خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیالِ دست

نوشته‌های مهدی ابراهیم‌پور

خیال دست. آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از شانه های آنکه بکنار اوست نیز پوشیده شود آنگاه شخص کنار نشسته دستهای خود را بر پشت برد و نگهدارد و آن شخص عقبی دستهای خود را بعوض دستهای کنار نشسته برآرد و این پیشی شروع بحرف زدن یا گفتن کند و آن عقبی بدستهای خود که بیرون آید حرکات او را مطابق حرف زدن او بعمل آورد از قبیل دست حرکت دادن و دست بر سبال و صورت کشیدن و گرفتن نی قلیان بر دست و به دهن گذاشتن همه حرکات از دستهای آن عقبی بجهت این یکی که در کنار اوست بعمل آیند و بر ناظران و مجلسیان چنین مفهوم می گردد که این دستهای خود شخصند که بحرکات ارادی حرکت کنند. (از لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
لغت‌نامه دهخدا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
اینجا هم هستم

هم‌پیاله

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ

پیش‌نوشت: اگر بددل و بدغذا هستید، یا اگر تازه غذا خورده‌اید یا می‌خواهید بخورید این متن را نخوانید.


تماشای غذاخوردن یکی از افسرهای گشت کلانتری حال‌به‌هم‌زن‌ترین رخداد چندسال اخیر زندگی‌ام بوده. وقتی سر سفره می‌نشیند، همه‌ی موجودات زنده حداکثر فاصله‌ی ممکن را از او می‌گیرند. «ملچ مولوچ» حقیر است برای ارجاع به صداهایی که هنگام غذاخوردن از دهانش خارج می‌شود. نمی‌دانم چطور می‌شود هم غذا را جوید و هم دهان را اینقدر باز کرد. کافی است ناخودآگاه چشمت به صورتش هنگام غذاخوردن بیفتد که نتوانی تا یک هفته لب به غذا بزنی. از همه بدتر اینکه عادت دارد موقع غذاخوردن حرف می‌زند و می‌خندد. با هر خنده‌اش حجم عظیمی از غذای نیمه‌جویده به طرف تو و بشقابت پرتاب می‌شود و باید موقع غذاخوردن بشقابت را محکم بچسبی تا چیزی داخلش نیفتد. برد ترکش‌های غذا خوردنش تا شعاع سه متری می‌رسد و به همین خاطر، بعد از هر وعده‌ی غذاخوردن با او، یک دور تمام اتاق را جارو می‌زنم. موقع غذاخوردن و تا نیم ساعت پس از آن، با آهنگ متوسط دو بار در هر دقیقه باد گلویش را تخلیه می‌کند و بلافاصله پس از هر تخلیه متذکر می‌شود که «اسب حیوان نجیبی است».

اگر غذا با نان باشد، نان را از فاصله‌ی حداقل نیم‌متری توب بشقابش می‌کوبد، بعد انگار بخواهد شیرفلکه را باز کند، نان را محکم می‌گیرد و به سمت راست می‌چرخاندش. به این صورت محتوای بشقاب داخل نان چپیده و بعد داخل دهان چپانده می‌شود.

مخوف‌ترین صحنه مربوط به شب‌هایی است که شام خوراک بادمجان باشد. لقمه را (برابر الگوی فوق‌الذکر) می‌پیچد، وقتی دستش را بالا می‌آورد تا لقمه را در دهانش بگذارد تمام دستش خیس از آبگوشت می‌شود. البته در همان لحظه، مقدار زیادی آبگوشت هم از لب و لوچه‌اش در حال چکه کردن است. بعد درحالی‌که هنوز دارد لقمه را می‌جود، یکی‌یکی هر ده انگشت به‌علاوه‌ی کف دستش را می‌لیسد. گاهی که آبگوشت تا آرنجش بالا رفته - انگار بخواهد چاقو را با نعلبکی تیز کند - آرنجش را لبه‌ی قابلمه می‌گذارد و به سمت پایین می‌کشد تا آبش توی قابلمه بریزد.

شیفت‌هایی که او گشت باشد همیشه چک می‌کنم که چیزی داخل یخچال نمانده باشد چون هیچ‌وقت سیر نیست. یک‌بار افسر تجسس کلانتری پلاستیکی پر از انجیر برایم داخل یخچال گذاشته بود. افسر گشت طبق عادت همیشگی‌اش عندالورود در یخچال را باز کرد و تا انجیرها را دید با پنجه رفت داخل پلاستیک. با دست دیگرش هم نانی را از داخل نان‌دانی برداشت و انجیرها را داخلش ریخت، بعد هم نان را پیچید و گاز زد و رفت. یخچال را باز کردم ببینم چندتا انجیر باقی مانده؛ پلاستیک خالی را برایم گذاشته بود.

نقل است یک بار برای صبحانه پنیر، مربا، عسل،کره و حلواشکری را از داخل یخچال برداشته و داخل نان ریخته، و بعد انگار بخواهد قالی هزارشانه را جمع کند، نان را لوله کرده و سق زده.

چند شب پیش، تولد یکی از بازداشتی‌ها بود و به همین مناسبت برادرش برایمان یک جعبه‌ی یک‌و‌نیم کیلویی شیرینی گرفته بود. دوتایش را من خوردم و دوتا را هم دادم یکی از سربازها خورد. بقیه را گذاشتم داخل یخچال تا صبح که سربازها بیدار شدند برایشان ببرم. نصف شب که صدای باز و بسته شدن یخچال را شنیدم چو بید بر سر ایمان خویش لرزیدم. صبح که بلند شدم در اولین حرکت در یخچال را باز کردم ببینم چه باقی مانده؛ فقط در جعبه‌ی شیرینی را برایمان داخل یخچال گذاشته بود.

۹۵/۰۸/۱۷

نظرات  (۵)

۱۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۳ کمی خلوت گزیده!
وای واقعا دلم به هم ریخت...

تازه نه بد دل و بد غذام، نه تازه غذا خوردم، نه میخوام بخورم...
فقط کمی تصورم خوبه... :/

خدا به داد زنش برسه...
پاسخ:
دفعه‌ی بعد باید به اونایی که تصورشون خوبه هم هشدار بدم. البته تصور کردن کی بود مانند دیدن! :)
۱۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۶ میثم علی زلفی
مطمئن شو درکی از نجابت اسب داشته است یا نه!
بیچاره اسب
اگر بفهمد نجابتش ورد زبان چه کسانی است حتما به حضرت حق شکایت خواهد کرد.
به درگاه ایزد متعال دعا می کنم تا بر صبر شما در مصائب بی افزاید
و بنابر آیه قرآن که فرمود اذا اصابتهم مصیبة قالوا «انا لله و انا الیه راجعون» و بنابر روایات که فرمودند هر سختی ولو به اندازه پاره شدن بند کفش باشد به مومن برسد مصیبت است. در چنین مصیبتی زیاد «انا لله و انا الیه راجعون»بگوئید
التماس دعا
پاسخ:
واقعاً وضعیت طوریه که باید استرجاع کرد! حالا اینقدرها هم «مصیبت» اش سخت نیست، خدا کنه کفاره‌ی گناهان بشه لااقل! :))
پیاله را جدا کنید کاش
پاسخ:
نمی‌شه متأسفانه.
چرا انقدر خوب توضیح دادید :( :[
پاسخ:
دیگه کاری بود که از دستم بر میومد!
چقد قشنگ مینویسی... خیلی خوش قلمی... تبریک!
راستی طرف دست چپه؟ چون تیکه نون رو گفتی ب سمت راست میچرخونه!!
پاسخ:
لطف دارین، ممنون.
موقع غذا خوردن اگه لازم باشه از پا هم استفاده می‌کنه. دست چپ و راست که دیگه اهمیتی نداره!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی