عذرخواهی
پست قبلی شوخی یا سرکاری نبود؛ وقتی آن را مینوشتم قصد شوخی کردن یا سرکار گذاشتن نداشتم. امّا اینکه دقیقاً چه بود توضیح زیادی میطلبد چون برای خودم هم چندان روشن نیست. قدریاش کنجکاوی برای سردرآوردن از حس دیگران پس از مرگم بود، قدری تلاش برای نوشتن «داستانی» غمناک و البته تأثیرگذار، و مقداری هم شرح آرزومندی. تا اینجایش برایم روشن است. آنچه روشن نیست این است که چطور توانستم احساسات خوانندگان وبلاگم را صرف چنین پروژهای کنم. راستش را بخواهید انتظار نداشتم خوانندگان وبلاگ محتوای پست را باور کنند؛ انتظار چنین واکنشهایی را نداشتم.
از دیروز دارم فکر میکنم چطور عذرخواهی کنم! آخرش هم به نتیجهای نرسیدم. فقط همینقدر میتوانم بگویم که بسیار خجالتزده و متأسفم و از همهی کسانی که احساساتشان را جریحهدار کردم عذرخواهی میکنم. امیدوارم مرا ببخشید.
پینوشت: متأسفانه یا خوشبختانه هنوز زندهام.
متاسفم که شهید نشدی!
اما راستش را بخواهید می دانستم بادمجان بم آفت ندارد اما مطمئن نبودم بادمجان شیراز آفت نزند!!! :))
به هرحال برای کسب اطلاع دقیق تر قدری چرخیدیم ببینیم کسی با نام مهدی ابراهیم پور جدیدا شهید شده یا نه!
اگر چه هم اسم شما و حتی عکس های متناسب سن شما هم آمد و کمی هم ما را خوشحال کرد اما متاسفانه معلوم شد
«فرضیه ی بادمجان شیراز آفت ندارد باید به نظریه تبدیل شود»
+++ خیلی حس خوبی داشتم از این حس شهادت طلبی که در وجودت داشتی و منتقل کردی!
دمت گرم!!