خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

این چند روز حال ناخوشی داشتم و دارم ولی ماجرایی باعث شد وسط این ناخوشی‌ها یک دل سیر بخندم! ماجرا از این قرار است که من از طریق فیدلی، تعدادی از وبلاگ‌های روزآمد شده را می‌خوانم. اگر بخواهم در آن وبلاگ‌ها نظری بدهم، لاجرم صفحه‌ی آن وبلاگ را باز می‌کنم و واردش می‌شوم ولی اگر نخواهم، دیگر کاری به کار آن وبلاگ ندارم. روشم برای همه‌ی وبلاگ‌ها به همین شکل است، مگر چند وبلاگ خاص که معمولاً هر روز به آن‌ها سر می‌زنم حتی اگر بدانم مطلب جدیدی وجود ندارد.

یکی از وبلاگ‌هایی که از طریق فیدلی دنبال می‌کنم «بازاندیشی» آقای اسکندری است و تابه‌حال هم خیلی استفاده کرده‌ام. یک بار هم زیر پست «نو شدن با مشروطه (۱)» برایشان نظر گذاشتم و ایشان هم جواب دادند. بعد از مدتی ایشان یک نظر در «خیالِ دست» گذاشتند که «در ارتباط با مواردی که شما فرمودید ، کامنتی در همان بازاندیشی درج کردم.» من هم فکر کردم منظورشان همان جوابی است که به کامنتم داده بودند و جواب دادم که «کامنت شما را همان موقع خواندم.» تا اینجا همه چیز طبیعی به نظر می‌رسید. امروز دیدم آقای اسکندری کامنت خصوصی گذاشته‌اند و نوشته‌اند «اطلاعات شما درباره رافق تقی بسیار ناقص و یک سویه است.» داشتم شاخ درمی‌آوردم! من اصلاً اسم رافق تقی را تابه‌حال نشنیده‌ام! اوّل فکر کردم لابد آنقدر حال و روزم از دستم دررفته که به جای هذیان گفتن دارم هذیان می‌بینم. بعد که رفتم و به «بازاندیشی» سر زدم، دیدم که یک دوستی چندتا کامنت جالب و طولانی با اسم این وبلاگ آنجا گذاشته. آنجا بود که کلی خندیدم.

اوّل به خاطر اینکه دیدم این دوست ما، توجه نکرده که من وسواس دارم کسره‌ی «خیالِ دست» را بگذارم. دوم اینکه برخلاف انتظار، حرف‌های جالبی هم زده؛ یعنی آدم اهل مطالعه‌ای به نظر می‌آید. واقعاً متوجه نمی‌شوم چرا همچین آدمی باید بخواهد خودش را جای آدمی مثل من بزند؟ نمی‌دانم این ماجرا شوخی است یا این بنده‌ی خدا واقعاً از چیزی در عذاب است. اگر او اینجا را می‌خواند و اگر من می‌توانم کاری برایش انجام دهم، امیدوارم دریغ نکند. این چند روز، فقط دیدن خندوانه توانسته بود کمی مرا بخنداند؛ فکر کنم باید از این دوستمان تشکر هم بکنم.

حالا شاید شما بگویید این موضوع چه ربطی به خوانندگان وبلاگ دارد؟ این‌ها را می‌توانستی به آقای اسکندری بگویی. راست می‌گویید، ولی مدتی بود چیزی برای نوشتن نداشتم. این ماجرا بهانه‌ای بود تا گرد و خاک «خیالِ دست» را بتکانم.

۹۴/۰۶/۰۶

نظرات  (۱۰)

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۹ کمی خلوت گزیده!
من بودم حس معروف بودن و حسِ «دیگران خودشونو جای من جا زدگی!» بم دست میداد و دچار تبختر می شدم!!!
پاسخ:

آخه آدم معروفی هم نیستم! باز اگه وبلاگم بازدیدکننده‌اش زیاد بود می‌صرفید متبختر بشم. الآن که اینجوری خودمو سبک کردم!

خوب شد گفتین!
داشتم دچار افسردگی میشدم!
وقتی کامنت آقای اسکندری رو اینجا خوندم رفتم وبلاگشون کامنتهای شما رو بخونم بعد از خوندن کامنتها به خودم گفتم "این آقای ابراهیم پور چه چیزهایی میدونه؟! کی وقت کرده اینها رو بخونه؟چقدر حافظه اش خوبه! و..." بعدکه دیدم حرف کامنتها رو نمیفهمم به خودم تجویز کردم که باید یه دوره تاریخ اسلام بخونم! 
خب این پست خیالمون رو راحت کرد.

+امیدوارم "مایده" به اینجا نرسیده باشه!
پاسخ:

:))

من اون چیزایی که بلدم رو هم بلد نیستم! اون چیزایی که بلد نیستم که تکلیفشون روشنه!

 

+ خداوند همه‌ی وبلاگ‌ها را از شر «مائده»‌های زمینی و آسمانی مصون داراد!

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۱ فاطمه نظریان
1.باورتون میشه من بعضی وقت‌ها ترس این را دارم که یک وقت یک نفر در جایی با آدرس وبلاگ من کامنتی نابجا نگذارد. حالا خوب است که کامنت نا‌بجایی به جایتان نگذاشته‌اند.

2.اگر من بودم ساده‌تر از آنی بودم که فکر کنم به جای من کامنت گذاشته‌اند و با کلی ذوق فکر می‌کردم چه جالب یک نفر دیگر هم اسمش خیال دست است. و البته از معایب آدرس نگذاشتن هم همین است دیگر، که اگر آدرس وبلاگتان را در کامنت‌ها بگذارید وجود چنین نتیجه‌ای که کسی جای شما کامنت گذاشته حتمی می‌شود. با توجه به اینکه طرف کسره را هم نگذاشته و آدرس وبلاگی هم نداده شما هم باید مثل من ساده‌بازی در بیاورید و ذوق کنید که یک نفر دیگر فقط هم‌اسم شما وجود دارد:))
پاسخ:

۱- بله، اگه کامنت توهین‌آمیز باشه مخصوصاً خیلی بده. به‌هرحال فضای مجازی میدانی درست می‌کنه برای جولان دیوانگان. ولی خوشبختانه تعدادشون اینجا خیلی کمه؛ همگی مهاجرت کردن به شبکه‌های موبایلی، دیگه وبلاگ کسی نمیاد.

 

۲- من هم اوّل می‌خواستم «ساده‌بازی» دربیارم، ولی به این فکر افتادم که کدوم دیوونه‌ای ممکنه همچین اسمی رو برای خودش انتخاب کنه؟ غیر از من البته!

فاطمه، 
اگر کسی با نام وبلاگت کامنت بنویسه و لینک وبلاگت رو هم بذاره خیلی راحت میشه فهمید. نگران نباش:)
از قسمت امار و گزارشهای بیان وارد ترافیک ورودی شو و از اونجا فهرست ارجاع دهندگان میتونی لیست همه جاهایی که به کاکتوس وارد میشن رو ببینی. کافیه هر چند وقت یکبار اونجا رو چک کنی:)

اقای ابراهیم پور خیلی عذر میخواهم که با عدم توجه به وسواس جنابعالی در کسره زیر خیال ، موجب شدم که برخی گمان کنند آن کامنت از شما است.

من اغلب در کسره غفلت میکنم بخصوص اگر زیر خیال گذاشته باشند و در این مورد خاص : نگذاشته باشند.

فلسفه  مصادره نام شما را نمیدانم . ولی احتمالا نویسنده بدون کسره زیر خیال ، از نام اعتباری شما خوشش آمده .

به هر حال کوتاهی مرا ببخشید.

پاسخ:
نه خواهش می‌کنم. شما که اشتباهی نکرده‌اید. البته حسن ظن شما به این دوستمان هم جالب است.
۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۰۷ میثم علی زلفی
برادر آخه کسره هم شد هویت!!! کسره از قدیم شکننده بود و به شکستن اشاره داشته و دارد. به فکر چاره باشید.
من را بگو که کلی از شما تشکر کردم. (البته تقصیر آقای اسکندری است که بنده را نصیحت فرمودند وگرنه ما خیلی اهل این حرف ها نیستیم باید مطلب خیلی داغ باشد که از نویسنده تشکر و تعریف کنیم.)
حیف از آن همه احترام که به یک هویت جعلی شد!
متاسفانه مجبور تشکر هایم را پس بگیرم.
پاسخ:

هویت من که از کسره ناشی نمی‌شه! ولی از نبودش میشه نتیجه گرفت که هویت جعلیه!

تشکرها از اوّلش هم مال من نبود! همه‌ش مال خودت!

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۱ میثم علی زلفی
تذکر این نکته جای دارد که
1- این اتفاق ذیل مطلب تلخی فردید گذاشته شده بود
2- با عنوان خیالگر نوشته  شده بود نه خیال دست
3- جناب خیال دست در ذیل همین مطلب کامنتی داشتند که دوباره کسره آن را فراموش کرده بودند.
4- ....

گفت خَسَن و خُسِین دخترای معاویه داشتن تو حین نماز از کول معاویه بالا می رفتن که....
گفت صبر کن صبر کن
اولا حسن و حسین
دوما دختر نه و پسر
سوما معاویه نه و پیامبر
چهارما....
پنجما ....
ششما ..... پُف ... مخ مشترک مورد نظر ترکید
پاسخ:

نه، این دوستمون زیر دو تا پست کامنت گذاشته، یکی «نو شدن با مشروطه (۳)» و یکی هم «تلخی فردید». من کلاً فقط یه کامنت توی وبلاگ «بازاندیشی» گذاشتم که اونم کامنتیه که زیر پست «نو شدن با مشروطه (۱)» گذاشتم. اون کامنتی که با اسم «خیالگر» هست رو هم فکر کنم آقای اسکندری اسمشو تغییر دادن چون تا جایی که یادمه اون هم با اسم «خیال دست» بود. پس جمعاً چهارتا کامنت بوده که با اسم جعلی گذاشته شده. حالا موضوع اونقدرا مهم نیست که بخوام کشش بدم، ولی فکر کنم توضیح لازم بود.

چه اتفاق ها که در این دنیای مجازی نمی افتد! ولی بامزه اش اینجاست که جدی جدی داریم در آن زندگی می کنیم و شؤون مختلف دنیای واقعی را هم به اینجا آورده ایم.
چقدر جا دارد بنشینیم هی فلسفه ببافیم در مورد این اتفاقات و شبه زندگی که در فضای مجازی داریم.
پاسخ:
بعید نیست به این سمت حرکت کنیم که آنچه حقیقت دارد در «جهان مجازی» می‌گذرد. اینجا گاهی آدم‌ها لایه‌های درونی‌شان را بروز می‌دهند.

چه عجیب.
حالتون چرا خوب نیست؟
پاسخ:
خوب می‌شم. زندگی همینه، غم و شادی داره.
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی