خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«یادگاری که در این گنبد دوّار بماند»

پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۲ ب.ظ

کار موسیقی تحریک احساسات است و همین شاید اساس دعواست میان موافقان و مخالفان. شجریان برای من کسی است که نشان داد موسیقی می‌تواند فراتر از این برود و انسان را به فکر کردن وابدارد، و خیال می‌کنم همین برانگیختن فکر در کنار برانگیختن حسْ جادوی شجریان بود و وجه ممیزه‌اش از خیلی دیگران. آدمی بود که فرصت بی‌نهایتی می‌گذاشت برای یافتن شعر درست و همراه کردن ملودی درست برای رساندن یک پیام. او یادم داد که موسیقی می‌تواند بیش از جنباندن سر و تکان دادن کمر برای شنونده‌اش به ارمغان آورد. او موسیقی‌ای معرفی کرد که نمی‌شود به همراه کارهای دیگر شنید؛ صدای او هیچ به‌کار گوش دادن در ماشین و هنگام دویدن و آشپزی کردن نمی‌خورد. برای شجریان شنیدن باید ساعتی خالی کرد و فضایی آرام یافت تا تأثیر بگذارد.

شجریان برایم شخصی‌تر از آن است که بتوانم بیش از این بند بالا را ادامه دهم. چند سال پیش دیوانه‌وار گوشش می‌کردم. آن زمانْ خوابگاهم در فاصله‌ای پنج دقیقه‌ای از باغ هنرمندان تهران بود و من هر شب، از کتابخانه که برمی‌گشتم، ساعتی بر تاریک‌ترین و خلوت‌ترین نیمکت پارک می‌نشستم و آلبومی از او را گوش می‌کردم و همراهش اشک می‌ریختم. پیش و پس از این هم گاه و بیگاه تصنیف‌ها و آوازهایش را گوش کرده‌ام و بسیار خاطره‌هاست که با صدای او به حافظه‌ام سنجاق شده‌اند. هنوز هم هرزمان که بخواهم موسیقی خوب بشنوم اوّل و آخر به‌سراغ شجریان می‌روم.

گمان می‌کنم که بعد از حافظ، در تاریخ ایران، هنرمندی در قواره‌ی محمدرضا شجریان تک و توک داشته‌ایم، و به لحاظ محبوبیت در زمان زندگی، احتمالاً در کل تاریخ ایران کسی در حد او نداشته‌ایم،‌ و من شک ندارم که بزرگی و محبوبیت او با مرگش و برای نسل‌های بعد افزون‌ و افزون می‌شود. برای همین است که فکر می‌کنم او چیزی برای حسرت خوردن برای ما باقی نگذاشته؛ در اوج زیست، در اوج رفت، و آثارش همیشه در اوج می‌ماند. عاش سعیداً و مات سعیداً.

البته که اگر در زمان او فرومایگانی نبودند، فرصت کار مهیّاتر می‌بود، ولی خیال می‌کنم از قضا بودنِ حقیران است که عظمت بزرگان را نمایان‌تر می‌کند، چنان‌که ابهت حافظ را وجود شیخان و زاهدان و محتسبان و فقیهان معاصرش جلوه‌گر می‌کند. از شیخ و زاهد زمان حافظ همین مقدار در صفحه‌های تاریخ مانده که معاصر حافظ بوده‌اند و او را آزار می‌کرده‌اند. از آن‌هایی که ربّنای شجریان را ممنوع کردند و جلوی کنسرت‌هایش را گرفتند هم بیش از این نخواهد ماند.

خوبی هنر این است که حیات اثر هنری به حیات هنرمند بسته نمی‌ماند و زندگی مستقلی را دنبال می‌کند. شجریان برای من و امثال من فی‌الواقع آثار شجریان است، و کارهای او حالا از همیشه زنده‌تراند. میراث معنوی عظیمی از او به‌جا مانده که کمافی‌السابق بی‌خبران را عاشق و عاشقان را بی‌خبر کند و از این سان، ثبت است در جریده‌ی عالم دوام او. إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.

۹۹/۰۷/۱۷

نظرات  (۱۰)

۱۸ مهر ۹۹ ، ۰۶:۰۵ خیال پرداز

http://fihmafih.blog.ir/1399/07/18/Shajarian

۱۸ مهر ۹۹ ، ۰۶:۱۴ خیال پرداز

از احساسات شورانگیز که درآمدید لینکی که در کامنت قبل گذاشتم را بخوانید.

درباره نوشته خودتان هم ظاهرن خبر ندارید که موسیقی سنتی در طبقات عامه ایران در حال تمام شدن است، چه رسد به استاد شجریان و ماندگاری اش. مگر آن که استاد پیراهن عثمان شود برای سیاست بازی و دوامش دهند تا سال ها که دارد می شود و می دهند. (ر.ک. ادعاهای مضحک عباس میلانی درباره متن قانون اساسی که استاد شجریان برای دوره گذار به ایران دموکراتیک نوشته. انگار به جز موسیقی و آواز، حقوقدان و جامعه شناس و غیره بوده!)

الغرض که جای هیچ نقدی نمی گذارید برایش. بگذارید. بگذارید. بگذارید. به امیال شخصی بُتش نکنید. نکنید. نکنید...

پاسخ:

نمی‌دانم شما نویسنده‌ی آن پست وبلاگی هستید یا فقط نوشته را پسندیده‌اید، ولی کاش به قول خودتان صبر می‌کردید عزاداران از احساسات شورانگیز درآیند و بعد چنین حرف‌هایی می‌زدید یا پخش می‌کردید. دور و اطراف ما رسم چنین است که وقتی فردی می‌میرد، دیگران دیگر از او بدگویی نمی‌کنند حتی اگر از او آزار دیده باشند. این ادب برخورد با عزاداران است و متأسفم که زندگی ما دارد از این آداب خالی می‌شود.

زندگی یک هنرمند دو جنبه‌ی جدا از هم دارد: یک جنبه‌ی هنری است که هنرمند اثر هنری‌اش را به مخاطب ارائه می‌کند. شجریان را ما از این جنبه است که می‌بینیم و می‌شناسیم و ستایش می‌کنیم. اگر نقدی به او باشد هم انتظار این است که از همین جنبه وارد شود. جنبه‌ی دیگر جنبه‌ی زندگی شخصی اوست. اینکه با خانواده‌اش چه رفتاری داشته، با همکارهایش چطور تا می‌کرده و چیزهایی از این دست. این موضوعات تا زمانی که به‌طور گسترده در جامعه پخش نشده اساساً به مخاطب هنری هنرمند ربطی ندارد. همان‌طوری که زندگی خصوصی هرکسی و روابطش با خانواده و دوستان و همکاران به دیگران ربطی ندارد.

چنان‌که در متن هم گفتم، از خانواده و نزدیکان که بگذریم، شجریان برای بقیه‌ی ما یعنی آثار شجریان. یعنی همین دود عود و گنبد مینا و بیداد و ... . اگر نقدی به آثار دارید بنده خوشحال می‌شوم که بشنوم. شاید این وسط چیزی هم یاد بگیرم. ولی لطفاً این حرف‌های خاله‌زنکی که با فلانی اختلاف داشت یا دستمزد بهمانی را نداد را به‌عنوان نقد به ما غالب نکنید.

درباره‌ی زوال موسیقی سنتی هم باید صبر کرد و دید. سلیقه‌ها مختلف است و نمی‌شود انتظار داشت همه‌ی ملت روز و شب شجریان گوش کنند. ولی خیال می‌کنم برخلاف خیلی از خواننده‌ها که اواخر زندگی یا پس از مرگشان آثارشان فراموش می‌شود، آثار شجریان لااقل برای اهلش زنده بماند.

۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۱:۰۲ خیال پرداز

شجریان خودش خواست که فقط در موسیقی نباشد. پس فقط از جنبه موسیقی بررسی نخواهد شد. شجریان خودش انتخاب کرد که طوری زندگی کند که بعد از مرگش این حرف ها باز شود. پس انتظار نداشته باشید طرفدار و منتقدش تا خشک شدن کفنش صبر کنند. شجریان این گونه زیستن را برگزید، پس همین گونه هم خواهد مرد و برانگیخته خواهد شد. کمااین که متن شما هم از زیبایی شناسی موسیقی شجریان به مخالفان با اصل موسیقی و مسائل اجتماعی کشیده شده. خیلی زیرکانه نماندید در زیبایی شناسی موسیقی، خیلی صریح نمی مانیم در زیبایی شناسی موسیقی اش. قاعده این است. اگر نمی توانید تحمل کنید به زیرکی همیشگی خودتان رجوع کنید. چون دور و اطراف ما هم نمی نشینند تا یک نفر آب زیر کاه و غیرمستقیم هر چه دلش خواست بگوید و بقیه را به سکوت تا خشک شدن کفن استاد دعوت نماید.

و نکته آخر درباره بخش آخر حرف ها، این که چه طور ما باید برای اظهار نظرمان درباره فراموشی شجریان و موسیقی سنتی صبر کنیم، اما شما درباره اسطوره سازی از شجریان و قیاس کردنش با حافظ صبر نکنید و حکم صادر کنید؟ الله اکبر از این دوگانه بودن. قاعده این شده که شما متقن باشید و هر کسی جز شما متزلزل. متاسفانه، متاسفانه، متاسفانه. خوش بگذرد در دنیا و طرز تفکرتان که به کوفتن غیر خود به قاعده و دلیل و سر برآوردن و تایید خویش به برهانی دیگر، احتمالا لااله الا مهدی ابراهیم پور✋

پاسخ:

ظاهراً در گرماگرم گرفتن مواضع انقلابی هستید و فرصت نمی‌کنید نوشته‌های بنده را با دقت بخوانید. برای همین توجه شما را جلب می‌کنم به این بخش: «این موضوعات تا زمانی که به‌طور گسترده در جامعه پخش نشده اساساً به مخاطب هنری هنرمند ربطی ندارد.» برای من از روز روشن‌تر بود که مشکل شما با شجریان این نیست که چرا با لطفی دعوا کرده یا با مشکاتیان اختلاف داشته. مشکل شما سیاسی است که اشکالی هم ندارد. به‌هرحال هرکسی سلیقه‌ی سیاسی‌ای دارد. آن مرحوم هم ابایی از اعلام مواضع سیاسی‌ و عمومی کردنشان نداشت ولذا نظرات سیاسی‌اش کاملاً قابل نقد هستند. سخن این است که وقتی با او مشکل سیاسی دارید چرا چیزهای دیگری از زندگی شخصی‌اش را بهانه می‌کنید؟ قسمت شخصی زندگی هنرمند خصوصی است و به خودش و خانواده‌اش و نزدیکانش مربوط می‌شود نه به ما. پس وهم برمان ندارد و خیال نکنیم که چون شجریان اعلام موضع سیاسی کرده و خود را از این جهت وارد عرصه‌ی عمومی کرده دیگر زندگی خصوصی ندارد و همه‌ی اجزاء زندگی‌اش می‌تواند دستاویز کوبیدنش شود.

حس می‌کنم بیشتر از شجریان، شما با شخص بنده مشکل دارید که متأسفانه نمی‌دانم دقیقاً چه مشکلی است. همین‌قدر معلوم است که من را آب‌زیرکاه می‌دانید و زیرکی همیشگی‌ای در من می‌بینید (که لابد نشان می‌دهد از این پست با این وبلاگ آشنا نشده‌اید.) به‌علاوه، این‌طور که پیداست بنده را هم‌مقام با فرعون می‌دانید، وگرنه نوشتن آن عبارت آخر به‌قصد طعنه زدن بیش از اندازه ناجوانمردانه است. اگر من را از نزدیک می‌شناسید یا اگر امکان حل مشکل با حرف زدن را می‌دهید، ممنون می‌شوم که آدرسی بدهید و صحبت کنیم،‌ شاید بتوانیم موضوع را حل کنیم. مخصوصاً که شکل نوشتنتان آشناست و من را یاد وبلاگ‌نویسی می‌اندازد که مدت‌هاست نوشته‌ای از او نخوانده‌ام. امیدوارم که اشتباه کنم.

آمدم به سوگواری‌ات دل بدهم. 
 

پاسخ:
:)
:(
۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۳:۵۵ خیال پرداز

ظاهراً شما هم از ابتدا بنده را با نویسنده متن اصلی (حسن صنوبری اشتباه گرفته اید و با همین دست فرمان می نوازید. هر کسی فرعونی دارد، هم بنده و هم شما و به اندازه مصرهایمان (کوچک یا بزرگ) در آن خودکامگی می کنیم. اصرار بر خود (شامل عقاید و افکار و برنگشتن از آن ها حتی وقتی که غلط بودنشان مسلّم می شود و به کارگیری منطق توجیه و تفسیر و منطق مظلوم برای اثبات خویشتن تحت هر شرایطی) از همین خوی تفرعن نشات می گیرد. خودکامگی ویژگی منحصر به فرد برخی از منطق خوانده هاست که گاهی لباس روحانیت بر تن می کنند و گاهی لباس دانشگاه. میزان تفرعن شخصیت شما در این نوشته ها و لباس خیال دست که بر تن کرده اید (کم یا زیاد) پر واضح است. با خواندن این چند هزار خط و مواضعی که تحت هیچ شرایطی یا به ندرت عوض می شوند یا نمی شوند (بنده میزانی مشخص نمی کنم) می شود معیاری حاصل کرد. البته درباره بنده اطلاع کاملی به نسبت چند هزار خط شما در دسترس نیست. همین چند سطر البته برای شما از ابتدا معیار کافی و وافی بود تا بتازید بر اینجانب بر مبنای عقاید مقدس خویش. 

امید که مرگ استاد تلنگری باشد یک بار برای همیشه که تجدید نظر کنیم در همه شئون.

روحشان و روحمان شاد به پرهیز از تفرعن در مصرمان و لیّن کردن کلام و روان.

پاسخ:
ممنون که تفرعن مرا یادآوری کردید. موفق باشید.
۱۸ مهر ۹۹ ، ۱۷:۴۵ خیال پرداز

خیال نمی کنم

اما کاش موفق باشم در آن چه کردم، کاش!

به جنابِ خیال پرداز

برادرِ من متولدِ دهه‌ی هفتاد است. در میانِ دوستانِ هم‌گروهی‌اش هم هستند کسانی که حتی به لحاظِ سِنی از او کوچک‌ترند. همگی به طورِ حرفه‌ای آوازِ سنتیِ ایران را دنبال می‌کنند. حدسِ من این است تا زمانی که سعدی و حافظ و... به‌طورِ زنده و جاری در فرهنگ‌مان نفوذ دارند، زنده‌یاد شجریان هم نفوذ دارد، زنده و جاری؛ چه خوشایندمان باشد، چه نباشد؛ چه ملاک‌مان تنها زیباشناختی باشد، چه نباشد.

ادعای آقای میلانی هم به فرضِ صحتْ تنها نشان می‌دهد که زنده‌یاد شجریان—به عنوانِ یک شهروند— دغدغه‌ی تفکیکِ دین از دولت را داشته است، تنها همین. دلیلِ اینکه چرا از آن بهره‌برداریِ سیاسی می‌شود را باید در جای دیگری جست. جایگاهِ زنده‌یاد شجریان برای شخصِ من وابسته به این نیست که متنِ حقوقی بنویسد یا ننویسد. همچنین برای من این جایگاه وابسته به این نیست که متنِ حقوقیِ مذکور به چه میزان عالمانه یا سطحی باشد. تا جایی که می‌دانم جایگاهِ ایشان برای من روشن بوده و هست: خواندنِ بدونِ نقص.

۲۲ آذر ۹۹ ، ۰۰:۱۷ میثم علی زلفی

عجب !!! ....

پیشنهاد می کنم کتاب غناء و موسیقی که متن درس خارج فقه  سیدعلی خامنه‌ای در موضوع غناء و موسیقی است را بخوانید تا متوجه قضاوت غلط خود درباره ی زاهدان و شیخان و خصوصا فقیها بشوید

خوشبختانه متن کتاب فارسی است و شما نیز می توانید بهره مند شوید. اینترنتی هم قابل خرید است.

شاید گفتن این مقدار ضروری باشد که :

با لفظ محتوا تغییر نمی کند مطرب مطرب است تا زمانی که بدنبال ابتذال و انحراف است و با موسیقی دان گفتن ماهیت مطرب عوض نمی شود. همانطور که ملیجک ها که نقش سرگرم کردن پادشاهان و مردم را داشته اند امروز در نام جدید بازیگر و هنرمند ظاهر شده اند

 

امیدوارم شجریان از قسم کسانی باشد که موسیقی دان واقعی باشد نه آن که اسم را عوض کرده و مسمی را همچنان یدک می کشد. ما که او را نمی شناختیم!

پاسخ:

وقتی می‌خواهم درباره‌ی کسی که بیش از سی سال مطلق‌العنان و بدون ذره‌ای محدودیتِ قانونی حکومت کرده داوری کنم،‌ نیازی ندارم که بروم فلان کتاب فقهی او را مطالعه کنم. من سیاست‌های اعمال شده از طرف ایشان و عملکرد ایشان را می‌بینم. بنا به این سیاست‌ و عملکرد، حتی نشان دادن ساز در تلویزیون ممنوع است. یک بار هم سخنرانی‌ای از ایشان دیدم که به وزیر علوم دولت خاتمی انتقاد می‌کرد که چرا در دانشگاه‌ها موسیقی آموزش داده می‌شود. از نصب امام جمعه‌ای که کلاً هرگونه کنسرت را در شهر مشهد ممنوع کرده و موضوعات دیگر هم بگذریم.

این آن چیزی است که در نتیجه‌ی حکومت فقها بر سر موسیقی آمده. اینکه ایشان در فلان کتابشان درباره‌ی موسیقی چه نظری داده‌اند برای شخص من کوچک‌ترین اهمیتی ندارد.

۲۸ آذر ۹۹ ، ۲۱:۵۹ میثم علی زلفی

با خواندن این جواب تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود:

چقدر حیف شد که با این صورت و غیر علمی نوشتید!

از دانشگاهی و آزاد اندیش انتظاری غیر از این می رود. :((

پاسخ:
کتاب‌های لنین و استالین هم پر است از حرف‌های قشنگ، ولی موقع داوری درباره‌ی آن‌ها معمولاً کسی سراغ آن کتاب‌ها نمی‌رود. بالاخره باید فرقی باشد بین داوری درباب فردی که صرفاً در زندگی‌اش کار نظری کرده با فردی که سال‌ها حاکم بوده و نظراتش را پیاده کرده. قائل شدن چنین تفاوتی نه مغایر با دانشگاهی بودن است و نه با آزاد اندیشی.
۲۹ آذر ۹۹ ، ۰۰:۲۱ میثم علی زلفی

پایه های فلسفه موردمطاله و مقبول شما بر انکار واقعیت یا لااقل کشف واقع بنا شده است و وقتی از درک متقابل و فهم انسان ها از یکدیگر سخن می گویید دم از پیچیده بودن و عدم امکان این شناخت می زنید. نوشته های شما مملو از این مفهوم بوده و هست.

حال چگونه با چنین مبنایی در مسءله بسیار پیچیده حکومت و حاکمان این چنین یقینی و محکم سخن می گویید تعارضی آشکار بین مبانی و رفتار شماست.

گویا در این نوع شناخت شما از هستی و افراد، تمایلات بسیار دخیل هستند و به سرعت از کهکشان آن همه نمی توان شناخت، شما را  عبور می دهند؟؟؟؟

برادر عزیز قدری با خودمان رو راست باشیم.

اگر نبود که رفاقت مجازیمان پاره نمی شد حتما جواب تندی شما را با تندی پاسخ می دادم اما حیف که در فضای علم و ازاد اندیشی هتک حرمت و حیثیت جایز نیست.

به اخلاق کانتی هم اگر رجوع کنی شاید این حرف را تایید کند.

پاسخ:
من به شما تندی نکردم و تعجب می‌کنم که چرا چنین برداشتی از سخنان من کرده‌اید.

فلسفه‌ی مورد قبول من نه واقعیت را انکار می‌کند و نه امکان کشف آن را. حرف این است که برای اینکه موضوعی را واقعی بدانیم باید دلیل و مدرک درخوری داشته باشیم.

توجه کنید که ادعای من چه بود. من درباره‌ی مسئله‌ی بسیار پیچیده‌ی حکومت حرفی نزدم. من نوشته بودم «از شیخ و زاهد زمان حافظ همین مقدار در صفحه‌های تاریخ مانده که معاصر حافظ بوده‌اند و او را آزار می‌کرده‌اند. از آن‌هایی که ربّنای شجریان را ممنوع کردند و جلوی کنسرت‌هایش را گرفتند هم بیش از این نخواهد ماند.» پس من دو جمله گفته بودم، اولی (اشاره به شیخ و زاهد زمان حافظ) یک موضوع تاریخی بود و دومی یک پیش‌بینی. بعید می‌دانم که در درستی اولی شکی داشته باشید. از فقهای زمان حافظ که او را آزار می‌کرده‌اند چیزی در صفحه‌ی تاریخ نمانده. اگر مانده بفرمایید. دومی هم که صرفاً یک پیش‌بینی است. باید سال‌ها صبر کنیم تا ببینیم درست در می‌آید یا نه.
 
اما شما جواب داده بودید «پیشنهاد می کنم کتاب غناء و موسیقی که متن درس خارج فقه  سیدعلی خامنه‌ای در موضوع غناء و موسیقی است را بخوانید تا متوجه قضاوت غلط خود درباره ی زاهدان و شیخان و خصوصا فقیها بشوید.» در متن پست، من قضاوتی درباره‌ی نظر فقها نکرده بودم. پس پاسخ شما به متن پست ارتباطی نداشت. ولی چون این را نوشته بودید من پاسخ دادم که برای قضاوت درباره‌ی این فقیه خاص نیازی به مراجعه به آثار فقهی او نیست چون عملکرد او در دسترس است. و چند مثال هم از این عملکرد در ارتباط با موسیقی نوشتم: تلویزیون ساز نشان نمی‌دهد. ایشان با آموزش موسیقی در دانشگاه مخالف است. امام جمعه‌ی منصوب ایشان سرخود کلاً هرگونه کنسرت را در مشهد ممنوع کرده.

اعتراض کرده‌اید که چرا یقینی و محکم سخن می‌گویم. وقتی دلیل و مدرک کافی وجود دارد چرا یقینی و محکم سخن نگویم؟ آیا چون فلسفه‌ی مورد علاقه‌ی من رسیدن به حقیقت را دشوار می‌داند باید درباره‌ی اینکه الآن شب است یا روز هم با شک و تردید حرف بزنم؟ کدام یک از مثال‌هایی که زدم غیر واقعی بود؟ آیا تلویزیون سازهای موسیقی را نشان می‌دهد؟ آیا رهبری درباره‌ی آموزش موسیقی آن سخن را نگفته؟ و یا آیا آقای علم‌الهدی با یک استدلال سخیف و احمقانه برگزاری کنسرت را در مشهد ممنوع نکرده؟ وقتی چنان دلالیل روشنی وجود دارد چرا نباید یقین پیدا کنم که این فقیه خاص نظر منفی‌ای نسبت به موسیقی دارد؟

شاید بفرمایید که نظر ایشان درباره‌ی مطلق موسیقی نیست و ایشان فقط با غنا مخالف هستند و با موسیقی‌های دیگر مشکلی ندارند. آنگاه از شما می‌پرسم که پس چرا در این مملکت این همه به آقای شجریان که شاخص موسیقی اصیل و سنتی و عرفانی بود سخت‌گیری شد و در سال‌های آخر اجازه‌ی کار به ایشان داده نشد؟ آیا صرف اینکه کسی نظر سیاسی مخالف حکومت داشته باشد و آن را ابراز کند دلیل می‌شود که او را از فعالیت هنری‌اش محروم کنند؟ این اتفاقی بود که درباره‌ی شجریان افتاد و پیش چشم همه‌ی ما ظلم بزرگی به او و به علاقه‌مندان به موسیقی او کردند. بخشی از پست من اعتراض به این ظلمی بود که به او و به من (به عنوان علاقه‌مند به آثار او) شده بود. حتی اگر تندی‌ای هم کرده باشم (که نکردم) خداوند بلند کردن صدا را حق مظلوم می‌داند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی