خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«آیینه را ز دیدار کی سیر می‌توان کرد؟»

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۲ ب.ظ

چند هفته‌ای است که سه روز در هفته می‌روم حرم علی بن حمزه (ع) و در قسمت امور بین‌المللش کار داوطلبانه می‌کنم. به ما می‌گویند «خادم افتخاری» که به‌نظرم اسم بی‌مسمایی است. علی بن حمزه نوه‌ی امام موسی کاظم (ع) است. کارم این است که توریست‌های آنجا را راهنمایی کنم. دیروز یک ایتالیایی آمده بود و محو آیینه‌کاری حرم شده بود. انتظارش را نداشت که اینقدر زیبا باشد. گفت «این زیباترین جایی است که تابحال دیده‌ام»، و بعد اصلاح کرد که «زیباترین که نمی‌شود گفت؛ زیباترین بی‌معناست. این متفاوت‌ترین جایی است که تابحال دیده‌ام.»

با استقرای خیلی ناقص به این نتیجه رسیده‌ام که ایتالیایی‌ها بیشترین شباهت فرهنگی را با ما دارند. آلمانی‌ها و فرانسوی‌ها خیلی سردتر برخورد می‌کنند. اهالی شرق آسیا از آنها هم سردتر. داشت می‌رفت دعوتش کردم که بیاید داخل دفتر و Iranian tea بنوشد. گفت «چایی؟» گفتم «آره». استقبال کرد. نشستیم حرف زدن. اعتقاد به خدا نداشت. مقداری درباره‌ی خدا و دین حرف زدیم. خوبیش به این بود که کسی خیلی نمی‌فهمید چه می‌گوییم وگرنه بعید نبود عذرم را بخواهند!

اواخر صحبتش گفت که همین ۱۴ روز پیش بوده که تصمیم گرفته بیاید ایران را ببیند. می‌گفت تایلند بوده و از هر کسی می‌پرسیده کجایی هستی جواب می‌داده ایرانی! (در جریان اهداف گردشگران ایرانی در سفر به تایلند که هستید!) می‌گفت که فکر می‌کرده ایران جامعه‌ی بسته‌ای دارد و چیزی برای دیدن ندارد. هم‌صحبتی با ایرانی‌ها نظرش را تغییر داده بود. می‌گفت دو روزه توانسته ویزا بگیرد و نیم‌ساعته توانسته از سد فرودگاه بگذرد. باورش نمی‌شد که سفر به ایران اینقدر آسان باشد. مخصوصاً به خاطر ارزش کم ریال، سفر برایش خیلی ارزان تمام شده بود. می‌گفت وقتی بروم ایتالیا اوّلین کاری که می‌کنم این است که به دوستانم می‌گویم بروید ایران را ببینید.

در حرم که بودیم گفت دوست دارد پول بیاندازد داخل ضریح. نشانش دادم از کجا باید پول بیاندازد. ۵هزار تومان از کیفش درآورد و داخل ضریح انداخت. بعد از حرف‌هایمان دوباره گفت می‌شود به اینجا کمک کنم؟ ۱۰هزار تومان دیگر از کیفش در آورد و دست من داد. بعد از نیم ساعت حرف زدن گفت که هنوز دوست دارد چند ساعت دیگر حرف بزنیم ولی باید برود جاهای دیگر را هم ببیند. حرم علی بن حمزه را اتفاقی پیدا کرده بود و همین باعث شده بود که برایش بسیار دلچسب باشد. می‌گفت بهترین مکانی است که در شیراز دیده.


پی‌نوشت: چندبار تلاش کردم که عکسی از آیینه‌کاری حرم را به این متن اضافه کنم، نمی‌دانم چرا نشد. اینجا را می‌توانید ببینید.

۹۴/۱۱/۰۴

نظرات  (۸)

چقد خوبه. شیرازو می‌گم. الان دوباره یادم افتاد. :))
بهترین سفر زندگیم بود. انقدر خوب بود که یادمه داداشم بهم زنگ زده بود گفتم احساس می‌کنم دارم خواب می‌بینم(فکر کنم به خاطر همینه شیرازی‌ها خواب رو دوست دارن.:) شوخی می‌کنم).
 امیدواریم بازم بیاییم. هر چند کلا یک بار بیشتر نیومدم و همین. :(
+چه خوب که انگلیسی رو می‌تونید خوب صحبت کنید.
پاسخ:

آره، شیراز خیلی خوبه. نمی‌دونم چرا اینقدر این شهر رو دوست دارم!

همین‌جا دعوت می‌کنم از همه‌ی خوانندگان «خیالِ دست» که تشریف بیارن شیراز. ما پذیرای مهونای داخلی هم هستیم. :)

 

+ دست‌وپا‌شکسته است ولی کار رو راه میندازه.


خیلی هم سپاس از لطفتون.
پاسخ:
خواهش می‌کنم.
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۴ عباس اسکندری

سلام . ما از بس اینه کاری دیده ایم نمیتوانیم انعکاس احساس های الوهی و استعلایی را در زیبایی های دست خورده و تکرار شده درک کنیم.

زنده باد ،حالم با عکس بهتر شد.

پاسخ:

سلام، بله ما از بس دیده‌ایم دیگر چندان با آیینه‌کاری ارتباط برقرار نمی‌کنیم. ولی همچنان کافی است چند ثانیه سرت را بالا بگیری و نگاه کنی تا میان آینه‌ها محو شوی.

خداروشکر. قناسی عکس را بر این عکاس ناشی ببخشایید. :)

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۲۰ میثم علی زلفی
سلام
خوش به حالت (جدی می گم)
(نیمه شوخی) در این فضای پر از معنویت، با کفار از خدا بی خبر گپ و گفت می کنید آن هم با زبان فرنگستان و آنها را به جای هدایت به مسیر خروج به داخل ضریح راهنُمایی می فرمایید. آیا اجتهادا این کار را کردید یا فُتوای مرجعتان بود که ورود این افراد را به محدوده ی ضریح که حکم مسجد را دارد جایز می شمرد؟
پاسخ:

سلام

مجتهد نیستم که اجتهاد کنم، قبلاً هم گفته بودم. مبنای اجتهاد را می‌توانید از سازمان اوقاف و امور خیریه بپرسید. شنیده‌ام که رهبری اجازه داده‌اند.

امّا شما مطمئن هستید که محدوده‌ی ضریح امامزاده حکم مسجد دارد؟ خودتان اجتهاد کرده‌اید؟ من جایی ندیده‌ام چنین چیزی.

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۴ میثم علی زلفی
امیر المومنین فرمودند بین حق و باطل 4 انگشت فاصله است. به شنیده ها زیاد عمل نکن.

نظر رهبری:
۱۴. وظیفه‌ی ما در مورد ورود اهل کتاب به مکان‌های مقدس مثل مساجد و حرم‌های مطهر چیست؟ آیا باید جلوگیری کنیم؟ پیروان کدام ادیان نمی‌توانند وارد مساجد مسلمین شوند؟
بردن غیرمسلمانان به مساجد جایز نیست؛ اما اگر این کار و حضور آنها در مساجد موجب بی‌احترامی یا نجس شدن مساجد نباشد، اشکالی ندارد. همچنین است حکم ورود این افراد به حرم معصومین علیهم‌السلام و امامزاده‌ها.

(حتما توجه دارید که بردن با رفتن و حاضر شدن فرق دارد. بردن آنها اشکال دارد. اما اگر خودشان با آن دو شرط بروند اشکالی ندارد.)
مثلا شما بیایی دستش را بگیری بگویی بیا یک جای باحال نشانت بدهم اشکال دارد.

و احتمالا می دانید که نظرات رهبری نسبت به اهل کتاب بسیار منعطف تر از دیگران است. و بسیاری از فقها اهل کتاب کافر را نجس می دانند.
و این بحث به طریق اولویت کافر منکر خدا را  هم می گیرد.
پاسخ:

خب من آنها را نمی‌برم. خودشان می‌روند، من می‌روم برایشان توضیح می‌دهم.

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۶ میثم علی زلفی
خوبه از همین زرنگیت خوشم میاد. منو عاشقه خودت کردی!
فقط یادت باشه این فتوای رهبریه.
پاسخ:
:))
بحث کامنت‌ها من رو یاد این شعر از سعدی انداخت(البته به دور از اظهار نظر در رابطه با مسائل مطرح شده درباره احکام و فقه) :

"ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی

تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی

ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد

گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟

کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی..."


پاسخ:
:)
۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۶ حمید ساسانی
منو با خودت ببر 
اگه نمی بری خودم بروم و تو برام توضیح بده که مشکل شرعی هم پیش نیاد.
پاسخ:
:))
حالا ایشالا این سری که اومدم شیراز با هم میریم. یه سر آسونه هم باید بریم! ؛)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی