خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

کاش میشد آدم زندگیاش را بزند سر یک تکه چوب و بعد برود یک جای بلند بایستد و به همه نشانش دهد که این را نمیخواهم.

۹۶/۱۱/۱۰

نظرات  (۴)

خدا ناراحت می‌شه...؛ در مورد زندگی...

+ کاش رهبر یا هماهنگ‌کننده این قضیه خودشون بودن. دنباله‌روی‌ها همیشه هدف‌های پس پرده‌ای دارن. غیر از اون‌چه که هدف آدم‌های دنباله‌رو هم هست. و چه بسا تیزتر و تیغ‌تر(چه کلمه‌ای باید گفت؟ ذهنم نرسید) و بی‌ارتباط به اون‌چه در ظاهر هست. نه رسیدن به آزادی؛ رسیدن به آزادی در چهارچوب آدم‌های پس پرده. به خاطر همین می‌گم کاش رهبر آزادی‌گرایی یکی از بین خود دنباله‌روها باشه. متاسفانه نداشتن هوشمندی در مردم ما به نظر من چیزیه که باعث می‌شه انقلاب‌ها به طور کلی- چه پیش چه بعد از این- ، مثل خیلی از دیگر کشورها به اون نتیجه‌ی مطلوب و متعادل نرسن. تاسف. :/


پاسخ:

خدا که ناراحت نمیشه. این ماییم که ناراحت میشیم و ناراحتی رو به خدا نسبت میدیم وگرنه خدا نه خوشحال میشه نه ناراحت.

 

+ این حرکت هم پس از مدتی از تب و تاب میفته ولی اون چیزی که مهمه اینه که ترس خیلی از مردم ریخته و حکومت از این به بعد هر از گاهی از این داستانها خواهد داشت. من احساس میکنم این حرکت هم مثل اعتراضات ماه پیش رهبر خاصی نداره که از یه طرف نقطهی قوتشه و از یه طرف نقطهی ضعفش.

تطبیقِ جالبی بود.
به این فکر کردم که سرِ چوب زدنِ چیزهایی از زندگی که اصلاً دوستشان ندارم شجاعت بزرگی می‌خواهد. اما پیش از آن شجاعتی مهمتر و از نوعی دیگر لازم است: اینکه بدونِ خودفریبی بدانم من واقعاً چه چیزی را دوست ندارم.
پاسخ:
کسی که خودشو دوست نداره یه کم شرایطش سخت میشه. هم باید خودشو بزنه سر چوب هم از اون طرف باید اون سر چوبو بگیره! :))
راستش نظر من این نیست... گر چه ممکنه اصطلاحا "ناراحتی" رو به عنوان یک اصطلاح و به عنوان یک انسان در چهارچوب زندگی روزمره به کار ببرم؛ اما هر اصطلاحی به احساسی در درون آدم وابسته به حسی که از حدا یا خالق در فطرتش داره مرتبط هست. البته به بحثش نمی‌ذارم... هر کس نظری داره.
+چرا داره. خیلی وقت هم هست فعالن...
++ در مورد خیلی چیزها می‌شه این کار و کرد به نظرم. به چوب بستن و نخواستنش... و به نظرم نهایتا هم به نوعی رهایی منجر خواهد شد... باید روشی رو پیدا کرد که این قالب در اون ساختار بتونه مسیر و روند حرکتش رو طی کنه. حتی زندگی... شاید خیلی عرفا همین کار و کرده‌ن... چی می‌گید؟...

پاسخ:
حرف من هم همین بود که یه جورایی این برون‌فکنی حسیه که در درون داریم از خدا. البته اشکالی هم نداره.

+ لااقل من کسی رو نمی‌شناسم.
++ یه فرازی از کتاب نیایش دکتر شریعتی هست که مورد علاقه‌ی منه. می‌گه: «خدایا! در برابر هر‌آنچه انسان ماندن را به تباهی می‌کشاند، مرا با نداشتن و نخواستن روئین‌تن کن.»
قطعا نخواستن یه بخش مهمی از پروسه‌ی آزادی و رهاییه. باهاتون موافقم.
سلام. خب من منظورم نوعی ارتباط که آدم با فطرت یا با خالق داره _حالا به هر شکلی_ بود. و "بیانش" به شکل چهارچوب های انسانی. ولی به نظرم رسید منظور شما نسبت دادن احساسات انسانی با خداست. درست نمی گم؟
پاسخ:

سلام. تفاوت مهمی بین این دوتا نمیبینم. بههرحال صفاتی رو که به خدا نسبت میدیم محصول تعامل و ارتباطمون با خداست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی