خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

فریاد گنگ جرس

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ

هر آنکس که آن‌قدر «بختیار» باشد که در خردسالی نمیرد، در طول زندگی‌اش با مرگ دیگران مواجه خواهد شد و همین مواجهه اساس شناخت او از مرگ را پی خواهد ریخت. این موضوعْ مرگ را برای انسان‌ها به یک واقعه تبدیل می‌کند. هر واقعه زندگی ما را لااقل به دو بخش قسمت می‌کند؛ قبل از واقعه و بعد از واقعه. نتیجه این می‌شود که انسان‌ها تجربه‌ی واقعه‌ی مرگ را دارند و نه تجربه‌ی مرگ را. مرگ‌هایی که ما تجربه کرده‌ایم قبل و بعد دارد، غافل از اینکه خودِ مرگ برای شخص میرنده بعد ندارد. چنان که ویتگنشتاین به درستی تذکر داد، مرگ واقعه‌ای در زندگی ما نیست و ما مرگ را تجربه نمی‌کنیم.

در گلستان، سعدی می‌گوید: «خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر/ زان پیش‌تر که بانگ برآید فلان نماند». از نکته‌ی اخلاقی شعر که بگذریم، تأکید من بر بانگ برآمدنِ «فلان نماند» است. این همه‌ی سهم ما از مرگمان است؛ نبودن! تا چه زمانی فرصت برای انجام کار خیر داریم؟ تا زمانی که از جایی بانگی برآید که فلانی مرد. ما کجای مرگمان هستیم؟ دقیقاً هیچ‌جای آن. چه نقشی در آن بازی می‌کنیم؟ دقیقاً هیچ نقشی. مرگ من برای دیگری معنادار است. مرگ من واقعه‌ای می‌شود که زندگی او را به دو قسمت قبل از مرگ فلانی و بعد از مرگ فلانی تقسیم می‌کند.

غمی که معمولاً انسان پس از مرگ آشنایانش تجربه می‌کند غمی خودخواهانه است. پریشانی عزادار از این است که چطور بازه‌ی «پس از مرگ فلانی» را بدون فلانی زندگی کند؛ بازه‌ای که پایانش مرگ عزادار خواهد بود. از ناراحتی و نگرانی برای حساب و آخرت متوفی که بگذریم، و این‌گونه غمخواری‌ها بسیار محدود و معدود اند، اشک‌هایی که بر گونه‌ی عزادار می‌نشیند نشانه‌ی دلسوزی عزادار بر خودِ زنده‌مانده‌اش است. عزادار برای آنچه نیست اشک نمی‌ریزد، برای آنچه هست اشک می‌ریزد.

۹۵/۱۰/۲۱

نظرات  (۲)

خیلی خوب! ممنون.
پاسخ:
لطف دارین. :)
۲۱ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۱ میثم علی زلفی
یکی از زیباترین مطالبتان راجع به مرگ بود
تشکر
پاسخ:
لطف دارین. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی