خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

«بضاعت نیاوردم الّا امید»

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

دیگر از موضوع و قالب و مضمون گذشته‌ام، فقط می‌خواهم بنویسم، که نمی‌شود. هروقت قلم‌به‌دست دفترم را برابرم پهن می‌کنم، نوشتن می‌شود سخت‌ترین کار دنیا. چند کلمه می‌نویسم، از رویش می‌خوانم و خط می‌زنم. دوباره چند کلمه‌ی دیگر ... می‌خوانم ... خط می‌زنم.

مدتی است این قلم خشک شده و من گاه‌به‌گاه رنجی بیهوده می‌برم برای نوشتن. نمی‌دانم چرا با همه‌ی ناتوانی‌ام نوشتن را رها نمی‌کنم. انگار نوشتن بخشی از من باشد که هنوز مرگش را باور نمی‌کنم.

هرچند دیگر آن عطش سابق را برای نوشتن ندارم، هرچند این روزها که می‌گذرد، هرچه بیشتر نوشته‌ام ناراضی‌تر شده‌ام، هرچند حجم خط‌خوردگی‌های دفترم، بی‌حساب دارد بیشتر و بیشتر می‌شود، هنوز تسلیم نشده‌ام. هنوز می‌خواهم بنویسم. ادامه دادن نوشتن با این قلم خشکیده و این سواد اندک و این مضمونِ نمانده و این حوصله‌ی سررفته فقط می‌تواند نشان دهد که هنوز به آینده امیدوارم.

۹۵/۱۱/۰۲

نظرات  (۸)

۰۲ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۲۱ میثم علی زلفی
سلام علیکم
انا احدسُ انت غافلٌ بنسبت البرکة فی الاعمال و ما ادراک البرکة
شیءٌ عجاب ، قلیله خیرٌ من کثیر بدونه، و عملُ الکثیر معه توجب الخیر فی العاقبة
فعلیکم فی الدعا بازدیادها و فی العمل بتکریم الوالدین فانه یوجب البرکة فی الوقت و توفیق من الله

هذا رسالة من جانب فطرت الهی و لیس بحدیثٍ لکن فحواه اُخِذَ من الروایات
و من الله توفیق
پاسخ:
:))
و علیکم السلام و رحمة الله.
من می‌ترسم زبون اصلی حرف بزنم سوتی زیاد بدم. خدا همین قلیل رو از ما قبول کنه و اگه صلاح دونست بهش برکت بده.
سلام، نوشتن رو واسه اینکه فقط بنویسیدید، مینویسید؟
پاسخ:
سلام، البته که خود نوشتن برام موضوعیت داره ولی صرفاً برای نوشتن نمی‌نویسم.
نمیدونم چه قدر حرفم درست باشه ولی اگه واسه نوشتن بنویسیم معمولا شاید اینطور بشه، گاهی دیدین یه مطلبی رو میخوایم ولی هرچی فکر میکنید یادتون نمیاد؟ بعد چند وقت که ولش کردین یه دفعه یادتون میاد ناخودآگاه؟ فکر کنم به زور فقط بخوایم بنویسیم که نوشته باشیم و خودمون رو ملزم کنیم که حتما چیزی بنویسیم” حالا حتی اگر خوب هم بشه نوشته و موضوع و متن خوبی هم داشته باشه” کار خراب میشه،واسه نوشتن سعی نکنید بنویسید
پاسخ:
بله خب بهترین حالت اینه که حال و محتوای نوشتن با هم بیان. اون موقع که مشکلی نیست. مشکل وقتی درست میشه که یکیش یا دوتاش نباشه.
۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۸ میثم علی زلفی
ان شاء الله
آمین
برکت حتما صلاح خداست پس هر طور شده آن را بخواهید
پاسخ:
صلاح خدا «حتماً» بردار نیست! ان‌شاء الله که به زندگی همه‌مان خیر و برکت دهد.
۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۶ میثم علی زلفی
صلاح اگر از سمت خداست حتمی است چون صلاح ملازم خیر است اما اگر منظورتان عدم قابلیت بخاطر وجود مانع ذاتی مثل ظرفیت وجودی ما و یا عرضی مثل گناه و امثالهم باشد بله ان شاء الله خدا موانع برکت را بردارد و به همه خیر و برکت دهد.
البته باید توجه داشت که برکت یک مسئله تشکیکی است و با توجه به سعه ی وجودی انسان ها می تواند بروز کند اگر موانع عرضی را برطرف کنیم. والا دائم الفیض بودن و فیاضیت خدا قطع نمی شود.

پاسخ:
منظورم این بود که برای خدا نمی‌شه تعیین تکلیف کرد که حتماً صلاح رو در فلان کار می‌دونه.
۰۳ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۵۱ میثم علی زلفی
ok its true
پاسخ:
Alright
امان از حوصله ای که سر رفت، که وقتی رفت خیلی چیزهای دیگر را با خودش میبرد، حتی قلم را !
نذارید برود...
پاسخ:
بدون هماهنگی با من رفته. ازم اجازه نگرفته. نمی‌تونم نذارم.
بعد مدّت‌ها اومدم اینجا.
نوشتن نعمت بزرگیه. 
حس ناتوانی در نوشتن برای "نویسنده" باید خیلی تلخ باشه؛ شاید مثل ناتوانی در پرواز برای یک "پرنده".

البته شکرِ خدا انگار برطرف شده؛ این چندوقت ماشالله خوب نوشتی.


پاسخ:
آره، خیلی نسبت به قبل بهتر شدم. واقعاً تلخ بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی