خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«فرداها گذشت»

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ

- خب، تعریف کن. این روزا چی کار می‌کنی؟

- تسویف!

۹۴/۰۹/۰۸

نظرات  (۵)

تسویف کار همیشه و هر روز آدمی است. اگر حقیقت مرگ و حتمیت آن را آنگونه که باید درک میکردیم، و اگر سیلی اشراق، با سوز نداری و فقر و فقدان که ذات آدمی است برما آنچنان که شایسته است معلوم بود، آنگاه این تنها و مهمترین سرمایه زندگی یعنی عمر را با جدیت بیشتر و اندیشه ورزی والاتر و هدفگذاری متعالی تر سپری میکردیم. تسویف نشانه ای از غفلت فراگیر و مدام آدمی است.

پاسخ:

کاملاً موافقم.

۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۰:۲۹ فاطمه نظریان
نکنید! از این کارها نکنید!

+حالا مثلا من گفتم «نکنید!» و شما هم نمی‌کنید... :))

++از سفارش‌های پیامبر به ابوذر: «یا أباذر إیاک و التسویف بعملک، فإنک بیومک و لست بما بعده، فإن یکن غد لک فکن فی الغد کما کنت فی الیوم، و ان لم یکن غد لک لم تندم علی ما فرطت فی الیوم؛ ای ابوذر! بر حذر باش از تسویف در کار خویش؛ زیرا تو امروز هستی (و امروز را در اختیار داری) و بعد از آن نیستی. اگر فردایی برای تو بود، فردا نیز همانند امروزت باش و اگر فردایی برای تو در کار نبود، از کم کاری امروزت پشیمان نخواهی شد».(بـحــارالانـوار، ج77، ص75)
پاسخ:

کاش می‌شد از این کارها نکرد!

 

++ خیلی ممنون به‌خاطر این روایت.


گاهی وقت‌ها نگاه کردن به پشت سر و زمان‌هایی که آدم از دست داده باعث یاس و دلسردی عجیبی می‌شه. کاش آدم می‌توانست از این پوسته خارج بشه. جوری خودشو باور کنه یا ببخشه یا بفهمه. نمی‌دونم. یه دیالوگی یه جایی خونده بودم فکر می‌کنم از کتاب رویای تبت فریبا وفی بود؛ اگر خودتو بفهمی مجبور نیستی خودتو تحمل کنی.
امیدوارم حواستون به خودتون باشه. گاهی وقت‌ها بیرون اومدن از بعضی حفره‌ها خیلی راحت نیست. منظورم نه فقط این پست به طور کلیه. حسیه که از آدم پشت این متن پیدا می‌کنم.  حس ایستادن و یاس. نمی‌دونم. شایدم اشتباه کنم؛ ایشاللا که اینطور باشه. 

البته آدم شاید به خیلی چیزها برسه ولی خب... :)
 و... حرف زیاده ولی باز خب. فعلا آلارم و داشته باشید. :)
خوش باشید. 



پاسخ:

نه من اتفاقاً خیلی اهل نگاه کردن به پشت سرم نیستم ولی نسبت به خودم و نسبت به آینده مأیوسم.


نه، قسمت اول درباره شما نبود. خودمو گفتم. :)
الان که دوباره خوندم دیدم پاراگراف دوم رو هم انگار خیلی روشن ننوشتم؛ خواستم بگم گاهی آدم به سمت حفره‌ای می‌ره که شاید خودش آگاه نباشه. البته حفره‌ها چیزهای زیادی به آدم یاد می‌دن ولی گاهی بیرون اومدن ازشون کار سختیه.
توانایی بیشتری لازمه برای حرکت‌های دوباره بیرونی یا در حقیقت اجتماعی.
اگه آدم بدونه کجاست و کجا داره قرار می‌گیره این آگاهی شاید بهش کمک کنه...
پاسخ:
بله، خودشناسی به طور کلی خیلی کمک خواهد کرد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی