خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

حقوق شهروندی دینی

چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ب.ظ

جهان ممکنی را تصور کنید که در آن، کشورهایی که اکثریت جمعیتشان مسیحی‌اند به‌جای حکومت سکولار، حکومت جمهوری مسیحی تشکیل دهند. در حکومت جمهوری مسیحی، قوانین و رفتارهای حکومت بر اساس باورهای مسیحی شکل می‌گیرد. یکی از این باورها این است که مسیحیت دین حق است و اسلام دین باطل. (خوانش قوی‌تر این باور این است که مسیحیت دین حق است و اسلام اصلاَ دین نیست چون از طرف خدا نیست.)

حالا فرض کنید حکومت‌های جمهوری مسیحی بر اساس همین باور قانون‌گذاری کنند. می‌توان انتظار داشت که در این حکومت‌ها، مسلمانان واجد هیچ حقی شناخته نشوند، زیرا بنا به اعتقاد مسیحیان، عقاید باطلی دارند. سؤال من این است: کدام بهتر است؟ شما ترجیح می‌دهید در کدام جهان زندگی کنید؟ این جهان ممکن فرضی، یا همین جهان واقعی شکسته بسته‌ی خودمان؟

۹۵/۰۲/۲۹

نظرات  (۳۸)

مسحیت رو کاری ندارم چون یه ورژن پایینتر از اسلامه ...
ولی در اسلام و حکومت اسلامی ؛ ادیان آسمانی و دارای نشانه های صحیح ؛ هر چند از اسلام پایینتر هستند ولی مورد احترام و به رسمیت شناخته میشوند و شامل حقوق شهروندی میشن ... (فکر نمیکنم لازم به ذکر  باشه که ایران کاملاً اسلامی نیست)
پاسخ:
آسمانی بودن و نشانه‌ی صحیح داشتن یک دین را چه کسی تعیین می‌کند؟ اگر معیار دین مورد قبول اکثریت باشد، در جمهوری مسیحی، مسلمانان پیروان فرقه‌ی ضاله خوانده می‌شوند.
۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۴ میثم علی زلفی
با این حساب باز جهان بهتر از وضع کنونی است.
چون :
اولا اکثریت آن کشور مسیحی اند و قوانین متناسب با مسیحیت برای پایبند به آن (مسیحیت) درد آور نیست. اگرچه ممکن است در بعضی موارد اختلافی ادیان برای مسلمانان و سایر اقلیت ها مشکل آفرین باشد. و عقل این را قطعا بهتر از جهان کنونی می بیند که هر کسی با هر فکر و منطقی با تشکیل کانون های قدرت و ثروت دوست دارند قانون را به سمتی که خود می خواهند بکشند.
ثانیا این فرضی که شما ایجاد کردید در حالت جمهوری دموکراتیک به صورت بسیار شدیدتری بروز می کند. چرا که قانون بر اساس اکثریت تصویب می شود. آن هم اکثریت حاضر شده در صحنه نه اکثریت به معنی واقعی. فلذا در تمام قانون هایی که تصویب می شود نه تنها ممکن است حقوق مسلمانان نقض شود بلکه حقوق مسیحیان و حتی افراد لائیک هم ممکن است نقض شود. در چنین وضعیتی تنها عناصر زور و زر می توانند قوانین خود را به عرصه ی ظهور برسانند و نه واقعیت جامعه.
ثالثا دین مسیحیت که بیشتر دین احساس است اصلا قوانینی در جهت اداره جامعه و کشور داری ندارد که بخواهد آن را بیان کند و اگر داشت مطمئن باشید غرب به این سمت و سوها کشیده نمی شد. مقایسه جمهوری اسلامی با جمهوری مسیحی کاری نادرست به نظر می رسد

+ دقیقا یادم نیست کجا خواندم اما یادم هست که در خاطرات اسپانیایی ها آمده است در زمانی که مسلمانان برما حاکم می شدند حاکمان مسلمان با ما رفتار بهتری داشتند تا زمانی که مسیحیان حاکم بودند. (چند بار در جنگ آن منطقه جابجا شد)

به هر حال دقت جالبی کرده بودید.
پاسخ:
برای تقریب به ذهن می‌گویم که شرایط مسلمانان در جمهوری مسیحی مثل شرایط بهاییان در جمهوری اسلامی است. یعنی رسماً هیچ حقی ندارند. این را هم در نظر داشته باشید که مسیحیت سابقه‌ی قرن‌ها حکومت دارد که نتیجه‌اش شد قرون وسطی. دادگاه‌های تفتیش عقاید یکی از کارکردهایش اعتراف گرفتن از مسلمانان بوده. به نظر شما واقعاً وضع مسلمانان آن موقع بهتر از وضع مسلمانان فعلی در اروپا بوده؟
۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۸ میثم علی زلفی
همان موقع که متن شما را دیدم متوجه شدم که در ذهنتان بهائیان را در نظر دارید.

+همانطور که گفتم این اشکال شما مبنی بر نقض حقوق عده ای که افکارشان مخالف قانون وضع شده است در دموکراسی و حکومت هایی با این ویژگی هم وارد است و لذا جایگاهی در طرح این مسئله برای دفاع از حقوق اقلیت های غیر مذهبی وجود ندارد

+حرف های خوب زدن و شعاری حرف زدن بسیار آسان است. اینکه در عمل نشان دهیم نظر همه محترم است و همه باید در کنار هم زندگی کنیم و عقاید یکدیگر را بپذیریم مهم است.
آیا در جامعه ی امروز واقعا به عقاید یکدیگر احترام می گذارند و برای یکدیگر حریم قائل اند؟ ذهن شما را به مسائلی معطوف می  کنم که نشان می دهد این حرف ها شعاری و توخالی است.
تفکیک شدن محله های آمریکا و فرانسه و .. به محله های سیاه نشین ، محله ی چینی ها ، محله ی ایرانی ها و ... نشان می دهد که در نهایت افراد هم فکر در یک محل جمع می شوند ... و بهترین شرایط زندگی و مطلوب زمانی است که همفکرها کنار هم اند. حتی در چنین محله هایی برای بر هم نخوردن این وضعیت مطلوب ، گاها قوانینی وضع می شود که مانع ورود غیر، در آنها و در نتیجه به هم زدن نظم ناشی از هم فکری است.

لذا راضی شدن به جامعه ی امروزی بخاطر اینکه افکار مختلف در کنار یکدیگر دارند زندگی می کنند حرفی خلاف واقع است چرا که هر جا رضایتی هست ناشی از قرار گرفتن در کنار همفکران است.

++ در جواب سوال آخرتان:
اگر به متن بنده رجوع کنید خواهید دید که من نگفتم وضعیت مسلمانان با حکومت مسیحیان خوب است و صحبتی راجع به وضعیت الآن آنها در جوامع غربی نکردم. بلکه در پاسخ به سوال شما نسبت به کشور هایی که اکثریت جمعیتشان مسیحی است گفتم اگر اینها به قوانین مسیحیت عمل می کردند وضعشان بهتر از حالا بود (البته اگر برای مسیحیت قانون و مقررات اجتماعی لحاظ کنیم) چرا که اکثریت همفکر (مسیحیت) در کنار هم با قوانین مسیح که به آن اعتقاد دارند زندگی می کردند.
مسلمان ها هم خیلی بی جا کرده اند بر خلاف آیات قران در بین مسیحیان و کفار زندگی می کنند. به تصریح قرآن اینها هم فکر آنها نیستند و باید هجرت کنند و به هم کیشان خود بپیوندند.
پاسخ:
+فکر کنم قبلاَ هم توضیح داده بودم که دموکراسی فقط حکومت اکثریت نیست بلکه حکومتی است که اقلیت می‌تواند حقوق خود را استیفا کند. حداقل در نظر اینطور است.

+ اما برای اینکه ببینیم در عمل وضعیت به چه شکل است می‌توانیم ببینیم سالانه چند نفر از مسلمانان از کشورهای اسلامی به کشورهای غربی مهاجرت می‌کنند و چند نفر از مسلمانان از کشورهای غربی به کشورهای اسلامی مهاجرت می‌کنند. مقایسه‌ی این دو عدد می‌تواند روشن کند که در عمل، کدامیک واجد مطلوبیت بیشتری دانسته می‌شود.
مساله‌ی من این نبود که کدام حکومت برای مسیحیان بهتر است. مساله این بود که کدام برای مسلمانان بهتر است؟ حکومت جمهوری مسیحی یا حکومت سکولار؟
ضمن اینکه بیجا می‌کنند هیچ مساله‌ای را حل نمی‌کند.

متاسفانه اون جهان تبدیل می‌شه به یکجور استبداد از نوع دینی، نه: شکل دین یافته. که اگر در برابر استبدادهای دیگه بشه اعتراض کرد در این جهانی که تعریف کردید نه اعتراض بلکه شاید نشه انتقاد هم کرد به همون دلیل: چون شکل دین یافته.
علاوه بر اون، فرض کنیم 60 درصد یا حتی هفتاد درصد آدم‌ها مسیحی باشن و در این صورت به سی یا چهل درصد مردم دیگه داره زور گفته می‌شه. و این دیگه با دین هم به نظر من می‌تونه منافات داشته باشه.
با وجود این که برای آدمی مثل من که در برخی موارد دچار بلاتکلیفیه، زندگی کردن در یک جامعه آزاد شاید(نمی‌دونم...) سخت‌تر باشه! ولی فکر کنم جامعه آزاد رو ترجیح می‌دم...
ولی مهم‌تر از همه‌ی این‌ها دوست دارم جایی زندگی کنم که آدم‌ها اهل اندیشه و تا حدودی هم انعطاف باشن. هیچ چیز به اندازه‌ی بسته بودن دریچه‌های فکری به سمت شنیدار نظرات دیگران و اندیشه راجع به اون، آدم رو خسته نمی‌کنه... گاهی آدم خیلی خسته می‌شه؛ حتی اگر خودمون هم گاهی اینچنین برخوردی رو بروز داده باشیم قطعا اشتباهه.



پاسخ:
روی موضوع خیلی مهمی دست گذاشتین. برای آدم بلاتکلیف، راحت‌تر اینه که آزاد نباشه. اگه از فردا بگن در ایران حجاب آزاده، یه بخش بزرگی از جامعه با بحران روبرو میشه چون دیگه باید یا رومی روم باشه یا زنگی زنگ. خیلی از خانم‌های "بدحجاب" با حجاب مخالف نیستن، فقط هنوز درباره‌اش تصمیم نگرفته‌اند.
 یاد یه قسمتی از کتاب "چهره مرد هنرمند در جوانی" افتادم. متن و کنش و واکنش بین شخصیت‌ها اینجا به نظرم خیلی قوی و تاثیرگذار بود.
 یه بخشش اینه:

" خانم ددالوس که عصبانیت او را دید به او گفت: خانم ریوردان، خودتان را با جواب دادن به این‌ها عصبانی نکنید.
دانته فریاد زد: خدا و دین پیش از همه چیز! خدا و دین پیش از همه‌ی عالم!
آقای کیسی مشت فشرده‌اش را بلند کرد و به ضرب روی زمین فرود آورد و با صدای دورگه‌ای نعره کشید که:
- بسیار خوب، حالا که این‌طور شد، ایرلند خدا نمی‌خواهد!
آقای ددالوس فریاد زد: جان، جان. و آستین کت مهمانش را گرفت.
دانته از آن سوی میز خیره شده بود، گونه‌هایش می‌لرزید. آقای کیسی به زحمت از روی صندلی برخاست و روی میز به طرف دانته خم شد..."


پاسخ:
اتفاقاً این روزها دارم این کتابو می‌خونم. این گفتگو یکی از درخشان‌ترین بخش‌های کتاب هست.
حرفتون رو نمیفهمم!! در تمامی کتب آسمانی به اومدن خاتم انبیا اشاره شده! هر پیامبری ؛ با نشونه های دقیق ؛ آخرین پیامبر رو معرفی کرده ؛ گمان نمیکنم مسیحیِ واقعی (نه مسیحی هایی که از کتب تحریف شده پیروی میکنند که اکثریت هم هستن) اسلام رو گکراه بودنن! قطعا حضرت مسیح با هیچ معجزه ای و یا کلامی هم نگفته که من آخرین پیامبرم اما گفته شده که پیامبری میاد به اسم احمد که آخرین پیامبریِ که فرستاده‌ی خداست ..
داشتن نشونه های صحیح و آسمانی بودنش رو خدا؛ با معجزاتش تعیین میکنه ...
...
نوشته های آقای زلفی دقیقتر از حرفای بنده است ولی الان که فهمیدم یکی از منظوراتون بهایی های ایران‌نشین و ایرانی هستن باید بگم که : هنوز متوجه نمیشم! سردسته‌ی بهایی ها خودش رو پیامبرِ بعد از حضرت محمد ص اعلام کرده! با این حرف یعنی حضرت محمد و رسالت و نبوتش رو قبول داره! پس باید کتاب و معجزه‌اش رو هم قبول داشته باشه! تو صحبتای حضرت محمد و قرآن به صراحت گفته و نوشته شده که حضرت محمد ؛ خاتم انبیاست! پس بهاییتی وجود نداره که بخواد به رسمیت شناخته بشه!!! ضمن اینکه تعالیم بهایی ؛ بر ضد تعالیم اسلامی و محمدی هست! 
پاسخ:
مشکل اینجاست که با عقاید یک مسلمان دارین مسیحیان رو داوری می‌کنید. شما به انجیل کنونی نگاه کنید. هیچ جایش صراحتاَ اسمی از پیامبر ما نیست. هیچ حرفی هم از این نیست که پیامبر دیگری می‌آید. حرف این است که فرزند خدا (مسیح) دوباره برمی‌گردد. طبیعتاً با این اوصاف، ادعای پیامبری حضرت محمد (ص) را کذب می‌دانند.
بله، بهاییان پیامبر ما و امامان (تا امام حسن عسکری) را قبول دارند. خاتم النبیین را آنها زینت پیامبران معنی می‌کنند نه آخرین پیامبر. بین خاتَم و خاتِم تفاوت قایل می‌شوند و ... .
به گواه تاریخ هم حساب کنید انجیل کنونی و هم تورات کنونی کاملا تحریف شده است ... 
و دیگر اینکه از نظر عقلانی ؛ خدایی که فرزند داشته باشه ؛ یعنی نیاز داشته ؛ چطور خدایی که نیازمنده میتونه خدایی کنه؟ این حرف کفرِ محضه که بخوایم بگیم خدا همسر و فرزند داشته ... یکی از جاهلیت‌های آشکاره که بخوایم به خدایی نیازمند به فرزند و همسر تکیه کنیم!!! در حالی که از نظر منطق و عقل هم خدا باید بی نیاز و قادر بر همه چیز باشه نه اینکه نمونه و همتا داشته باشه ...
پاسخ:
یکی از اولیات همدلی این است که مخالف خود را احمق ندانیم. یعنی شما می‌گویید میلیاردها مسیحی در ۲۰ قرن این دودوتا چهارتا را نفهمیده‌اند؟ اتفاقاً کلی تفاسیر عرفانی از تثلیث کرده‌اند و به‌هرحال خواسته‌اند آن را موجه جلوه دهند. لازم نیست با این تفاسیر موافق باشیم ولی به‌هرحال حرف من این است که همه چیز اینقدرا هم ساده نیست.

فرق بین نبى و رسول آن است که نبى داراى حکم است ولى مأمور به ابلاغ نیست و رسول نبى مأمور به ابلاغ است.

 

به سخنی دیگر، رسول کسى است که براى تبلیغ أحکام مأمور شود خواه فرشته باشد یا انسان بر خلاف نبى که باید انسان باشد و نبوّت مختصّ به انسان است پس هر رسولی که انسان باشد طبعاً نبىّ نیز است ولى هر نبیّى لازم نیست رسول باشد).

 

بنابر این نسبت رسول و نبى اعمّ و اخصّ مطلق است یعنی هر رسولی نبى است ولى هر نبیِّى رسول نیست. 

از این رو با توجه به مطالب یاد شده، از کلمه «خاتم النبیین»، «خاتم الرسل» هم فهمیده می‌شود؛ چون همان طور که گفتیم نبیّ شامل نبی و رسول است، پس هرگاه نبوت خاتمه یافت، رسالت هم پایان می‌یابد و اشکالات یاد شده در آیه ناصواب و آیه در صراحت دلالت خود باقی است.

پاسخ:
ایراد بهاییان به مساله‌ی خاتمیت بیشتر به کلمه‌ی خاتم برمیگردد. البته به نبی هم ایراد می‌گیرند که شما جوابش را نوشتید.
چه خوب. موافقم.

+ به جایی رو اشتباه نوشتم: "به ضرب روی (میز) فرود آورد... "


پاسخ:
:)
میرفتم تحقیق می کردم اگر حکومت راست میگفت و دین من باطل بود خب مسیحیت ر ا قبول می کردم اما اگر دینم به حق بود تمام تلاشم را میکردم که این حکومت مستبد و ظالم را از پا دربیاورم :))

* به نظرم آزمایش ذهنی شما ربطی به مسأله ی بهاییت در جمهوری اسلامی نداشته باشد اما تا حد خوبی به جواب من ربط دارد :)
پاسخ:
چرا ربطی نداره؟ از نظر مسیحیان یهودیت دین آسمانی ولی منسوخ است. مسیحیت دین حق است و اسلام دین باطل. چون اگر آسمانی بودن اسلام را بپذیرند نسخ دینشان را پذیرفته‌اند. از آن طرف، از طرف مسلمانان، یهودیت و مسیحیت دین آسمانی و منسوخ هستند. اسلام دین حق است و بهاییت دین باطل. امیدوارم ربطش روشن باشد.
۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۳ فاطمه نظریان
به نظر من آزمایش ذهنی‌تان برای مساله بهاییتِ این روزها خوب کار نمی‌کند. چرا؟ چون منِ حاکمِ اسلامی وقتی خودم را محق بدانم(با تعریفی که شما دادید)؛ هم در جهان بالفعل کنونی و هم در جهان ممکن شما وزنه را سمت خودم میگیرم و همین‌که بخواهم وضعیت را برای بهاییان به همین صورت تصور کنم یعنی از بر حق‌بودن خودم کنار کشیدم که این خلاف فرض اولیه من خواهد بود.
پاسخ:
مساله دقیقا همین است که آیا حکومت باید خود را محق بداند یا نه. من سعی کرده‌ام از جانب اقلیت مطرود به این مساله نگاه کنم.

+ هیچ حرف یا عملی از طرف من هرگز نباید به معنای حمایت از اعضای خاندان هاشمی تفسیر شود.
۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۳ فاطمه نظریان
بذارید حرفم را روشن‌ کنم. شما هدف‌تان از مطرح کردن این آزمایش ذهنی چیه؟ این‌که بگید باید به حقوق اقلیت هم احترام گذاشت. با چه روشی دارید این کار را می‌کنید؟ با جا‌به‌جا کردن جای اقلیت و اکثریت. یعنی یک جورایی می‌خوایید اکثریت را جای اقلیت بذارید و بخوایید اکثریت درک کنن که چه اتفاقی داره برای اقلیت میفته(اگر درست فهمیده باشم). اما حرف من اینه که محق بودن واقعا به این هست که در جایگاه اکثریت قرار بگیریم یا در جایگاه اقلیت؟ نه! من همچنان می‌توانم در جایگاه اقلیت باشم و فکر کنم محقم. من فکر می‌کنم محق بودن به جایگاه اقلیتی یا اکثریتی داشتن نیست. آزمایش ذهنی شما بحث محق‌بودن/نبودن را به خوبی نشانه نرفته. حالا باز نمیدونم، شایدم خوب متوجه آزمایش ذهنی‌تان نیستم.

+اتفاقا من اصلا ذهنم به مساله اعضای خاندان هاشمی نرفت. به مساله بهاییت رفت، اما با غیبت اعضای خاندان هاشمی:)
پاسخ:
حرفتان را قبول دارم ولی آن را نقدی به موضعم نمی‌دانم. اکثریت و اقلیت قطعا خود را محق می‌دانند. ولی سوال من این است که آیا حکومت برآمده از اراده‌ی اکثریت باید به همین شکل خود را محق بداند یا خیر. حکومت‌های سکولار، حکومت‌هایی هستند که ادعا می‌شود درباره‌ی هیچ دین خاصی موضع ندارند. با اینکه اکثریت آن کشورها مسیحی‌اند، ولی رفتار و قوانین حکومت فرقی بین مسلمان و مسیحی قایل نمی‌شود.
سلام
تحریف مسیحیت قابل اثباته
اما تحریف اسلام قابل اثباته؟
یعنی اسلام تحریف شده که بخوان بگن اسلام دین نیست چون از طرف خدا نیومده
حرف حق ثابته و نفوذ پذیر و متناسب با فطرت بشر
اگه به گوش رسیده بشه البته!!
پس در این دنیای ممکن هم میشه زندگی کرد!
پاسخ:
سلام، منظورتون تحریف قرآن هست؟ چون روشنه اسلام امروز، اسلام عصر پیامبر نیست.
بعد بنظر شما الان مسیحیت تو همین جهان ممکن زندگی میکنن از دید ما و در کشور ما؟!
بنظر من اینطور نیست
پاسخ:
متوجه سوالتون نشدم.
بعضی کامنت‌ها به چشمم خورد احساس کردم داره وارد بحث خودِ دین می‌شه قضیه.
ولی فکر می‌کنم بحث شما بحث "حقوق شهروندی"ـه نه ارجحیت دینی. این که هر کسی در هر جامعه‌ای حق داره حداقلی از آزادی‌ها رو داشته باشه. ها؟
پاسخ:
بله، بحثم اینه که حکومت باید به یک چشم به پیروان ادیان مختلف نگاه کنه، یا باید بینشون فرق بذاره. اینجا همه مسلمانیم، طبیعتا اسلام و مسلمین را ترجیح می‌دهیم. ولی آیا حکومت هم باید اینطور باشد؟
عذر میخوام
بعد از دو تا نظر قبلیم، نظر باقی دوستان رو خوندم
والا این برا منم سواله که باید این آزادیه باشه یا نه
یاد حرف آقای طالقانی افتادم با این مضمون که بذارید مخالفین هم بیان خب اگه حرف شما حق باشه که باید پذیرفته بشه و استلال شما برتره اگر هم استدلال اون طرف برتر هست که باید بپذیرید
البته نمیدونم شایدم محرم مطهری اینو گفته باشن حضور ذهن ندارم الان

به هر حال باید دید وظیفه حکومت اسلامی چی هست؟
از بعضی جنبه ها واقعا کم کاری شده اگه واقعا حرفی برا گفتن داشته باشیم نباید از آزادی یه جریان فکری بترسیم
متاسفانه اما تو بعد تبلیغی این اقلیت ها بسیار قوی عمل میکنند
اینجاست که با خودم میگم حکومت اسلامی وظیفه اش گسترش اسلامه و کمک له راحت دیدنداری کردن مردم
بهاییت هم یک جریان فکری انحرافی هست
خارج از مثالی که زدین و نسبت ادیان به ماقبل و ما بعد خودشون
که باید باهاش مقابله کرد و بنظرم مثال شما ربطی نداشت!
اگه واقعا کسی بتونه مبانی اسلام رو درست بفهمه جای شک و شبهه ای براش باقی نمیمونه
و با حرف اون دوستمون مبنی بر عدم جمود فکری هم موافقم
پاسخ:
به قرینه‌ی حرف شما میشه گفت که حکومت مسیحی کارش گسترش مسیحیته. حالا سوال اینه که تکلیف مسلمانانی که تحت اون حکومت زندگی می‌کنند چیه؟ آیا اونها در یک حکومت سکولار راحت‌ترند یا در یک حکومت مسیحی؟
عذر بابت اغلاط تایپی
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۱۹ میثم علی زلفی
+ دموکراسی حکومت قانون بر اساس رای اکثریت است. چطور اقلیت بدون اینکه قوانین خود را به تصویب رسانده باشند می توانند حقوق خود را که از همین قانون ناشی می شود را استیفا کنند؟ اینکه دور آشکار است (هم اقلیت باشی و هم قانون گذاری کنی)

+ بنده در ملاکی که دادم نگفتم مسلمان شناسنامه ای یا مسیحی شناسنامه ای گفتم همفکر ها ، بنابر این حرف شما خارج از ملاکی است که ارائه شد. همه ی مسلمانانی که مهاجرت می کنند احساس هم فکری بیشتری با غربی ها می کنند و لذا مهاجرت می کنند.
اگر مسلمانی واقعا در زندگی با غربی ها احساس می کند که همفکر آنها نیست باید کوچ کند. بنابر این اگر مسلمانی کوچ نمی کند یا مستضعف است و یا ظاهرا مسلمان است و یا نوع حکومت آنها متعارض با دین او نیست. (لازم به ذکر نیست در فرض شما قطعا تعارض وجود دارد پس باید کوچ کند)

+ متنتان را دوباره خواندم
چنین سوالی مبنی بر اینکه کدام برای مسلمانان بهتر است را نیافتم. شاید پیش فرض ذهنی تان بوده است. والله اعلم
پاسخ:
اقلیت قانون تصویب نمی‌کنند بلکه منشور حقوق بشر از اونها حمایت می‌کنه. قوانین کشورها نمی‌تونه ناسازگار باشه با حقوق بشر. مثلا به خاطر داشتن دین متفاوت نمی‌شه فرد رو از تحصیل باز داشت. البته در عمل مشکلاتی بوده و هست (مثلا فرانسه درباره‌ی حجاب) ولی اکثر کشورها رعایت می‌کنند حقوق اقلیت رو.
با شما مخالفم. خیلی از کسانی که مهاجرت می‌کنند با حکومت دینی مشکل دارند نه با مسلمانان. استدلال یکی از دوستان خود من برای مهاجرت این است که من در ایران مدام در معرض گناه قرار می‌گیرم، و برای اینکه خودم را حفظ کنم طبق دستور قرآن مهاجرت می‌کنم.
پرسیده‌ام «شما ترجیح می‌دهید در کدام جهان زندگی کنید؟» منظورم شمای مسلمان است.
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۹ میثم علی زلفی
+منشور حقوق بشر ربطی به قوانین داخلی کشور ها ندارد. خود منشور هم قانونی است که در صورت قبول از طرف کشورها الزام آور است. نه اینکه به طور مجزا بتواند دخالت کند.
وقتی فرانسه که آن را جزء بهترین مدل های اجرایی دموکرسی می دانند به حقوق اقلیت احترام نمی گذارد چطور باور کنیم که اکثر کشورها رعایت می کنند. فکر کنم حرف شما صرف الادعاست.
این را اضافه کنید به اینکه وقتی با چشم خود می بینیم، اروپایی ها و غربی ها در حقوق اکثریت دیگر کشور ها دخالت می کنند. چطور به حقوق اقلیت کشور خودشان احترام می گذارند. این همه دخالت در کشور ما و در اکثریت آراء مردم کرده اند(این حرف بنده حداقل برای 15 سال اول انقلاب صادق است)

+ با عرض معذرت این دوستتان به نظرم بیشتر دلش با آن طرف بوده است. دنبال بهانه می گشته و رویش نمی شده بگوید. (درونش چند سال دیگر معلوم می شود؛ اکثر این افراد چند سال بعد به کل بی دین می شوند و این نشان از درون آنها می دهد.)
این چه شوخی است که با شما کرده است؛
«من در ایران مدام در معرض گناه قرار می‌گیرم، و برای اینکه خودم را حفظ کنم طبق دستور قرآن مهاجرت می‌کنم.»
آیا معنی در معرض گناه گرفتن را می داند یعنی چه؟؟ واقعا در غرب که بساط هر گناهی پهن است و شما را دعوت می کنند بیشتر در معرض گناهید یا ایران که برخی گناهان انجام می شود و کسی را مجبور به انجام گناه نمی کنند بلک موانعی هم درست می کنند.

+ باز هم می گویم آنچه موجب می شود که انسان حس محترم بودن و رضایت مندی را درک کند همراهی دیگران است. نه قانون صرف (که می تواند با اکثریت به تصویب رسیده باشد یا به دلیل دین خاصی مثل مسیحیت) ولذا باز می بینیم مدل کنونی اداره دنیا نمی تواند مشکل اقلیت را حل کند. چرا که اقلیت همچنان نه قانونا و نه در عمل مورد همراهی دیگران قرار نمی گیرد.
چون اکثریت، در قانون گذاری قانون خودشان را وضع می کنند نه قانون مخالف خودشان که این مخالف اقلیت فکری را تشکیل داده است.
و در عمل هم اگر قرار بود که با آنها همراه شوند ، هیچگاه اقل و اکثر شکل نمی گرفت. فلذا می بینید باز همراهی برای اقلیت حاصل نمی شود.
پاسخ:
راستش من نه مجال و نه حوصله و نه حتی کیبورد سابق برای بحث‌هایی شبیه به بحث‌های گذشته‌مان ندارم. البته سعی می‌کنم فضای وبلاگ به سمت تک‌گویی نرود و از نظرات خوانندگان استفاده کنم. اگر می‌بینید گاهی بحث‌ها را کات می‌کنم به خاطر مواردی است که گفتم. امیدوارم حمل به بی‌ادبی نشود. این بحث را از طرف خودم متوقف می‌کنم.
الان یعنی بحث را ادامه ندهیم؟
پاسخ:
مخاطبم آقای زلفی بودند و فقط همان بحث خاص را از جانب خودم متوقف کردم. بحث همچنان باز است.
۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۶ میثم علی زلفی
رنج بی کیبوردی را کشیده ام و به شما حق می دهم! من و شما کامنت هایمان از متن مطلب گاها بیشتر می شود.
پس تا کیبورد بهتر برای شما مینیمال نویسی را تجربه می کنیم!!
پاسخ:
حالا شما که کیبورد دارید مطالبتان را بنویسید، فوقش من جواب نمی‌دهم.
یعنی فهمیدنِ بی نیازیِ خدا ساده نیست؟ اتفاقا از ساده هم ساده‌تره! 
کسی که بگه خداوند فرزند داره ؛ مشرک و کافره ... کسی که برای خدا شریک و همتا قرار بده هیچ توجیهی نمیتونه بر درستیِ کارش بیاره ... خدایی که شریک داشته باشه و نیازمند باشه؛ پذیرفتنی نیست ...
پاسخ:
خیلی جدی پیشنهاد می‌کنم آثار راجع به تثلیث را از منابع خود مسیحیان بخوانید تا ببینید موضوع ساده است یا خیر.
کسانی که (به تثلیث قایل شده و) گفتند: «خدا سومین (شخص از) سه (شخص یا سه اقنوم) است» بی‌شک و بی‌چون کافر شدند. حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست و اگر از آنچه می‌گویند باز نایستند، به کسانی از ایشان که کافر شدند بی‌چون و بی‌امان عذابی دردناک خواهد رسید.)

اولا که این امر حتی از دید تاریخ هم به اثبات رسیده که مسیحیت کنونی تحریف شده است... دوما وقتی دین من اسلامه و تشیع رو با عقلم و درکم قبول دارم چه نیازی به منابع سطح پایین مسیحیت دارم؟ 
سه گانه دونستن خدا کفر و شرکه محضه!حالا به هر شکل و اسم و رسمی که میخواد باشه! رسالت مشترک همه انبیا فهموندن دو اصل بوده_توحید و معاد! حالا فهمش اینقدر برای شما و مسیحی ها سخته , دیگه ربطی به خدا که نداره!!! اون دنیا متوجه میشید :)
پاسخ:
:)
تفاوت آزمایش ذهنی شما یا در واقع تفاوت بهاییت و مسیحیت در اینجاست که بهاییت صرفا یک سری اعتقادات درونی و شخصی نیست که اتفاقا بیشتر شبیه یک حزب و تشکل سیاسی عمل می کنند، مثلا بیشتر میشود شبیه وهابیت و صهیونیزم دانست تا یک سری اعتقادات بی ضرر! اگر به نظر شما منطقی ست که جمهوری اسلامی، وهابیت و صهیونیزم را به رسمیت بشناسد که این ها هم منطقی ست اما من چنین نظری ندارم! (میشود روی این موضوع بحث کرد که چرا)
حالا اگر مسامحتاً بخواهیم بهاییت را صرفا یک سری اعتقادات بدانیم و کاری به جنبه های ایدوئولوژیک نداشته باشیم بازهم منطقی ست که جمهوری اسلامی یا هر کشوری که بر اساس دین رسمی اش حکومت میکند فرقه ای را که به زعم بزرگان دینی آن، انحراف در دین ایجاد کرده را به رسمیت نشناسد و حقی برای آن ها قائل نباشد، ببینید مسأله اصلا دین منسوخ و غیرمنسوخ نیست به نظر من !چون خیلی از علما زرتشت را پیامبر نمیدانند (ازجمله امام خمینی) و تعابیر بعضا تندی دارند اما این دین به رسمیت شناخته میشود چرا؟! چون مرزبندی آن با اسلام مشخص است اما انحرافاتی  چون بهاییت اصلا در چنین قالب هایی دسته یندی نمی شوند و جمهوری اسلامی نمی تواند به عنوان یک دین با آن برخورد کند چه به لحاظ اعتقادی و چه سیاسی!


پاسخ:
با اینکه بهاییت فعالیت سیاسی دارد موافقم و با اینکه فعالیت‌هایش عموماَ خلاف جهت منافع جمهوری اسلامی است هم موافقم. ولی موضوع من نه بهاییت به عنوان یک مجموعه، بلکه انسان‌های بهایی است. همانطوری که مسیحیانی وجود دارند که با رفتار کلیسا مخالفند و همانطوری که مسلمانانی وجود دارند که با رفتار خادم‌الحرمین و جمهوری اسلامی مخالفند، بهاییانی هم هستند که با رفتار بیت‌العدل مخالفند. نباید تاوان رفتارهای بیت‌العدل را همه‌ی بهایی‌ها بدهند.
من خیلی متوجه نمی‌شوم که به رسمیت شناختن دقیقا چه معنایی دارد. مثلا ما اسراییل را به رسمیت نمی‌شناسیم و درعین‌حال شعار مرگ بر اسراییل می‌دهیم. وقتی ما آرزوی نابودی چیزی را داریم باید قبلا پذیرفته باشیم که آن چیز هست و اتفاقا زنده هم هست. شاید به رسمیت نشناختن اسراییل یعنی ما با آن دولت دشمنیم و با آن رابطه برقرار نمی‌کنیم. اگر اینطور باشد، درباره‌ی بهاییان هم می‌توان تقریبا همین الگو را پیاده کرد. اینکه بگوییم ما بهاییت را به‌عنوان دین الهی قبول نداریم و رفتارهای بیت‌العدل را خلاف منافع ملی‌مان می‌دانیم و با آنها رابطه‌ای برقرار نمی‌کنیم.
ولی شهروندان بهایی قصه‌ی دیگری دارند. نمی‌شود یک حکومت به شهروند خودش بگوید من با تو دشمنم! نمی‌شود حکومت به شهروند خودش بگوید من برای تو هیچ حقی قایل نیستم. ولی در کمال تعجب جمهوری اسلامی دارد این کار را می‌کند. حق شهروندی اساسا بر اساس ملیت تعریف می‌شود نه دین. یک برادر شیعه‌ی افغانستانی اگر پایش را بگذارد در مرز ما، مرزبان‌هایمان حق دارند با تیر او را بزنند، چون تبعه‌ی ایران نیست و اینجا هیچ حق شهروندی ندارد. حالا هرچقدر هم که او ارادتمند انقلاب اسلامی باشد تفاوتی ایجاد نمی‌کند. ولی کسی حق ندارد به یک ایرانی بهایی تعرض کند چون تبعه‌ی ایران است. خوب یا بد، حقوق شهروندی همه جای دنیا اینطور تعریف می‌شود: بر اساس ملیت نه باورها.
حالا ما با حاکمانی مواجهیم که علنا می‌گویند بهاییان هیچ حقی ندارند و در رفتارهاشان هم می‌شود کم‌وبیش این رویه را دید. مثلا بهاییان حق تحصیل در دانشگاه‌های ایران را ندارند. در مدارس هم اگر اعلام کنند بهایی هستند به مشکل بر‌می‌خورند. از طرف دیگر آنها هم باید "خدمت مقدس سربازی" بروند و به لشکر اسلام خدمت کنند! از همه مضحک‌تر اینکه حق رای دارند و می‌توانند در تعیین حاکمان جمهوری اسلامی تاثیرگذار باشند. می‌بینید؟ مجموعه‌ی تناقضات است. این یعنی جمهوری اسلامی هیچ الگوی رفتاری روشنی نسبت به بهاییان ندارد و تکلیفش با آنها روشن نیست. آنها نه شهروند ایران هستند، نه شهروند ایران نیستند.
یک مسأله ی دیگر! چیزی که شما به عنوان حق شهروندی دینی یعنی چه؟! من بهایی هایی را می شناسم که به راحتی دارند زندگی شان را می کنند و مشکلاتی که الان به بهانه اش دارند برای ایران قطعنامه ی ضد حقوق بشر صادر می کنند را ندارند! توی شناسنامه ی آن ها نوشته شده مسلمان و حتی مذهب هم میتواند شیعه باشد چون آن ها از شیعه منحرف شده اند، بنابراین هیچ بروز ظاهری ندارد، دادگان تفتیش عقاید و این ها هم که شوخی ست!
البته مگر اینکه خودشان بخواهند جار بزنند بهایی اند (که الان همین را می خواهند)

پاسخ:
توی شناسنامه‌ی بهاییان هیچ دینی نوشته نشده، همانطوری که توی شناسنامه‌ی من و شما نوشته نشده. اصلا توی شناسنامه دین را نمی‌نویسند. ولی علی‌رغم ادعای شما، بهاییان مثل ما زندگی نمی‌کنند. مهم‌ترین مشکلی که دارند ورود به دانشگاه است. هر سال وقت اعلام نتایج، بهاییان را به خاطر دینشان از دانشگاه محروم می‌کنند. به نظرتان این منصفانه است؟ ظلم نیست؟ خیلی از خانواده‌های بهایی مجبور می‌شوند بچه‌هایشان را برای ادامه تحصیل بفرستند خارج و تکه‌پاره هرکدام گوشه‌ای از دنیا مانده‌اند.
به این نکته هم توجه کنید که آنها مثل ما تقیه ندارند و آن را دروغ گفتن می‌دانند. برای همین اعلام می‌کنند که بهایی هستند. اگر این را به عنوان یک کنش اعتقادی ببینید، خیلی هم جار زدن به شمار نمی‌آید.
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۴ میثم علی زلفی
متاسفانه با تمام احترامی که برایتان قائل هستم باید بگویم که تند روی کردید.

اولا این ادعای شما که در همه ی دنیا دارند بر اساس ملیت حقوق شهروندی را تعیین می کنند. با کمی نگاه به اطرافتان می بینید که اینطور نیست.
ما در اینکه به چه کسی شهروند گفته می شود در حال حاضر حداقل 4 نظر داریم:
1- کشورهایی که خاک و مرز را و زندگی در این محدوده را ملاک شهروندی می دانند.
2- کشورهایی که ن‍ژاد را ملاک شهروندی می دانند. مثل آلمانی ها در زمان هیتلر که آریایی را نژاد برتر می دانست. (تا حدود زیادی الآن هم همینطور است)
3- کشورهایی که تبعیت داشتن را ملاک شهروند بودن می دانند. و مهم نیست این تبعه چه مذهبی دارد چه رنگی دارد و چه نژادی هر کس به هر دلیلی در ذیل این مجموعه قرار بگیرد از این حقوق بهره مند می شود. (مثل آمریکا)
4- کشورهایی که بر اساس مذهب شهروندانشان را مشخص می کنند. تفاوت حکومت اسلامی و ایران اسلامی در همین جا مشخص می شود.
حکومت اسلامی یعنی هر مسلمانی در هر جای دنیا تحت حمایت حکومت است. با هر رنگ و نژاد و جنسیتی که هست. با این حساب حکومت اسلامی مرزی ندارد و  مرز خاکی گستره آن نیست. غزه یا لبنان سوربه یا نیجریه همه تحت لوای حکومت اسلامی است.
اما ایران اسلامی یعنی مرز خاکی به نام ایران که دین رسمی آن اسلام است. این تفکر یعنی حاکمان موظف به حمایت از همین آدم ها هستند. آن هم نه بیرون از مرزها، شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران از همین آبشخور آب می خورد.

اما تکلیف کسانی که در حکومت اسلامی زندگی می کنند ولی مسلمان نیستند چیست؟
کافران اهل ذمه ، اهل کتاب و ... همگی باید جزیه بدهند تا شهروند محسوب شوند. جزیه را در قبال همین امنیتی که برایشان فراهم می شود می گیرند.

با این توضیحات که داده شد:
از آنجا رهبری نظریه حکومت اسلامی را قبول دارد و حق هم در اداره کشور اسلامی همین است(نه اینکه بگوید حکومت ما اسلامی است بلکه به دنبال تحقق آن است) و لذا بر این اساس بهائیان ولو اگر در ذیل حکومت باشند شهروند حساب نمی شوند.
بنابر این باید جزیه بدهند. ما که سراغ نداریم مسیحیان و بهائی ها و ... جزیه بدهند. با این حساب که فعلا قدرت بر جزیه نیست قاعدتا باید شهروند نباشند اما باز هم رافت اسلامی مانع این عمل شده است پس لااقل  سربازی که می توانند بروند از خاک دفاع کنند. اگر پولی می دادند اشکال وارد بود اما خبری از جزیه نیست پس چرا نباید سربازی بروند. به چه دلیل جوانان مسلمان باید امنیت آنها را تامین کنند.

ضمن اینکه در آمریکا با کمتر از اینها حقوق شهروندی را از بین می برند. اگر کسی در معاملاتش از حساب های بانکی استفاده نکند و به عبارت بهتر معاملاتش را نقد انجام دهد؛ گرین کارت برای او صادر نمی شود. یا اگر چند بار تخلف رانندگی کند و ... گرین کارت او گرفته می شود.
و اگر بدانید گرین کارت چیزی است که بدون آن شما هیچ کسی نیستید و عملا از بسیاری از حقوق شهروندی و حمایت های دولت محروم خواهید شد.
به نظرم می رسد برای چند بار تخلف رانندگی از حقوق شهروندی محروم شدن بسیار زشت تر است تا اینکه کسانی را که مثل سم در خون و گوشت و پوست مردم ورود می کنند را از برخی حقوق محروم کردن.

آن هم یک بحث عقلایی است. بنده بارها و بارها با بهایی ها مناظره کرده ام. کتاب هایشان را کم و بیش خوانده ام. بنده هیچ بهایی بی تفاوتی را پیدا نکردم تا این حق را به او بدهم که تحصیلاتش را در کنار فرزندان ما انجام دهند.
برخلاف ادعای شما بهاء الله به تقیه معتقد است و به جز تقیه، الفاظ ستر، حجاب و حکمت نیز در این چارچوب به عنوان مترادف پنهان سازی ایمان به کار می‌رود.
اما در شرایط کنونی بزرگان آنها این تقیه را مخالف بقاء‌ دینشان می دانند و حکم بهاء الله توسط شوقی افندی تغییر کرده است.
می فهمی چه می گویم: تقیه را مخالف بقاء دینشان می دانند یعنی آشکار کردنشان برای انتشار دینشان است.
اگر با یک بهایی نشست و برخواست بکنی خواهی فهمید که دو خصیصه در آنها پررنگ است اول مظلوم نمایی و دوم دروغ گویی نسبت به محتویات عقایدشان.

لطفا این حرف ها را هم نزن که جوان ها باید آگاه باشند و ... از این حرف ها
اگر اینطور بخواهد بشود دیگر چه کسی وقت می کند نان بپزد چرخ صنعت را بچرخاند و ... همه باید بیایند علوم انسانی بخوانند. مردم را بی خود و بی جهت نباید گرفتار این مسائل کرد.

امیدوارم کیبوردت بسوزه نتونی جواب منو بنویسی که اینقده منو حرص می دی (این تیکه رو اصفهانی بخون)
پاسخ:
برای من همیشه جالب بوده که حوزویان برای پاسخ به هر مساله‌ای چیزها را تقسیم‌بندی و دسته‌بندی می‌کنند و معمولا این دسته‌بندی‌های ارسطویی‌شان انتزاعی است. درست مثل چهار شقی که شما برای حقوق شهروندی برشمرده‌اید تا هرطور شده مدل جمهوری اسلامی را هم در یکی از این شقوق جا بدهید غافل از اینکه چنین تقسیم‌بندی صرفا محصول ذهن پویای شماست و در جهان خارج خبری از این اقسام نیست. ببین برادر گرامی، شهروند همان تبعه است. یعنی جایگزین فارسی برای کلمات citizen و تبعه، شهروند است. پس فقط قسم سوم وجود خارجی دارد و بقیه‌ی اقسام را هرچه بگویند، شهروند نمی‌گویند.
اما بعد، شما بهتر از من می‌دانید که در زمان پیامبر از اهل ذمه در سپاه اسلام استفاده نمی‌کردند و به‌جایش ازشان جزیه می‌گرفتند. بنابراین پیامبر می‌گوید آنها را در نیروهای نظامی‌تان راه ندهید ولی به خاطر اینکه مسلمانان امنیتشان را تامین می‌کنند ازشان پول بگیرید. حالا شما می‌گویی ما ازشان پول نمی‌گیریم و به‌جایش می‌فرستیمشان سربازی! یعنی دقیقا خلاف دستور پیامبر! من نمی‌دانم این چه فقهی است که بنا به نظر حاکمان، «هر لحظه فرامین خدا در نوسان است». چرا حکومت اسلامی از اهل ذمه جزیه نمی‌گیرد؟ رافت اسلامی!!!
تا جایی که من متوجه می‌شوم با دو عبارت «رافت اسلامی» و «مصلحت نظام» می‌شود کاملا خلاف سیره‌ی پیامبر عمل کرد و همچنان حکومت اسلامی باقی ماند. رافت اسلامی دیگر چه صیغه‌ای است؟ هر کاری دلمان خواست بکنیم اسمش را بگذاریم رافت اسلامی.
حالا سوال من این است، اگر جوان بهایی برود در پادگان جوانان مسلمان را مسموم نمی‌کند؟ فقط در دانشگاه مسموم می‌کند؟! در مدرسه چرا بهاییان اجازه‌ی درس خواندن دارند؟ رافت اسلامی! چرا سرنوشت مسلمانان را با رأیشان تعیین می‌کنند؟ رافت اسلامی! چرا با مسلمانان تجارت می‌کنند؟ رافت اسلامی! ۲۲، چهارتا ۶!

من کاری به جزییات دینشان ندارم، فقط گفتم بهاییان حق تقیه ندارند. حالا دلیلش چیست، ربطی به بحث ما ندارد. مهم این است که یک بهایی از نظر دینی مجاز نیست خودش را مسلمان جا بزند.

یک نصیحت هم برادرانه عرض می‌کنم. گفته‌اند که حب الشیٔ یعمی و یصم. می‌دانم که شما عمیقا دوستدار جمهوری اسلامی هستید و همین هم باعث می‌شود که نقاط ضعف ساختاری آن را نبینید. ولی باور کنید شما مجبور نیستید مدافع همه‌ی اعمال نظام باشید. خود حاکمان هم اینطور از خودشان و رویه‌هایشان دفاع نمی‌کنند. بعضی تناقضات در عملکرد حکومت آنقدر روشن است که هیچ‌جوری نمی‌شود بر آن سرپوش گذاشت. بعد شما می‌آیید از همان‌ها دفاع می‌کنید. پیشنهادم این است که گاهی، اگر می‌شود، از حب و بغض‌ها ارتفاع بگیرید و یک بار دیگر به ماجرا نگاه کنید. خدا نکند روزی عمله‌ی بی‌جیره و مواجب ظلم شویم.
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا

اول راجع به آن اشتباه عجیبم بگوییم که کلی خندیدم و میشود گفت سوتی قرن بود! احتمالا ذهنم به سمت فرم های بی پایانی که این روزها پر می کنم رفته بود که دین و مذهبی که غالبا جابه جا می نویسم! به هرحال سوتی بود دیگر...
اما بعد...
من به رسمیت نشناختن را به عنوان دین گفتم نه دولت! بیت العدل اتفاقا همیشه از سیاسی بودن پرهیز کرده و حتی اگر بیانیه هایی که در محکوم کردن شهروندان بهایی دارد را ببینید کلا درباره ی گل و بلبل و عشق و صفا و صلح جهانی صحبت می کند، من با بیت العدل هیچ کاری ندارم دارم راجع به یک سری اعتقادات مذهبی-سیاسی حرف میزنم و هرکس که خود را بهایی بداند لاجرم به گزاره ها معتقد است. مثلا از جمله اینکه هربهایی وظیفه ی تبلیغ دارد و در واقع موظف به جذب مسلمانان به سمت بهاییت است! یا اینکه قوانین بیت العدل بالاتر از قوانین آن مملکت حجیت دارد و تنها قوانینی رعایت می شود که با بیت العدل تناقض نداشته باشد! این اعتقادات کاملا سیاسی هستند و البته ربطی هم به جمهوری اسلامی ندارند و اما به ذاته می توانند با در تضاد و تناقض با آن باشند، حالا شما میگویید خیلی ها به این گزاره ها پایبند نیستند، باشد اما قرار نیست که بگوییم هرکس به این چیزها اعتقاد داشت حقوق شهروندی ندارد، هرکس نداشت دارد که! تشیع و بهاییت و هر دین و مذهب دیگری یک مجموعه عقاید و رفتار است و وقتی کسی خود را منتسب می کند یعنی مجموعه ای را پذیرفته.
در ضمن مشکل جمهوری اسلامی با بهاییت اعتقادی ست در درجه ی اول (همانطور که بودایی ها را به رسمیت نمی شناسد) نه سیاسی، بعد از آن می شود فکت سیاسی هم آورد که ببینید این ها با جمهوری اسلامی هم دشمن هستند و قس علی هذا
در ضمن اینکه می گویید حقوق شهروندی بر اساس ملیت است نه باورها، نقیضش هم آمده که مثلا الان تمام مهاجرین افغان حتی غیرقانونی ها حق تحصیل دارند! پس ببینید به نظرم این حقوق شهروندی و این حرف ها کلی گویی ست، اگر وقت و حوصله اش را داشتید بهتر بود که جزئی و گزاره ای بحث می کردیم به هرحال مقایسه ی جمهوری اسلامی با یک حکومت سکولار و اینکه انتظار داشته باشیم طابق النعل بالنعل عین آن باشد، انتظار معقولی نیست.
البته چیزی که در مورد سربازی گفتید برای من عجیب بود و اگر مطمئن هستید و مثلا در قانون آمده و این ها خب این یک تناقض است و به نظر من هم اشتباه است و جمهوری اسلامی باید جواب پس بدهد اما تا جایی که من می دانم بهایی ها حق ورود به جبهه ها را نداشتند مثلا اما الان چطور شده اطلاعی ندارم، به هرحال اگر درست باشد حق با شماست.
و درمورد تقیه و این ها، والا تا جایی که یادم میآید ما یک دوستی داشتیم در دبیرستان که بهایی بود تا سال دوم ما می دانستیم اما مدرسه نمی دانست و گفته بود که شیعه است. بعد از سال دوم یک هو اعلام کرد به مدرسه که بهایی ست و وقتی تعجب ما را دید گفت به ما گفته اند که از این بعد  دین تان را علنی کنید، البته که او درسش را ادامه داد اتفاقی هم نیافتاد اما می خواهم بکوییم تقیه هم میکنند این ها، پس می شود نگفت که بهایی هستم و به راحتی به زندگی ادامه داد، حالا که اصرار بر اعلام است که من این یکی را به یقیین می گویم سیاسی ست تبعات خودش را دارد...
پاسخ:
این وظایفی که شما برای بهاییان ذکر می‌کنید برایم عجیب است، چون من عکسش را شنیده بودم. ولی به‌هرحال این‌ها هم راه دارد. اگر فرضا یک بهایی بخواهد فلان قانون کشور را نقض کند، می‌شود او را از بعضی از حقوق شهروندی‌اش محروم کرد (مثلا زندانی‌اش کرد) ولی این محرومیت به خاطر بهایی بودنش نیست، به خاطر عمل خلاف قانونش است. اگر یک مسلمان هم آن کار را می‌کرد با همین مجازات روبرو می‌شد. ولی ما با محرومیت‌هایی مواجهیم که صرفا به خاطر بهایی بودن است، مثلا محرومیت از تحصیل در دانشگاه.
درباره‌ی مهاجرین افغان هم توجه کنید که آنها حقوق شهروندی یک ایرانی را ندارند. مثلا نمی‌توانند رای بدهند. حق تحصیلی که به آنها داده شده حق شهروندی‌شان نیست، یک لطف انسان‌دوستانه است. آواره‌های سوری هم الان در کشورهای اروپایی به بعضی امکانات دسترسی دارند ولی حقوق شهروندی یک اروپایی را ندارند.
برای اقلیت‌های رسمی که اطمینان دارم سربازی اجباری است. در دوره‌ی آموزشی در گروهان خودمان یک سرباز یهودی داشتیم. هیچ قانونی هم که بهاییان را استثنا نمی‌کند (چون اصلا به رسمیت شناخته نمی‌شوند) پس قاعدتا برای آنها هم اجباری است. البته اگر بهایی دم دست داشته باشید و بپرسید خیالمان راحت‌تر می‌شود. از بهاییان که بگذریم، الان آتییست‌ها هم خدمت می‌روند. یکی از دوستان آتییستم همین چند ماه پیش خدمتش تمام شد. یک مقاله نوشته بود با عنوان «روش‌شناسی خدمت سربازی» و در آن با توجه به بنیان‌های علم دینی و «منویات مقام معظم رهبری» خدمت سربازی را روش‌شناسی کرده بود! جالب است که به‌خاطر همین مقاله چند ماهی کسری گرفت. آدم گاهی نمی‌داند با کمدی مواجه است یا با تراژدی!
تا جایی که اطلاع دارم، بهاییان باید از زمان تکلیفشان (۱۵ سالگی) تحرّی حقیقت کنند و ادیان مختلف را بررسی کنند و یکی را انتخاب کنند. اگر بهاییت را انتخاب کنند باید آن را علنی اعلام کنند. تا قبل از انتخاب آنها بهایی‌زاده هستند ولی لازم نیست علنی بگویند. این را اگر خوش‌بینانه نگاه کنیم با رفتار همکلاسی شما همخوانی دارد.
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۴ میثم علی زلفی
شوخی های خنده دار  و فتواهای زیادی در متنتان دیدیم. اگر از فقه سررشته ای داشتید ولو اندک اینطور صحبت نمی کردید. (قاطعیت شما در بیان عباراتی مثل خلاف نظر اسلام ، خلاف نظر پیامبر و ... آدم را به شکفتی می اندازد. 50 سال در حوزه درس خوانده ها هم اینقدر محکم صحبت نمی کنند.)
بهتر است بجای برچسب گذازی پاسخ های مستدل بدهید و الا بنده هم می توانم شما را متهم به بغض جمهوری اسلامی کنم و بگویم هر کاری که جمهوری اسلامی کرده را پایمال می کنید و باید روز قیامت پاسخگوی پامال کردن حقیقت باشید.

  بهتر می بود به جای پرداختن به حواشی؛ به جای برچسب زدن به حوزه و حوزویان که انگار آن را جزو رسالت خود می پندارید و قبل تر هم این را از شما دیده ایم و با وجود اینکه شناختتان از آن به اندازه ی شنیده هایتان است به بیش از ده ها سوال و اشکالی که به متن شما گرفته شده است پاسخ می دادید.

فقط به یک مغالطه شما اشاره کنم و آن اینکه صرف اینکه نتیجه ی چند چیز یکی می شود دلیل بر آن نیست که آن چند چیز یکی است. اگر کبریت و گاز و خورشید جایی را گرم می کنند دلیل بر آن نیست که اینها یکی اند . اگر این چهار روش انتخاب شهروند منجر به تبعیت افراد می شود دلیل بر این نیست که این چهار مدل یکی است.

واقعا انتظار چنین رفتاری از شما را ندارم این رفتار از شما بسیار بعید است.
پاسخ:
نمی‌دانم چرا اینقدر بهتان برخورده. قصد ناراحت کردنتان را نداشتم و اگر ناراحت شدید عذرخواهی می‌کنم.
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۵ میثم علی زلفی
بسیار خوشحالم که این روحیه را دارید و از شما بابت این شهامت و شجاعتتان تشکر می کنم. (واقعا از اینکه حرف هایم به خاطر روحانی بودنم شنیده نشود  و یا استدلال هایم که معمولا وقت زیادی برای تنظیم آن می کنم دیده نشود ناراحت می شوم.) گفتن این یک کلمه که قصد نداشته اید قلبم را شادمان کرد. البته مطمئن بودم اما از شما انتظار نداشتم.

اما جا دارد در دو مورد فقهی که اشاره کردید توضیحی بدهم.
 روایاتی که در مورد استفاده نکردن اهل ذمه و کفار در جنگ آمده مربوط به هیومن شیلد یا سپر انسانی است یعنی حق ندارید آنها را به عنوان سپر محافظتی استفاده کنید و آنها را جلوتر بفرستید تا سپری باشند برای شما و دشمن جلو نیابد و یا شما کشته نشوید.

در مورد رافت و مصلحت نظام اصلا این دو سیره ی رسول الله بوده است و معنی ندارد گفته شود با اتجام این دو خلاف سیره عمل شده است. بله ممکن است بگویید ضابطه آن چیست؟
ضابطه رافت این است:
کسی که مستحق چیزی نیست مورد توجه و عنایت قرار گیرد. (بهایی ها واهل کتاب اصلا شهروند حساب نمی شوند اما با این حساب بدون پرداخت جزیه از بیشتر امکانات  مسلمانان دارند استفاده می کنند) (شهروند حساب نکردن آنها حرام نیست اما حقوقی برای آنها قائل شدن هم واجب نیست. پس اگر حقوقی را برای آنها تعریف کردید( نه حقوق کامل شهروندی) این از سر لطف به آنهاست.

ضابطه مصلحت هم این است:
ضابطه مصلحت نظام مصلحت نوعیه است نه فردی
وقتی می گوییم مصلحت نظام است. یعنی مصلحتی که ان مصلحت موجب حفظ و پیشرفت نظام است. و فرض این است که هرکاری که منجر به حفظ و پیشرفت نظام باشد مصلحت ان نوعی است و به همه می رسد.

اما اختلاف در این است که آیا فلان کار موجب حفظ نظام هست یا خیر؟ ما هم در این بخش و برخی تصمیمات جناب آقای هاشمی ایراداتی داریم که آیا این تصیمات شما واقعا منجر به حفظ نظام بوده است؟؟؟؟؟؟ یا خیر؟؟؟
پاسخ:
آن موردی که درباره‌ی دسته‌بندی کردن موضوعات گفتم، ذکر یک ایراد نبود. ذکر یک رویه بود. برایم جالب است که نحوه‌ی تحصیل شما طوری است که در پاسخ به سوالات از این روش استفاده می‌کنید. خلاصه قصد تعریض یا طعنه نداشتم.
درباره‌ی ضوابط رافت و مصلحت باید جزیی‌تر نگاه کنیم. شما می‌گویید حق رای بهاییان از سر رافت اسلامی است. بسیار خوب، چرا حق تحصیل در دانشگاه را هم با همین رافت اسلامی به آنها نمی‌دهیم؟ جواب لابد این است که مصلحت نظام چنین افتضا نمی‌کند.
بیایید یک آزمایش ذهنی دیگر طراحی کنیم. جهان ممکنی را فرض کنید که در آن بهاییان در ایران حق تحصیل در دانشگاه داشته باشند ولی حق رای نداشته باشند. اگر از شما بپرسم چرا بهاییان وارد دانشگاه می‌شوند پاسخ چه خواهد بود؟ رافت اسلامی. اگر بپرسم چرا حق رای ندارند چه؟ مصلحت نظام.
حرف من این است که از این دو عبارت دارد سو استفاده می‌شود برای توجیه همه‌ی رفتارهای حکومت. هرجایی آسان گرفته‌اند شده رافت اسلامی، هرجا سخت گرفته‌اند به خاطر مصلحت نظام بوده.
۰۲ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۵ میثم علی زلفی
یک مثال نقض برای اینکه خصومت نظام با بهایی ها از جنس خصومتی نیست که شما می فرمایید یعنی خصومتی که دو عقیده با یکدیگر دارند. (در فرض مثال شما مسیحیت و اسلام) این همه سنی حنفی حنبلی شافعی مالکی است که در کشور ما زندگی می کنند. آیا شیعه و حکومت آنها را دین حقیقی می داند یا آنها را مثل مسیحیت و یهودیت و زرتشت آسمانی می پندارد؟؟؟ خیر! اما هیچگاه آنها محروم نشده اند.
پاسخ:
آنها که مسلمان هستند و از ادیان دیگر به ما خیلی نزدیک‌ترند.
من یک عدد سوال برام پیش اومد
با این تفکر شما، پس خاتمی و کروبی و موسوی و ... نباید ممنوع التصویر و حصر خانگی و ...باشند؟
بالاخره مثلا فردی مثل خاتمی که کار خاصی نکرده!!!
چرا مثل دشمنان باهاش برخورد میشه
ضمن خنده یاد حرفای چند وقت پیش آقای نقویان راجع به خاتمی افتادم!


+جناب ابراهیم پور کسی منکر ضعف ها و خلا های موجود نیست قطعا!
و حتما هم میدونید هیچ کدوم از ایمه علیهم السلام نتونستند حکومت اسلامی تشکیل بدن!
+بحث های اضافه اگه منجر به جواب بشه خیلی خوبه
سوال این بود که چرا بهاییان حق شهروندی ندارند مثل سایر افراد!


+از دوستان خانم شکوایه و جناب علی زلفی تشکر میکنم
استفاده کردم
پاسخ:
متوجه ارتباطش با بحث بهاییان نشدم، ولی جوابم این است: نه نباید ممنوع‌التصویر و حبس خانگی باشند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تنها مرجعی که می‌تواند حکم مجازات صادر کند دادگاه است و برای افراد فوق‌الذکر دادگاهی تشکیل نشده.
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۹ میثم علی زلفی
بله حرف شما درست است ممکن است از قانون سوء استفاده شود. اما حرف این است اگر شما می خواهید نشان دهید که مثلا فلان قضیه از سر رافت است باید نشان دهید چنین حقی وجود ندارد. و برای اینکه نشان دهید مصلحت نظام است باید نشان دهید مصلحت نوع مردم است (نه همه)
قطعا حضور بهایی ها در جایی مثل سربازی با آن محیط امنیتی و پر از بچه های اطلاعات محیطی برای تبلیغ بهایی ها نیست. اما دانشگاه قطعا این مفسده را دارد
به هر حال ممکن است اشکال شما در جاهایی وارد باشد اما نشان دادن آن با نشان دادن مصلحت فردی بودن و یا حق داشتن است.
درست است در مثال فرضی شما ظاهرا جای رافت و مصلحت عوض شد اما حقیقتا این اتفاق با شرایط فعلی بهایی ها میسر نیست. اگر قرار باشد اشکال انتزاعی بودن شما به بنده را بگیریم اینجاست. چرا که در واقع چنین فرضی موجود نیست.
روش حوزویان در تقسیم کار بسیار دقیق و علمی است و همیشه در انتهای کار خود حوزویان بحث ها و فرضهای غیر واقع را مشخص می کنند این کار باعث می شود همه زاویه های یک مسیله دیده شود ولو ظاهرا فرضی است
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۱ میثم علی زلفی
البته در مورد رای دادن الآن که بازی های سیاسی وارد مرحله ی تازه ای شده و پای بهایی ها در مناسبات قدرت و تعیین حاکم دارد باز می شود حق با شماست به نظر می رسد دیگر صلاح نیست رای هم بدهند
پاسخ:
خب فکر کنم تا حد خوبی نظراتمان به هم نزدیک شد. نزدیک‌تر از این دیگر از من و شما انتظار نمی‌رود! ممنون که در بحث شرکت کردید.
۰۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۵ میثم علی زلفی
تشکر از بحثی که راه انداختید و تشکر از وقتی که گذاشتید
سلام مهدی جان.
این روزها دلتنگم. زمان خدمتم هم دلتنگ بودم. با خودم میگویم شاید به خاطر این است که این روزها بهترین دوستانم در حال انجام خدمت "مقدس" سربازی اند. پروین روی سنگ قبرش نوشت "دل بی دوست دلی غمگین است". راستش من اسمش را گذاشته ام دلتنگی؛ برای آدمی که مدّت ها ست با کسی حرف نزده است و قصّه اش  علائم فیزیولوژیک هم پیدا کرده  و کارش به قرص کشیده، "دلتنگی"، شاید تعارف است.

از میان این رفقایی که گفتم، آن که قدمت و شدّت دوستی مان بیشتر است، درویش است؛ درویش گنابادی. بعد از 88، که کروبی در مناظره ها از ظلم به دار و دسته ی این بنده خداها گفت فشارهای امنیتی به ایشان بیشتر شد. برادر این رفیقمان که کارمند یک ارگان دولتی بود چند وقت بعد اخراج شد، چند ماه بعد دستگیر شد و چند سال با چندین نفر دیگر از هم مرام های شان در اوین بود. این چند سال بارها خودم شاهد احساس عدم امنیتش و ترس های این دوستم بودم،که قصّه اش طولانی است.

حالا درست است "ما" خدا رو بنده نیستیم، ولی این رفیقمان به حساب خود ِمهندس ها  "نخبه" است. بعد از آموزشی، امریه گرفته بود و در یکی از جزایر جنوب کار مهندسی می کرد، که اصلش سرباز که باشی کارت بهتر از کارگری نیست، ولی راضی بود. 

دو ماه پیش یکهو خواستند که بیاید پادگان تهران، خودش را معرفی کند، نامه ی محرمانه از نهادهای مربوطه داشت. حالا یک ماه و نیم است که اعزام شده است خاش. میگفت تمام کادری های پادگان تهران، یک بار هم ندیده بودند که یک فوق لیسانس را برای هر تنبیهی آنجا بفرستند. محترمانه "تبعید"اش  کرده بودند. آخرین بار قبل از رفتنش زنگ زده بود، میترسید کسری ای که برای پروژه اش گرفته بود را برایش محاسبه نکنند.

بعد از رفتنش یک بار اعلام شد در خاش، اشرار سه نفر را کشتند. تا چند وقت پیش که دو بار شماره با کد سیستان روی گوشی ام افتاد(و من ِ داغون از بی خوابی شبانه حواسم به موبایل نبود و جواب ندادم)، هیچ بعید نمی دانستم حتّی مرده باشد؛ یا شهید مثلاً، که تودهنی مضاعفی باشد به دشمنان نظام.

 به آن مسلمان پدرسوخته ای فکر میکنم که پول میگیرد که مراقب باشد مبادا یکی از این جماعت کفّار قسر در بروند. به مردمی که کلّی از این ماجراها و بدترش را هم می بینند و هیچ رحمی در آنها برنمی انگیزد. کامنت ها را هم خواندم؛ بسیاری شان اساساً هیچ کاری به وجه انسانی پستت نداشتند. دور بر خودم هم این روحیه را دیده ام. دلتنگم.


اینکه چقدر مشتاق دیدار شمایم تقریباً در آن پاراگراف اوّل آمده است.
پاسخ:
سلام حجت، تو را به خدا مراقب خودت باش. ما یک حجت بیشتر نداریم! خیلی حرف دارم که برایت بگویم و خیلی دوست دارم دوباره بعد از مدت‌ها سر دل استراحت یک جایی بنشینیم و حرف بزنیم. کاشکی بشود.
چیزهایی که نوشته‌ای جواب ندارد. اینکه چقدر مشتاق دیدار شمایم را نمی‌توانم بنویسم.
آمدم بحث را ادامه بدهم، دیدم دوستتان کامنت گذاشته و چقدر حالتان خوب است. همین حال خوب حسن ختام باشد بهتر است از بحث های به دردنخور ما که به هیچ جا نمی رسد :)
ولی نکته ای که به نظرم رسید که باید به آن فکر کنیم ربط و نسبت آن را باهم بسنجیم به رسمیت شناختن و حقوق شهروندی ست که من این مدت داشتم به آن فکر می کردم. شاید راه حل این تناقض ها در واضح شدن این نسبت باشد.

خدابیامرزد پیر ما را که گفت اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود و خوشا به حال شما که این دوستان دوروبرتان هست که در خلال بحث های خسته کننده ی ملال انگیزِ به حاشیه رفته کامنتشان حالتان را خوب کند.

پاسخ:
راست می‌گویید، دلتنگی هم حال خوبی است برای خودش. خداوند توفیق داشتن چنین دوستانی به همه بدهد. :)
از شما هم ممنونم برای شرکت در این بحث.
۰۸ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۳ میثم علی زلفی
این هفته وبلاگ من هم مورد هجمه مسیحیان قرار گرفته بودم حداقل 6-7 تا

جالب بود برایم.
پاسخ:
چه جالب! گشتم در وبلاگتون دنبال آثار «هجمه». پیدا نکردم.
۰۹ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۱ میثم علی زلفی
تبدیلش کردم به هرزنامه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی