چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ب.ظ
جهان ممکنی را تصور کنید که در آن، کشورهایی که اکثریت جمعیتشان مسیحیاند بهجای حکومت سکولار، حکومت جمهوری مسیحی تشکیل دهند. در حکومت جمهوری مسیحی، قوانین و رفتارهای حکومت بر اساس باورهای مسیحی شکل میگیرد. یکی از این باورها این است که مسیحیت دین حق است و اسلام دین باطل. (خوانش قویتر این باور این است که مسیحیت دین حق است و اسلام اصلاَ دین نیست چون از طرف خدا نیست.)
حالا فرض کنید حکومتهای جمهوری مسیحی بر اساس همین باور قانونگذاری کنند. میتوان انتظار داشت که در این حکومتها، مسلمانان واجد هیچ حقی شناخته نشوند، زیرا بنا به اعتقاد مسیحیان، عقاید باطلی دارند. سؤال من این است: کدام بهتر است؟ شما ترجیح میدهید در کدام جهان زندگی کنید؟ این جهان ممکن فرضی، یا همین جهان واقعی شکسته بستهی خودمان؟
پاسخ:
آسمانی بودن و نشانهی صحیح داشتن یک دین را چه کسی تعیین میکند؟ اگر معیار دین مورد قبول اکثریت باشد، در جمهوری مسیحی، مسلمانان پیروان فرقهی ضاله خوانده میشوند.
پاسخ:
برای تقریب به ذهن میگویم که شرایط مسلمانان در جمهوری مسیحی مثل شرایط بهاییان در جمهوری اسلامی است. یعنی رسماً هیچ حقی ندارند. این را هم در نظر داشته باشید که مسیحیت سابقهی قرنها حکومت دارد که نتیجهاش شد قرون وسطی. دادگاههای تفتیش عقاید یکی از کارکردهایش اعتراف گرفتن از مسلمانان بوده. به نظر شما واقعاً وضع مسلمانان آن موقع بهتر از وضع مسلمانان فعلی در اروپا بوده؟
پاسخ:
+فکر کنم قبلاَ هم توضیح داده بودم که دموکراسی فقط حکومت اکثریت نیست بلکه حکومتی است که اقلیت میتواند حقوق خود را استیفا کند. حداقل در نظر اینطور است.
+ اما برای اینکه ببینیم در عمل وضعیت به چه شکل است میتوانیم ببینیم سالانه چند نفر از مسلمانان از کشورهای اسلامی به کشورهای غربی مهاجرت میکنند و چند نفر از مسلمانان از کشورهای غربی به کشورهای اسلامی مهاجرت میکنند. مقایسهی این دو عدد میتواند روشن کند که در عمل، کدامیک واجد مطلوبیت بیشتری دانسته میشود.
مسالهی من این نبود که کدام حکومت برای مسیحیان بهتر است. مساله این بود که کدام برای مسلمانان بهتر است؟ حکومت جمهوری مسیحی یا حکومت سکولار؟
ضمن اینکه بیجا میکنند هیچ مسالهای را حل نمیکند.
پاسخ:
روی موضوع خیلی مهمی دست گذاشتین. برای آدم بلاتکلیف، راحتتر اینه که آزاد نباشه. اگه از فردا بگن در ایران حجاب آزاده، یه بخش بزرگی از جامعه با بحران روبرو میشه چون دیگه باید یا رومی روم باشه یا زنگی زنگ. خیلی از خانمهای "بدحجاب" با حجاب مخالف نیستن، فقط هنوز دربارهاش تصمیم نگرفتهاند.
پاسخ:
اتفاقاً این روزها دارم این کتابو میخونم. این گفتگو یکی از درخشانترین بخشهای کتاب هست.
پاسخ:
مشکل اینجاست که با عقاید یک مسلمان دارین مسیحیان رو داوری میکنید. شما به انجیل کنونی نگاه کنید. هیچ جایش صراحتاَ اسمی از پیامبر ما نیست. هیچ حرفی هم از این نیست که پیامبر دیگری میآید. حرف این است که فرزند خدا (مسیح) دوباره برمیگردد. طبیعتاً با این اوصاف، ادعای پیامبری حضرت محمد (ص) را کذب میدانند.
بله، بهاییان پیامبر ما و امامان (تا امام حسن عسکری) را قبول دارند. خاتم النبیین را آنها زینت پیامبران معنی میکنند نه آخرین پیامبر. بین خاتَم و خاتِم تفاوت قایل میشوند و ... .
پاسخ:
یکی از اولیات همدلی این است که مخالف خود را احمق ندانیم. یعنی شما میگویید میلیاردها مسیحی در ۲۰ قرن این دودوتا چهارتا را نفهمیدهاند؟ اتفاقاً کلی تفاسیر عرفانی از تثلیث کردهاند و بههرحال خواستهاند آن را موجه جلوه دهند. لازم نیست با این تفاسیر موافق باشیم ولی بههرحال حرف من این است که همه چیز اینقدرا هم ساده نیست.
پاسخ:
ایراد بهاییان به مسالهی خاتمیت بیشتر به کلمهی خاتم برمیگردد. البته به نبی هم ایراد میگیرند که شما جوابش را نوشتید.
پاسخ:
چرا ربطی نداره؟ از نظر مسیحیان یهودیت دین آسمانی ولی منسوخ است. مسیحیت دین حق است و اسلام دین باطل. چون اگر آسمانی بودن اسلام را بپذیرند نسخ دینشان را پذیرفتهاند. از آن طرف، از طرف مسلمانان، یهودیت و مسیحیت دین آسمانی و منسوخ هستند. اسلام دین حق است و بهاییت دین باطل. امیدوارم ربطش روشن باشد.
پاسخ:
مساله دقیقا همین است که آیا حکومت باید خود را محق بداند یا نه. من سعی کردهام از جانب اقلیت مطرود به این مساله نگاه کنم.
+ هیچ حرف یا عملی از طرف من هرگز نباید به معنای حمایت از اعضای خاندان هاشمی تفسیر شود.
پاسخ:
حرفتان را قبول دارم ولی آن را نقدی به موضعم نمیدانم. اکثریت و اقلیت قطعا خود را محق میدانند. ولی سوال من این است که آیا حکومت برآمده از ارادهی اکثریت باید به همین شکل خود را محق بداند یا خیر. حکومتهای سکولار، حکومتهایی هستند که ادعا میشود دربارهی هیچ دین خاصی موضع ندارند. با اینکه اکثریت آن کشورها مسیحیاند، ولی رفتار و قوانین حکومت فرقی بین مسلمان و مسیحی قایل نمیشود.
پاسخ:
سلام، منظورتون تحریف قرآن هست؟ چون روشنه اسلام امروز، اسلام عصر پیامبر نیست.
پاسخ:
متوجه سوالتون نشدم.
پاسخ:
بله، بحثم اینه که حکومت باید به یک چشم به پیروان ادیان مختلف نگاه کنه، یا باید بینشون فرق بذاره. اینجا همه مسلمانیم، طبیعتا اسلام و مسلمین را ترجیح میدهیم. ولی آیا حکومت هم باید اینطور باشد؟
پاسخ:
به قرینهی حرف شما میشه گفت که حکومت مسیحی کارش گسترش مسیحیته. حالا سوال اینه که تکلیف مسلمانانی که تحت اون حکومت زندگی میکنند چیه؟ آیا اونها در یک حکومت سکولار راحتترند یا در یک حکومت مسیحی؟
پاسخ:
اقلیت قانون تصویب نمیکنند بلکه منشور حقوق بشر از اونها حمایت میکنه. قوانین کشورها نمیتونه ناسازگار باشه با حقوق بشر. مثلا به خاطر داشتن دین متفاوت نمیشه فرد رو از تحصیل باز داشت. البته در عمل مشکلاتی بوده و هست (مثلا فرانسه دربارهی حجاب) ولی اکثر کشورها رعایت میکنند حقوق اقلیت رو.
با شما مخالفم. خیلی از کسانی که مهاجرت میکنند با حکومت دینی مشکل دارند نه با مسلمانان. استدلال یکی از دوستان خود من برای مهاجرت این است که من در ایران مدام در معرض گناه قرار میگیرم، و برای اینکه خودم را حفظ کنم طبق دستور قرآن مهاجرت میکنم.
پرسیدهام «شما ترجیح میدهید در کدام جهان زندگی کنید؟» منظورم شمای مسلمان است.
پاسخ:
راستش من نه مجال و نه حوصله و نه حتی کیبورد سابق برای بحثهایی شبیه به بحثهای گذشتهمان ندارم. البته سعی میکنم فضای وبلاگ به سمت تکگویی نرود و از نظرات خوانندگان استفاده کنم. اگر میبینید گاهی بحثها را کات میکنم به خاطر مواردی است که گفتم. امیدوارم حمل به بیادبی نشود. این بحث را از طرف خودم متوقف میکنم.
پاسخ:
مخاطبم آقای زلفی بودند و فقط همان بحث خاص را از جانب خودم متوقف کردم. بحث همچنان باز است.
پاسخ:
حالا شما که کیبورد دارید مطالبتان را بنویسید، فوقش من جواب نمیدهم.
پاسخ:
خیلی جدی پیشنهاد میکنم آثار راجع به تثلیث را از منابع خود مسیحیان بخوانید تا ببینید موضوع ساده است یا خیر.
پاسخ:
با اینکه بهاییت فعالیت سیاسی دارد موافقم و با اینکه فعالیتهایش عموماَ خلاف جهت منافع جمهوری اسلامی است هم موافقم. ولی موضوع من نه بهاییت به عنوان یک مجموعه، بلکه انسانهای بهایی است. همانطوری که مسیحیانی وجود دارند که با رفتار کلیسا مخالفند و همانطوری که مسلمانانی وجود دارند که با رفتار خادمالحرمین و جمهوری اسلامی مخالفند، بهاییانی هم هستند که با رفتار بیتالعدل مخالفند. نباید تاوان رفتارهای بیتالعدل را همهی بهاییها بدهند.
من خیلی متوجه نمیشوم که به رسمیت شناختن دقیقا چه معنایی دارد. مثلا ما اسراییل را به رسمیت نمیشناسیم و درعینحال شعار مرگ بر اسراییل میدهیم. وقتی ما آرزوی نابودی چیزی را داریم باید قبلا پذیرفته باشیم که آن چیز هست و اتفاقا زنده هم هست. شاید به رسمیت نشناختن اسراییل یعنی ما با آن دولت دشمنیم و با آن رابطه برقرار نمیکنیم. اگر اینطور باشد، دربارهی بهاییان هم میتوان تقریبا همین الگو را پیاده کرد. اینکه بگوییم ما بهاییت را بهعنوان دین الهی قبول نداریم و رفتارهای بیتالعدل را خلاف منافع ملیمان میدانیم و با آنها رابطهای برقرار نمیکنیم.
ولی شهروندان بهایی قصهی دیگری دارند. نمیشود یک حکومت به شهروند خودش بگوید من با تو دشمنم! نمیشود حکومت به شهروند خودش بگوید من برای تو هیچ حقی قایل نیستم. ولی در کمال تعجب جمهوری اسلامی دارد این کار را میکند. حق شهروندی اساسا بر اساس ملیت تعریف میشود نه دین. یک برادر شیعهی افغانستانی اگر پایش را بگذارد در مرز ما، مرزبانهایمان حق دارند با تیر او را بزنند، چون تبعهی ایران نیست و اینجا هیچ حق شهروندی ندارد. حالا هرچقدر هم که او ارادتمند انقلاب اسلامی باشد تفاوتی ایجاد نمیکند. ولی کسی حق ندارد به یک ایرانی بهایی تعرض کند چون تبعهی ایران است. خوب یا بد، حقوق شهروندی همه جای دنیا اینطور تعریف میشود: بر اساس ملیت نه باورها.
حالا ما با حاکمانی مواجهیم که علنا میگویند بهاییان هیچ حقی ندارند و در رفتارهاشان هم میشود کموبیش این رویه را دید. مثلا بهاییان حق تحصیل در دانشگاههای ایران را ندارند. در مدارس هم اگر اعلام کنند بهایی هستند به مشکل برمیخورند. از طرف دیگر آنها هم باید "خدمت مقدس سربازی" بروند و به لشکر اسلام خدمت کنند! از همه مضحکتر اینکه حق رای دارند و میتوانند در تعیین حاکمان جمهوری اسلامی تاثیرگذار باشند. میبینید؟ مجموعهی تناقضات است. این یعنی جمهوری اسلامی هیچ الگوی رفتاری روشنی نسبت به بهاییان ندارد و تکلیفش با آنها روشن نیست. آنها نه شهروند ایران هستند، نه شهروند ایران نیستند.
پاسخ:
توی شناسنامهی بهاییان هیچ دینی نوشته نشده، همانطوری که توی شناسنامهی من و شما نوشته نشده. اصلا توی شناسنامه دین را نمینویسند. ولی علیرغم ادعای شما، بهاییان مثل ما زندگی نمیکنند. مهمترین مشکلی که دارند ورود به دانشگاه است. هر سال وقت اعلام نتایج، بهاییان را به خاطر دینشان از دانشگاه محروم میکنند. به نظرتان این منصفانه است؟ ظلم نیست؟ خیلی از خانوادههای بهایی مجبور میشوند بچههایشان را برای ادامه تحصیل بفرستند خارج و تکهپاره هرکدام گوشهای از دنیا ماندهاند.
به این نکته هم توجه کنید که آنها مثل ما تقیه ندارند و آن را دروغ گفتن میدانند. برای همین اعلام میکنند که بهایی هستند. اگر این را به عنوان یک کنش اعتقادی ببینید، خیلی هم جار زدن به شمار نمیآید.
پاسخ:
برای من همیشه جالب بوده که حوزویان برای پاسخ به هر مسالهای چیزها را تقسیمبندی و دستهبندی میکنند و معمولا این دستهبندیهای ارسطوییشان انتزاعی است. درست مثل چهار شقی که شما برای حقوق شهروندی برشمردهاید تا هرطور شده مدل جمهوری اسلامی را هم در یکی از این شقوق جا بدهید غافل از اینکه چنین تقسیمبندی صرفا محصول ذهن پویای شماست و در جهان خارج خبری از این اقسام نیست. ببین برادر گرامی، شهروند همان تبعه است. یعنی جایگزین فارسی برای کلمات citizen و تبعه، شهروند است. پس فقط قسم سوم وجود خارجی دارد و بقیهی اقسام را هرچه بگویند، شهروند نمیگویند.
اما بعد، شما بهتر از من میدانید که در زمان پیامبر از اهل ذمه در سپاه اسلام استفاده نمیکردند و بهجایش ازشان جزیه میگرفتند. بنابراین پیامبر میگوید آنها را در نیروهای نظامیتان راه ندهید ولی به خاطر اینکه مسلمانان امنیتشان را تامین میکنند ازشان پول بگیرید. حالا شما میگویی ما ازشان پول نمیگیریم و بهجایش میفرستیمشان سربازی! یعنی دقیقا خلاف دستور پیامبر! من نمیدانم این چه فقهی است که بنا به نظر حاکمان، «هر لحظه فرامین خدا در نوسان است». چرا حکومت اسلامی از اهل ذمه جزیه نمیگیرد؟ رافت اسلامی!!!
تا جایی که من متوجه میشوم با دو عبارت «رافت اسلامی» و «مصلحت نظام» میشود کاملا خلاف سیرهی پیامبر عمل کرد و همچنان حکومت اسلامی باقی ماند. رافت اسلامی دیگر چه صیغهای است؟ هر کاری دلمان خواست بکنیم اسمش را بگذاریم رافت اسلامی.
حالا سوال من این است، اگر جوان بهایی برود در پادگان جوانان مسلمان را مسموم نمیکند؟ فقط در دانشگاه مسموم میکند؟! در مدرسه چرا بهاییان اجازهی درس خواندن دارند؟ رافت اسلامی! چرا سرنوشت مسلمانان را با رأیشان تعیین میکنند؟ رافت اسلامی! چرا با مسلمانان تجارت میکنند؟ رافت اسلامی! ۲۲، چهارتا ۶!
من کاری به جزییات دینشان ندارم، فقط گفتم بهاییان حق تقیه ندارند. حالا دلیلش چیست، ربطی به بحث ما ندارد. مهم این است که یک بهایی از نظر دینی مجاز نیست خودش را مسلمان جا بزند.
یک نصیحت هم برادرانه عرض میکنم. گفتهاند که حب الشیٔ یعمی و یصم. میدانم که شما عمیقا دوستدار جمهوری اسلامی هستید و همین هم باعث میشود که نقاط ضعف ساختاری آن را نبینید. ولی باور کنید شما مجبور نیستید مدافع همهی اعمال نظام باشید. خود حاکمان هم اینطور از خودشان و رویههایشان دفاع نمیکنند. بعضی تناقضات در عملکرد حکومت آنقدر روشن است که هیچجوری نمیشود بر آن سرپوش گذاشت. بعد شما میآیید از همانها دفاع میکنید. پیشنهادم این است که گاهی، اگر میشود، از حب و بغضها ارتفاع بگیرید و یک بار دیگر به ماجرا نگاه کنید. خدا نکند روزی عملهی بیجیره و مواجب ظلم شویم.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا
پاسخ:
این وظایفی که شما برای بهاییان ذکر میکنید برایم عجیب است، چون من عکسش را شنیده بودم. ولی بههرحال اینها هم راه دارد. اگر فرضا یک بهایی بخواهد فلان قانون کشور را نقض کند، میشود او را از بعضی از حقوق شهروندیاش محروم کرد (مثلا زندانیاش کرد) ولی این محرومیت به خاطر بهایی بودنش نیست، به خاطر عمل خلاف قانونش است. اگر یک مسلمان هم آن کار را میکرد با همین مجازات روبرو میشد. و
لی ما با محرومیتهایی مواجهیم که صرفا به خاطر بهایی بودن است، مثلا محرومیت از تحصیل در دانشگاه.دربارهی مهاجرین افغان هم توجه کنید که آنها حقوق شهروندی یک ایرانی را ندارند. مثلا نمیتوانند رای بدهند. حق تحصیلی که به آنها داده شده حق شهروندیشان نیست، یک لطف انساندوستانه است. آوارههای سوری هم الان در کشورهای اروپایی به بعضی امکانات دسترسی دارند ولی حقوق شهروندی یک اروپایی را ندارند.
برای اقلیتهای رسمی که اطمینان دارم سربازی اجباری است. در دورهی آموزشی در گروهان خودمان یک سرباز یهودی داشتیم. هیچ قانونی هم که بهاییان را استثنا نمیکند (چون اصلا به رسمیت شناخته نمیشوند) پس قاعدتا برای آنها هم اجباری است. البته اگر بهایی دم دست داشته باشید و بپرسید خیالمان راحتتر میشود. از بهاییان که بگذریم، الان آتییستها هم خدمت میروند. یکی از دوستان آتییستم همین چند ماه پیش خدمتش تمام شد. یک مقاله نوشته بود با عنوان «روششناسی خدمت سربازی» و در آن با توجه به بنیانهای علم دینی و «منویات مقام معظم رهبری» خدمت سربازی را روششناسی کرده بود! جالب است که بهخاطر همین مقاله چند ماهی کسری گرفت. آدم گاهی نمیداند با کمدی مواجه است یا با تراژدی!
تا جایی که اطلاع دارم، بهاییان باید از زمان تکلیفشان (۱۵ سالگی) تحرّی حقیقت کنند و ادیان مختلف را بررسی کنند و یکی را انتخاب کنند. اگر بهاییت را انتخاب کنند باید آن را علنی اعلام کنند. تا قبل از انتخاب آنها بهاییزاده هستند ولی لازم نیست علنی بگویند. این را اگر خوشبینانه نگاه کنیم با رفتار همکلاسی شما همخوانی دارد.
پاسخ:
نمیدانم چرا اینقدر بهتان برخورده. قصد ناراحت کردنتان را نداشتم و اگر ناراحت شدید عذرخواهی میکنم.
پاسخ:
آن موردی که دربارهی دستهبندی کردن موضوعات گفتم، ذکر یک ایراد نبود. ذکر یک رویه بود. برایم جالب است که نحوهی تحصیل شما طوری است که در پاسخ به سوالات از این روش استفاده میکنید. خلاصه قصد تعریض یا طعنه نداشتم.
دربارهی ضوابط رافت و مصلحت باید جزییتر نگاه کنیم. شما میگویید حق رای بهاییان از سر رافت اسلامی است. بسیار خوب، چرا حق تحصیل در دانشگاه را هم با همین رافت اسلامی به آنها نمیدهیم؟ جواب لابد این است که مصلحت نظام چنین افتضا نمیکند.
بیایید یک آزمایش ذهنی دیگر طراحی کنیم. جهان ممکنی را فرض کنید که در آن بهاییان در ایران حق تحصیل در دانشگاه داشته باشند ولی حق رای نداشته باشند. اگر از شما بپرسم چرا بهاییان وارد دانشگاه میشوند پاسخ چه خواهد بود؟ رافت اسلامی. اگر بپرسم چرا حق رای ندارند چه؟ مصلحت نظام.
حرف من این است که از این دو عبارت دارد سو استفاده میشود برای توجیه همهی رفتارهای حکومت. هرجایی آسان گرفتهاند شده رافت اسلامی، هرجا سخت گرفتهاند به خاطر مصلحت نظام بوده.
پاسخ:
آنها که مسلمان هستند و از ادیان دیگر به ما خیلی نزدیکترند.
پاسخ:
متوجه ارتباطش با بحث بهاییان نشدم، ولی جوابم این است: نه نباید ممنوعالتصویر و حبس خانگی باشند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تنها مرجعی که میتواند حکم مجازات صادر کند دادگاه است و برای افراد فوقالذکر دادگاهی تشکیل نشده.
پاسخ:
خب فکر کنم تا حد خوبی نظراتمان به هم نزدیک شد. نزدیکتر از این دیگر از من و شما انتظار نمیرود! ممنون که در بحث شرکت کردید.
پاسخ:
سلام حجت، تو را به خدا مراقب خودت باش. ما یک حجت بیشتر نداریم! خیلی حرف دارم که برایت بگویم و خیلی دوست دارم دوباره بعد از مدتها سر دل استراحت یک جایی بنشینیم و حرف بزنیم. کاشکی بشود.
چیزهایی که نوشتهای جواب ندارد. اینکه چقدر مشتاق دیدار شمایم را نمیتوانم بنویسم.
پاسخ:
راست میگویید، دلتنگی هم حال خوبی است برای خودش. خداوند توفیق داشتن چنین دوستانی به همه بدهد. :)
از شما هم ممنونم برای شرکت در این بحث.
پاسخ:
چه جالب! گشتم در وبلاگتون دنبال آثار «هجمه». پیدا نکردم.