هرچه بیشتر تکرار و تأکید میکند، بیشتر ما را به خنده وامیدارد. امّا اگر کمی سرمان را بالا بگیریم و حجم آواری که روی سرمان خراب میشود را درست ببینیم، تصدیق خواهیم کرد که واقعاً «داره میریزه.»
* اینجا
هرچه بیشتر تکرار و تأکید میکند، بیشتر ما را به خنده وامیدارد. امّا اگر کمی سرمان را بالا بگیریم و حجم آواری که روی سرمان خراب میشود را درست ببینیم، تصدیق خواهیم کرد که واقعاً «داره میریزه.»
* اینجا
بسان نورسیده طفلِ گریانی
که از زهدانِ مادر عاقبت بیرون بیاید
زندگی را
باز آغازیدن از آغاز خواهم کرد در دم
آن زمان که پیشِ چشمِ مردمکهای غبارآلودِ بیخوابم
ببینم چشمهایت را
حیاتم،
سربَهای لحظهای کهات بیهوا در بر بگیرم
سخت محکم
چنان چون صخرهای از ابتدای خلق گیتی در دل کوهی
–هر آنچ آن را به پیش آید
نجنبد یک وجب از جا–
مماتم هم
عزیزا، ماهچهرا، دلبرا، یارا!
نمیدانم کجا، کِی آخرت بینم
ندانم هیچ آیا
روز خواهد بود یا شب
در خزان یا اینکه تابستان
میان جار و جنجال و غریو شهر شاید
یا درون کلبهی متروکهای
فرسنگها با فاصله از اولین انسان
چه دانم؟
چون نه من پیغمبرم
نی از حقایق پیشپیشم باخبر سازند
نه هیچ از هیئت و تنجیم و اسطرلاب دانم
نی به خوابت هرگز آید این
که اندر بقچهام بینی بساط سحر و جادو را
ولیکن با وجود جمله نادانستنیهایم
همین دانم
و این را خوب میدانم:
مرا در سر
تمام نقشهی آیندههای دور و نزدیکم
چنین باشد:
ببینم چشم مهرو را و گیرم در برم او را
امیدوار بودم که با گذشت زمان، پدران و مادران متوجه شوند که فرزندشان داراییشان نیست که بدون اجازه عکس و فیلمش را بگیرند و در شبکههای اجتماعی به دیگران نشان دهند. امّا هرچه میگذرد انگار برعکس، رقابت برای ضایع کردن حق بچهها بین والدین جوان بیشتر میشود. نگاه شیء انگارانه به کودکان از مشمئزکنندهترین چیزهای این مجازستان است.