خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد»

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۰۹ ق.ظ

برای من که قبلاً عملیات «موتوا قبل ان تموتوا» را روی وبلاگم اجرا کرده بودم، دیدن مسدود شدنش ناراحت‌کننده نبود. مثل این مرگ‌های راحت بود که شب می‌خوابی و دیگر بیدار نمی‌شوی. نمی‌دانم ولی چه شده که بلاگفا دارد «دیگی که واسه من نجوشه، می‌خوام سر سگ توش باشه» را مصداق می‌بخشد. درست است که ناراحت نشدم، ولی از کار بلاگفا لجم گرفت. یک‌جور بی‌شعوری و بی‌چشم‌وروییِ خاصی می‌خواهد این‌طور کشتن خاطرات مردم. مخصوصاً که تمام تلاشم را هم کرده بودم که مبادا به تریج قبایشان بربخورد.

ولی این ماجرا پر بی‌حاصل نبود. می‌شود بلاگفا را تشبیه کرد به دنیای غدار، که مدتی سرت را گرم می‌کند و به رویت می‌خندد و فریبت می‌دهد، بعد ولی چنان زمینت می‌زند که باور نمی‌کنی. یا می‌شود چند سال دیگر صبر کرد و مشتری‌های بلاگفا را شمرد و از این خودزنی‌های مستبدانه‌اش درس عبرت گرفت.

از درس‌های عبرت که بگذریم، حاصل دیگرش سبک‌بالی است. دیگر بارِ وبلاگم را به دوش نمی‌کشم و این خوب است. تنها بدی‌اش از بین رفتن بحث‌ها و کامنت‌ها و خاطرات است. این هم البته خیلی بد نیست وقتی به «کل من علیها فان» نظر داشته باشیم. فعلاً ولی من هستم و شما هم هستید؛ با هم دوباره می‌نویسیم و بحث می‌کنیم و خاطره درست می‌کنیم، تا چشم بلاگفا درآید!

 

پی‌نوشت: این متن را برای مدیران بلاگفا هم ایمیل کردم.

۹۳/۱۲/۰۷

نظرات  (۷)

ما هنوز پیراهن سیاه عزای قبلی را در نیاورده ایم با داغ عزای فرزند برادر چه کنیم؟! شده است شبیه این قتلهای زنجیره ای! پس قاتل فرزند ما هم بلاگفا بوده. هر چند که اعتمادم را نسبت به همه یشان ،حتی همین بلاگ، از دست داده ام اما واقعا سبک بال شدم. این پاک شدن وبلاگ شما هم هرچند دردناک تر از پاک شدن استفاضه بود اما سبک بالیم را بیشتر کرد. هیچ کجا به اندازه آنجا خاطره نداشتم. فدای سرتان.زندگی است دیگر. مجازیش هم پست است و رفتنی.
پاسخ:
این همه که در نکوهش دنیا گفته‌اند بی‌راه نبوده. این‌که دیگر دنیای مجازی است. بگذاریم و بگذریم.
۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۰۲ پلک شیشه ای

این ها با پشت دست خوابوندن تو دهن آزادی مجازی و ...

چه قدر حسود ...

پاسخ:
در سیستم قضایی ایران فکر نکنم بشود چنین کاری کرد، ولی در در بعضی از کشورها می‌شود شکایت کرد و خسارت گرفت تا این‌ها یاد بگیرند «آزادی» برای جمله‌سازی نیست و اگر قولش را دادند باید متعهد بمانند.
به کامنت خصوصی:
آدرستان را نگذاشته بودید.
سلام مهدی جان
هم تبریک و هم تسلیت؛ تنها چیزی که به ذهنم رسید همین دو کلمه بود.
احتیاج دارم یه تماسی باهات بگیرم.
پاسخ:
سلام، نه تبریک داره نه تسلیت!
یادم باشه زنگ بزنم.
این سبک بالی را خوب می فهمم، اولین حسی که بعد از مواجه با اخطار بسته شدن وبلاگم داشتم.
به نظرم تجربه ی قابل تأملی بود و هست که باید بیشتر به آن فکر کنم.
لطفاً اگر بلاگفا پاسخی به ایمیل تان داد، روی وبلاگ بگذارید، هرچند که بعید می دانم...
پاسخ:

فکری که این دو روز ذهنم را مشغول کرده این است که با وجود این سبک‌بالی چرا دوباره دارم وبلاگ‌نویسی می‌کنم؟ که بالم را سنگین کنم؟ انگار مجبورم!

بلاگفا هنوز جواب نداده و البته بعید است بدهد.

۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۴۷ میثم علی زلفی
برادر اصلا خودت رو ناراحت نکن. اصن خدا منو آفریده که بیام برات کامنت بذارم. والا
مثل بعد از توبه می ماند، انگار تمام گذشته را پاک کرده باشیم و حالا با یک نفس عمیق، دوباره شروع می کنیم و به خیالمان این بار غلط های گذشته تکرار نمی شود.
هرچند که گاهی بعد از توبه، خواسته ام همان لحظه بمیریم (چون به خودم اعتماد نداشتم) اما همیشه وسوسه ی بازهم تجربه کردن، آزمودن من را فریب داده و بعد از خواستن مرگ گفته ام، خدایا بی اثر باشد...
پاسخ:
مثال خیلی خوبی زدید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی