شلنگی به بیت‌المال وصل کنم و هورت بکشم، لاجرم باید راه اسپینوزا را انتخاب کنم. چه‌بسا مثل او تکفیر شوم! ولی می‌شود، می‌شود با عدسی تراشیدن هم زندگی کرد.

دارم به اسپینوزا فکر می‌کنم و کتاب اخلاق‌ش که نیمه‌کاره مانده. یادم باشد در اوّلین فرصت، دوباره بخوانمش. اوّل صبح، دارم فکر می‌کنم و راه می‌روم و ملّت دارند صبحانه‌شان را می‌خورند.

۱ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۴

یکم. «۱۹۸۴» یکی از میلیون‌ها کتابی است که هنوز نخوانده‌ام و یکی از ده‌ها کتابی است که دوست دارم قبل از مرگم بخوانم. امروز جمله‌ای از این کتاب خواندم که به فکرم فروبرد: «همهٔ آمارها خبر از توسعهٔ هرروزه می‌دهند، ولی من همچنان گرسنه‌ام.»

 

دوم. البته کتاب‌هایی هم خوانده‌ام! یکی از کتاب‌هایی که چند سال پیش خواندم، «چگونه با آمار دروغ می‌گویند» بود که ترجمه‌ای است از یک کتاب نسبتاً قدیمی: How to lie with statistics. کتاب جالبی است. نشان داده بود چطور می‌شود عملکرد فاجعه‌بارت را طوری با اعداد و نمودارها تزئین کنی که همه فکر کنند نتیجهٔ کارَت چیزی جز «پیشرفت» نبوده.

 

سوم. هنوز یادم نرفته رئیس‌جمهور سابق چطور هرازگاه به مردم گزارش تلویزیونی می‌داد. وضعیت بشریت از زمان آدم ابوالبشر تا پیش از دولت ایشان در یک کفهٔ ترازو قرار می‌گرفت و دوران دولت ایشان در کفهٔ دیگر و عجیب این بود که ترازوی آمارهای رئیس، کفه‌اش همیشه به سمت دولت مطبوعش پایین بود.

 

چهارم. همان زمان هم مخالفت با آمارهای رئیس‌جمهور زیاد بود. عده‌ای -ازجمله در مناظره‌های ریاست‌جمهوری سال ۸۸- او را دروغ‌گو خواندند. من کاری به راست یا دروغ بودن آمارهای احمدی‌نژاد ندارم. صلاحیت قضاوت درباره‌اش را هم. ولی چیزی را می‌توانم بگویم: به‌رغم همهٔ این آمارها، زندگی خانواده‌ام و آشنایان نزدیکم تغییر چندانی نکرد. البته انتظار زیادی هم نباید داشت. هیچ دولتی قرار نیست معجزه کند، ولی آیا دولتی که این‌قدر با اعداد و نمودارهایش پز می‌دهد، نباید تأثیر قابل‌توجهی بر زندگی شهروندانش گذاشته باشد؟!

 

پنجم. البته که آمار دادن مختص دولت قبل نیست و این دولت هم -تا دلتان بخواهد- آمارهای محیرالعقول می‌دهد. تورم فلان شد و رکود بهمان شد و رونق اقتصادی چنان. باز من زندگی خانواده و آشنایان نزدیکم را می‌بینم: تغییر چندانی رخ نداده. سؤالم این است: این آمارها واقعی‌اند؟! و به فرض که باشند، چه فایده‌ای دارند وقتی چندان تأثیری نمی‌گذارند؟! ای کاش پزدهندگان بفهمند که اعداد و نمودارها را نمی‌شود شب، سر سفرهٔ شام، خورد!

 

ششم. چند شب پیش که دیبی (دیو مجموعهٔ کلاه‌قرمزی) بعد از شوخی کردن با «۱-۵» و توصیه کردن دربارهٔ تفکیک نکردن زباله گفت: «چقدر همه‌چی ارزون شده! مرغ چقدر ارزون شده!» حس کردم دارد ادای مسئولین مملکت را درمی‌آورد. برای همین کلی خندیدم. بعد که بیشتر فکر کردم، عرق کردم. نه، متأسفانه اینطور نبود؛ مسئولین مملکت ادای دیبی را درمی‌آورند!

۱ نظر ۱۳ فروردين ۹۴

به لابه گفتمش ای ماه‌رخ چه باشد اگر              به یک شکر ز تو دل‌خسته‌ای بیاساید

به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند             که بوسهٔ تو رخ ماه را بیالاید

نه به خاطر حاضرجوابی‌اش، نه به خاطر خنده‌اش و نه حتی به خاطر اینکه محبوب حافظ است؛ فقط به خاطر «خدای را مپسند» گفتنش، می‌شود عاشقِ معشوقِ حافظ شد.

۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۳