و حتی پایتخت قلبها
چندسال پیش، کلکلی افتاده بود بین شیرازیها و اصفهانیها بر سر اینکه کدام شهر باید «پایتخت فرهنگی ایران» باشد. من که هیچوقت نفهمیدم چه کسی این عبارت را سکه زده و اصلاً پایتخت فرهنگی شدن یک شهر، یعنی چه و به چه کاری میآید. ولی یادم هست که بحث (لااقل در این سو) خیلی داغ بود تا جایی که ابتدای اخبار استان فارس، در تلویزیون، پس از نام خدا و پیامبر و اهلبیت، باید یادی هم از «شیراز، پایتخت فرهنگی ایران» میرفت. روی بنرهای شهرداری هم علیالاغلب ردپایی از این عبارت مشاهده میشد.* بعدها شهرهای دیگر هم به این دعوا اضافه شدند: مشهد، همدان و حتی قم! مدتی گذشت و اعلام شد که اصفهان (نهتنها پایتخت فرهنگی ایران است بلکه) پایتخت فرهنگی جهان اسلام شده! من که هیچوقت نفهمیدم اصفهان دقیقاً چه چیزی داشت که بقیهی شهرهای ایران نداشتند؟ غیر از مدیران زبل البته!** بگذریم، به لطف یک دوست ساروی متوجه شدم که در مازندران هم چنین کلکلی (البته در سطحی پایینتر) وجود دارد. بر سر اینکه ساری «پایتخت بهارنارنج» است یا بابل؟! بهنظرم اگر مسئولین شهر ما همان ابتدا لقمه به اندازهی دهانشان میگرفتند، الآن شیراز لااقل پایتخت بهارنارنج بود!***
من ولی خوشحالم که مسئولین شهرم بیعرضهتر از این حرفها هستند؛ «چگونه شکر این نعمت گزارم؟» راستش از وقتی پایتخت راستیراستکی را دیدهام، هیچ حس خوبی ندارم که شیراز بخواهد پایتخت شود؛ حتی پایتخت بهارنارنج! اصلاً این همه پایتخت فلان و بهمان چه معنی میدهد؟ یک پایتخت سیاسی داریم، که تهران است. پایتخت فرهنگی هم که سرنوشتش روشن نشد و علیالحساب هزارتا صاحب دارد؛ از آن بگذریم. میماند پایتخت بیفرهنگی، که تا وقتی تهران سرجایش هست، اسم بردن از شهر دیگری جفاست. راستی، پایتخت بهارنارنج هم هنوز تکلیفش روشن نشده! آن را هم بدهیم به همین تهران. مگر یک کشور چندتا پایتخت میخواهد؟
* این مسخرهبازی برپا بود تا زمانیکه شیراز شد «سومین حرم اهل بیت در ایران» و «سومین شهر مذهبی ایران»! مسئولین شهر دیدند از «پایتخت فرهنگی» آبی گرم نمیشود، به ضریح شاهچراغ چسبیدند. الآن که تشریف بیاورید شیراز، بنرهایش را میبینید.
** البته که جمهوری اسلامی در میان سلسلههای شاهنشاهی پیش از خودش، بیشتر از همه به صفویان نزدیک است و با آنها میسازد. لابد حاکمان ما فکر میکنند با اهمیت دادن به اصفهان، بار دیگر میتوانند شیخ بهایی و میرداماد و ملاصدرا بپرورانند. ما که جز ادعاهای شاه عباسی از زبان شاه سلطان حسینها، هنوز چیزی ندیدهایم. باشیم تا صبح دولتشان بدمد.
*** بیاییم یک لحظه فکر کنیم که «پایتخت بهارنارنج» چه معنای محصلی دارد یا علیالاصول میتواند داشته باشد؟!
سلام.
ما راستش توی یه استانی درس میخوندیم و از قضا یکی از واحدهامونو رئیس عمرانی استان داشت. ایشون میگفت تقسیم بودجه باید بر اساس نیازمندیهای عمرانی استانها باشه بعد میفرمودن هر سال موقع تقسیم بودجه استان اصفهان با بیشترین آبادانی و نیاز به بودجه کمتر، بیشترین بودجه رو با چربزبانی و اینجور چیزها میگیرن یا مثلا(مثال خود استاده این) میگن آقا راه شیرازو ما داریم میسازیم بودجه اونم میگیرن. :))
اتفاقا من هم در مورد ساری و بابل این سوال بود برام. :)) میدونید آخه شهرهای شمالی همهشون بهار نارنج دارن و از این نظر همه میتونن پایتخت بهار نارنج باشن ولی خب بابلیها هم گویا کم از اصفهانیها نداشتن رفتن به اسم خودشون ثبت کردن. ولی اولِ شهر ساری بنر زده: به شهر بهار نارنج خوش آمدید. :))
به نظر من این که هویت یه شهر با بهار نارنج تعریف بشه قسنگه چیز بدی نیست ولی چطور میخواسته شیراز بشه پایتخت بهار نارنج؟ شما تو شهرهای مازندران راه به راه درخت نارنج میبینی تو کوچه خیابون، تو شیراز که انقد درخت نارنج نداره؟ :))