خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

دیگر چه می‌خواهم؟

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ب.ظ

یک نکته‌ای را تازگی‌ها از یکی از دوستانم یاد گرفته‌ام که هرچند خیلی ساده و «بدیهی» می‌نماید ولی خیلی هم مهم است: اینکه در هر ماجرایی، هر کسی بهره‌ی خودش را می‌برد. دارم فکر می‌کنم به دستگاه امام حسین (ع) و انواع و اقسام بهره‌هایی که آدم‌ها از آن می‌برند. یکی منبر می‌رود، دیگری پای منبر می‌نشیند. یکی روضه می‌خواند، دیگری به روضه گوش می‌دهد. یکی نذری می‌دهد، دیگری نذری می‌گیرد. یکی سینه می‌زند، دیگری زنجیر. آن یکی طبل می‌زند، دیگری سنج. یکی از عمق جان می‌گرید، دیگری با قمه به فرق سرش می‌کوبد. یکی ظرف‌های هیئت را می‌شوید، دیگری در ماشینش نوحه‌ی «دوبس دوبس» می‌گذارد. یکی به خرافات ایجاد شده در عزاداری‌ها انتقاد می‌کند و دیگری به خرافات می‌افزاید. یکی هرجوری هست خودش را به حرم می‌رساند،‌دیگری آرزوی رسیدن به حرم دارد. یکی از عاشورا درس «مقاومت» می‌گیرد، دیگری درس «مذاکره». یکی پژوهش مفصل تاریخی و جامعه‌شناسانه می‌کند و دیگری این پژوهش‌ها را می‌خواند.

خلاصه، سفره‌ی امام حسین پهن شده و ما همگی دور این سفره نشسته‌ایم و به فراخور ذائقه و هاضمه‌مان از محتوای این سفره چیزی برمی‌چینیم. اینکه این وسط چه کسی بهره‌ی بیشتری برده را فقط خدا می‌داند. من از کل این دستگاه--اگر بهره‌ای ببرم—دو جمله است؛ دو جمله‌ای که از بس تکرار شده برایمان عادی می‌نماید ولی از نظر من دو تا از مهم‌ترین جملاتی است که یک نفر می‌تواند در تمام عمرش بشنود. یکی ابتدای قیام است، زمانی که امام در نامه‌ای به برادرش، هدفش از قیام را شرح می‌دهد و آن جمله‌ی تاریخی را می‌نویسد: «هیهات من الذلة». جمله‌ی دیگر، جمله‌ای است که امام در لحظات آخر عمرش می‌گوید. زمانی که سپاهیان دشمن عزم خیمه‌ها کرده‌اند: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم».

خیلی ساده به نظر می‌آید: در زندگی‌ات—حتی اگر دین نداری و از معاد هم نمی‌ترسی—آزاده باش و ذلّت را قبول نکن. ولی عمل کردن به این دستورالعمل کار هرکسی نیست. به‌نظرم همین که من بتوانم این دو جمله را سرمشق زندگی‌ام قرار دهم و به اندازه‌ی توانم زندگی‌ام را به این سمت سوق دهم، بهره‌ام را از دستگاه امام حسین برده‌ام.

۹۴/۰۸/۰۱

نظرات  (۲)

۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۴ میثم علی زلفی
قبول باشد
پاسخ:
خدا همه‌ی عزاداری‌هایمان را قبول کند.
دو پاراگراف آخر عالی بود و استفاده کردم واقعاً.

امّا اتٍفاقاً من هم می‌خواستم یک بار بگویم که چه خطاپوشی ِوحشتناکی، در بسیاری از استفاده‌هایی که از آن جمله‌ی رفیقمان می‌شود، مستتر است. در این موردی که گفتی هم به نظرم  نیمه‌ی پُر ِعزاداری‌هایمان را دیده‌ای، نظر من به بدبین‌ترها نزدیک تر است:

تترون‌های ژاپنی
عطرهای فرانسوی
برنج‌های پاکستانی
چای‌های هندی
در "عزای تو "همه‌ی جهان جمع‌اند

ما هم امده ایم ....
با نامه‌های "کوفی ".....!

این شعر از دفتر "نامه‌های کوفی" سعید بیابانکی بود، یک شعر دیگر هم در آن دفتر هست که می گوید:

هر روز و هرسال
روضه خوان ها
تو را روضه روضه سر می برند
و تو
هنوز زنده ای  ...

خلاصه این‌که بهره‌ای که ما می‌بریم هم هیچ بعید نیست که بهره‌ی اهل ِکوفه و شام از حسین‌بن‌علی شبیه باشد و به نظرم خوب است جماعت عاشقان حسینی در این تآمّل کنند و آن‌وقت گمانم عزادارِخودمان هم اگر باشیم چندان بی‌راه نیست و به‌قول حضرت ِعلی‌ معلّم دامغانی که "تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما".

پی‌نوشت یک: حالا تو چون آدم نسبتاً بی‌غلطی هستی می‌پرسم؛ آن نون "نمی‌نماید" اضافه است دیگر؟

پی‌نوشت دو: دلم می‌خواست یک کامنت هم برای مرگ ِاپیکوری‌ها بنویسم که نشد و ان‌شاء‌الله سر فرصت.
پاسخ:

یاد سخنرانی شریعتی عزیز افتادم، همان اوّلِ اوّل که طوفانی شروع می‌کند: «خواهران، برادران! اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.»

http://www.shariati.com/farsi/payamshahid.html

 

پی‌نوشت یک: آره راست میگی؛ اصلاحش می‌کنم. البته حرف‌های من آنقدرها هم «حدیث آرزومندی» نیست که «همانا بی‌غلط باشد»!

پی‌نوشت دو: در انتظار آن کامنت موعود می‌مانم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی