خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

غزل خداحافظی

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۱۸ ب.ظ

پیش نوشت : در تاریخ ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۶ در حدود ۵۰ کیلومتری جاده شیراز - زرقان درگیری بین اشرار مسلح و مامورین انتظامی رخ داد که در این درگیری متاسفانه بر اثر برخورد گلوله به قفسه سینه ستواندوم وظیفه مهدی ابراهیم پور وی مجروح و پس از ساعاتی در بیمارستان نمازی شیراز بر اثر شدت جراحت وارده جان باخت. در پی تفحص وسایل متوفی ۲ برگه کاغذ پیدا شد که در آن نامبرده از یابنده کاغذها خواسته بود مطلبی را برای خداحافظی از خوانندگان وبلاگش منتشر کند که ضمن کسب تکلیف از محضر سردار فرماندهی محترم انتظامی استان فارس ایشان اجازه انتشار این متن را صادر فرمودند. در برگه اول متوفی به طور کامل چگونگی انتشار متن در وبلاگش را برای یابنده کاغذها شرح داده و خواسته علت و نحوه مرگش به همراه توضیحاتی برای خوانندگان وبلاگش در قسمت پیش نوشت توضیح داده شود. متن برگه دوم برای خوانندگان نوشته شده که به درخواست نامبرده در ذیل عینا منتشر میگردد.


خوانندگان عزیز «خیالِ دست»

سلام

اگر دارید این متن را می خوانید می توانید نتیجه بگیرید که من دیگر بین شما نیستم و به آرزوی دیرین خود رسیده ام. راستش اصلا دوست نداشتم بی خداحافظی از پیش شما بروم، برای همین فکر، خیال و برنامه هایی کردم، پختم و ریختم که اگر درست پیش رفته باشنذ، می توانید نحوه مردنم را در پیش نوشت همین پست بخوانید. فکر کنم روشن باشد که پیش نوشت را من ننوشته ام و همین جا لازم می بینم از نویسنده اش تشکر کنم.

حرف زیادی برای گفتن ندارم. حرف های گفتنی ام را می توانید در همین وبلاگ بخوانید و نگفتنی ها را هم بر من ببخشید. فقط می خواستم از خواننده های این وبلاگ به خاطر لطف و همراهی شان تشکر کنم، به خاطر خطاهایم حلالیت بخواهم و خداحافظی کنم. هر چند نویسنده وبلاگ دیگر زنده نیست ولی «خیالِ دست» تا زمانی که بیان به سرویس دهی اش ادامه دهد زنده است و هنوز می تواند به وسیله خوانندگانش غنی تر شود.

رحم الله لنا و لکم.

مهدی ابراهیم پور

۹۶/۰۱/۲۸

نظرات  (۴)

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ینی چی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۲۹ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۱۲ میثم علی زلفی
یک بند به یاد آن عزیز:
مطمئنا فلسفه غرب و بحث با بنده ی سراپا تقصیر نتوانست آن شهید بزرگوار را از این مجازی بازار نجات دهد اما سربازی کمترین کارش این بود که آن شهید را به وادی واقعیت کشانید و در آخر هم ایشان را به شهود حقیقی واقعیت نشاند

روحش شاد
ان شاء الله شفاعت ایشان نصیب همه ی خوانندگان این وبلاگ قرار گیرد
وای خدای من اصلا باورم نمیشه
بهتم زد
بغض و گریه اجازه تایپ بهم نمیده
متاسفم فقط
نمی فهمم. اصلا درک نمیکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی