«بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد»
برای من که قبلاً عملیات «موتوا قبل ان تموتوا» را روی وبلاگم اجرا کرده بودم، دیدن مسدود شدنش ناراحتکننده نبود. مثل این مرگهای راحت بود که شب میخوابی و دیگر بیدار نمیشوی. نمیدانم ولی چه شده که بلاگفا دارد «دیگی که واسه من نجوشه، میخوام سر سگ توش باشه» را مصداق میبخشد. درست است که ناراحت نشدم، ولی از کار بلاگفا لجم گرفت. یکجور بیشعوری و بیچشموروییِ خاصی میخواهد اینطور کشتن خاطرات مردم. مخصوصاً که تمام تلاشم را هم کرده بودم که مبادا به تریج قبایشان بربخورد.
ولی این ماجرا پر بیحاصل نبود. میشود بلاگفا را تشبیه کرد به دنیای غدار، که مدتی سرت را گرم میکند و به رویت میخندد و فریبت میدهد، بعد ولی چنان زمینت میزند که باور نمیکنی. یا میشود چند سال دیگر صبر کرد و مشتریهای بلاگفا را شمرد و از این خودزنیهای مستبدانهاش درس عبرت گرفت.
از درسهای عبرت که بگذریم، حاصل دیگرش سبکبالی است. دیگر بارِ وبلاگم را به دوش نمیکشم و این خوب است. تنها بدیاش از بین رفتن بحثها و کامنتها و خاطرات است. این هم البته خیلی بد نیست وقتی به «کل من علیها فان» نظر داشته باشیم. فعلاً ولی من هستم و شما هم هستید؛ با هم دوباره مینویسیم و بحث میکنیم و خاطره درست میکنیم، تا چشم بلاگفا درآید!
پینوشت: این متن را برای مدیران بلاگفا هم ایمیل کردم.